❤️تجربه زایمان سزارین پارت هفتم🩷
واییی که شب شد و دخترم شروع کرد به گریه کردن مگه حالا گریه اش قطع میشد تا خود صبح گریه کرد چون من شیر نداشتم بهش بدم
پرستارام میومدن یکم بهش سرم قندی دادن رفتن ولی بازم گریه میکرد که میگفتن عادیع چون شب اولیه که دنیا اومده 🥲
دیگه صبح شد و افرا جونم خابید منم خوابیدم
دکتر اومد گفت شکم خودتو بچت کار کرده منم گفتم آره
که پس مرخصی
کارای ترخیصمو انجام داد شوهرم بعد رفتیم خونه، جلوی پامون گوسفند کشتن و رفتم تو خونه مامانم، لباسهامو عوض کردم
رفتم اتاق تا بخابم .

۲ پاسخ

عزیزم چقدر خوشحال شدم تجربه قشنگتو خوندم از عمل و بدنیا اومدن افرای خوشکل🥲دیدی گفتم استرس نداشته باش🤗بهترین تجربه عملی بود خوندم😘🥳چون دکتر خودم و بیمارستان حودمم باهات یکیه و یه عالمه لبخند رو لبم اومد انسالله بهترین روزا رو با دختر خوشکلت تجربه کنی ❤️

اصلا درد نداشتی بعد بیحسی؟

مقالات مرتبط

گریه نوزاد در شب
گریه نوزاد در شب | علل و درمان گریه شبانه کودک
گریه شدید نوزاد
علت‌های گریه شدید نوزادان
آرام کردن گریه نوزاد
بهترین روش آرام کردن گریه نوزاد
انواع گریه نوزاد
معنی انواع گریه نوزاد و ترجمه هرکدام

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۱۰ ماهگی
امروز کلا دلم گرفته بود منتطر هر بهانه ای بودم که گریه کنم،توو حموم گریه هم کردم ولی سبک نشدم هرچقدر که بسمت غروب و شب رفتیم حالم بدترشد تاآخرشب که یکی از اقوام اومده بود دیدن شاهان،راجب ریزی و زردی شاهان سوال پرسید و من حالم خیلیی بدترشد تااینکه شاهان شروع کرد به گریه کردن بهش شیر دادم ولی بازم گریه میکرد گفتم سیرنشده خواستم که دوباره ببرمش واسه شیردادن،زن داداشم گفت شاید پی پی کرده، دیدیم اره وقتی پوشک اش رو عوض کردیم ساکت شد زن داداشمم گفت دیدین گفتم پی پی کرده ، تو فقط بچه رو میبری شیر میدی،ربتم توی اتاق و زار زار گریه کردم چون فکرمیکنم مادر درست حسابی نیستم بدرد نمیخورم و هنوزم اشکم بند نمیاد...
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان گردالی مامان گردالی ۱۱ ماهگی
بالاخره منم اومدم به نی نیم شیر دادم😍😍😍مامانا میگفتن دیشب تا صبح گریه میکرد و بی قرارت بود چون بهش شیرم دادن و جاشو عوض کردن😢😢😢همون موقع که من بی قرارش بودم عزیزمادرهم بی قرار بوده🥲💔با دلای پاکتون دعا کنید فردا مرخص بشه ببرمش خونه😍😍😍
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان افرا💝 مامان افرا💝 ۱ ماهگی
🩷تجربه زایمان سزارین پارت ششم❤️
بعدش رفتیم بخش به شوهرم گفتم برو جوراب واریس بخر که رفت گرفتو اومد
بعدش اومدن زود برام سرم وصل کردن و شیاف گذاشتن درد زیادی نداشتم واقعا
بعد اومدن سینه هامو فشار دادن که خداروشکر سینم یکم آغوز داشت فقط یکم که همونم نی نی خورد و خابید🫠
دیگه وقت ملاقات اومدن ملاقاتی و چند ساعتی صحبت کردیم بعد همه رفتن
فقط منو مامانم موندیم که منم گرفتم خوابیدم تا شب...
مامان ❤دلین❤ مامان ❤دلین❤ ۵ ماهگی
مادرها دخترم از دیروز شیر منو که می‌خورد جیغ و گریه میکرد انقدر شدید بود که شب منم باهاش گریه میکردن هر کار بگی کردم هر چی بلد بودم اما اصلا اروم نمیشد منم شروع کردم به گریه کردن
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان •هلن|Helen• مامان •هلن|Helen• ۸ ماهگی
تجربه زایمان

🌸پارت «۴»🌸

بعد ریکاوری منو بردن بخش دیگه اونجا مامانم بود کلی گریه کرد و من بهش میگفتم درد ندارم مامان بهترین زایمان سزارین🤣🤣🤣

رفتم رو تخت و پرستاره اومد سرم وصل کرد و گفت نباید غذا بخوری تا ۱٠ ساعت 🥹
ضعف کرده بودم خیلی بعد چند دقیقه که گذشت دردم شروع شد شدید درد داشتم 🥲🥲🥲 مامانم هم به همراه من گریه میکرد یکم به دخترم شیر دادم ولی واقعا بهش نگاه میکردم یه لحضه دردم و یادم میرفت 😍🥹
بعد دوباره اومد پرستاره شکمم و فشار بده و من همش خاهش میکردم فشار نده ولی اخرش کارشو کرد و من از ته دلم گریه میکردم 🥲 همه مامانای بخش هم باهام گریه میکردن🤣😭 خیلی جو احساسی بود

خب طولانیش نکنم دردم بعد ۲۴ ساعت کمتر شد راه رفتنم خیلی سخت بود
فرداش مرخص شدم و آروم آروم بهتر شدم و تونستنم راحت دخترمو بگیرم بهش شیر بدم 😍🥹
مامانا مرسی که همیشه کنارم بودین عاشقتونم 😘😘🫂

اینم از تجربه زایمانم با تمام سختیش بازم بنظرم سزارین بهتر از طبیعی هست البته نظر شخصیمه🙃
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان سِویلای✨ مامان سِویلای✨ ۱ ماهگی
دخترم یعنی از صبح تا شب آرومه اما امون از وقتی که شب میشع امروز از ساعت 3 بیدار بود و الان خوابید انگار که جاییش درد میکرد گریه میکرد آروم میشد بازم گریه میکرد
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان فسقل 👶🏻🫀 مامان فسقل 👶🏻🫀 ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۷

دستمو گرفت خیلی یواش یواش رفتیم سمت دستشویی برام کاور توالت فرنگی انداخت کمکم کرد بشینم وحشتناک بود دردش بعد ک تموم شد کمکم کرد پاشم و برم سر تختم…قدم های اول دردش بیشتره هرچی بیشتر راه میرفتم دردم کمتر میشد تا صبح سه چهار باری اومدم پایین و راه رفتم…نصفه شب دخترم خیلی گریه کرد بعد دیدم پرستار اومد گفت میخوای ببرمش یکم نگهش دارم تو یکم بخوابی؟ گفتم ببرش دستت درد نکنه فقط یکم شیر خشک بهش بده این هیچی شیر نخورده گفت خیالت راحت…بچه زو برد دوسه ساعت بعد اورد گفت شیر دادم بهش گذاشتمش زیر وارمر تخت خوابید…صبحم یه دور دکتر اومد برای شنوایی سنجی دخترم یدور دکتر فیزیوتراپ اومد بهم ورزش داد گفت خونه انجام بده ی دکتر داروساز اومد ی متخصص برا بچم اومد ی متخصص زنان برا خودم اومد بعد تا مرخص بشیم ساعت شد ۲ از تهران اومدیم کرج خونه مامانم و چالش های بعدش شروع. شد
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان 🤎👶🏼 مامان 🤎👶🏼 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان(۱)
ساعت ۱ شب رفتم سرویس و دیدم خون اومده ازم
و دیگه کلی ورزش کردم و توب خونه راه رفتم که دردم شروع بشه
ولی هیچ دردی نداشتم فقط قسمت کمرم سوزش احساس میکردم
تا صبح ساعت ۸ خونه موندم هیچ دردی نگرفتم فقط حرکات بچه کم شد ترسیدم رفتم زایشگاه معاینه کردن گفت ۲ سانت و نیم و باید بستری بشی بخاطر حرکاتش کمه و حالا خونریزی داشتم
تا ساعت ۱۲ سرم وصل کردن و منتظر موندن دردام شروع بشه ولی هیچ
اجازه راه رفتن نداشتم چون دستگاه ضربان و اینا وصل بود تا ساعت ۱ شد شیفت عوض شد و ماما جدید اومد خلاصه
معاینه کردن باز ،گفت همون ۲ و نیم هستی و سوزن فشار زدن تو سرم تا ساعت ۴ بود درد کم داشتم قسمت کمر و پا و شکم همزمان خیلی خفیف بود دردا
ولی ساعت ۴ دیگه کم کم داشت دردا شروع میشد که با تنفس ردشون میکردم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان محمد کیان👶 مامان محمد کیان👶 ۱ ماهگی
بارداری
زایمان طبیعی
شنبه صبح بود رفتم بهداشت به حساب خودم ۴۰هفته و۲روزبودم فشارم رو ۱۲بود چک کرد چون ازتاریخ آنتی گذشته بود که ۱۳دی بود گفت نامه میدم برو بستری شو منم که دل تو دلم نبود پسرمو زودتر ببینم رفتم خونه به شوهرم گفتم رابطه داشته باشیم که رفتم معاینه کمتر دردم بگیره خلاصه بعد رابطه طول دادم که ظهر شد ناهار خوردیم ریلکس با اتوبوس رفتیم سمت بیمارستان تا رسیدیم ساعت شد ۳عصر هوا هم سرد دیگه رفتیم تو و قبض معاینه گرفتیم و رفتیم زایشگاه که نامه رو نشون دادم معاینه کردن گفتن بسته ای گفتم برم خونه پیاده روی کنم بیام گفت نه منم که خیس عرق چون استرس زیادی برای معاینه و زایمان داشتم فشارم زد بالا رفت رو ۱۵اینام دیگه ولم نکردن و گفت برو پایین کارای بستری تو انجام بده و برگرد زایشگاه من و شوهرم رفتیم کارای بستریمو کردیم و با خیال راحت با اتوبوس رفتیم خونه که لوازمای خودم و ساک پسر خوشکلمون رو برداریم که دیگه قراربود بستری شم و زایمان کنم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان توت فرنگی🍓 مامان توت فرنگی🍓 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت۴
پرستاره رفت و یکی دیگرو صدا زد اومد ااین یکی یکم‌ارومتر معاینه و کرد و رفت پرستارا که رفتن‌من شروع کردم به گریه با خودم‌میگفتم ینی چجوری میخام زایمان کنم رفتم پیششون دیدم‌ پرستاره زنگ‌زده به دکترم و داره وضعیت منو میگه منم همس گریه میکردم بعدش فشارمو گرفتن روی شونزده بود یه سری ازمایشم گرفتن یه ست لباس بیمارستانی بهم دادن و گفتن برو بپوش منم‌پوشیدمشون با گریه به شوهرم گفتم که میخان بستریم‌کنن سعی کرد ارومم کنه ولی نتونست
منو اتاق زایمان که تک‌نفره هم بود‌ بستری کردن یه قرص زیر زبونی بهم دادن و سرم و ان اس تی وصل کردن حالا من تو اتاق تک و تنها منتظربودم دردم شروع شه
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان پسر کوچولوم💙رادمهر💙 مامان پسر کوچولوم💙رادمهر💙 ۷ ماهگی
بارداری و زایمان
صبح چه پیامی دادن 😁 کائنات همه دست ب دست هم دادن منو بفرستن زایمان طبیعی
ولی من هرشب آبغوره میگیرم که میخوام برم سزارین 🤣 شوهرم دیشب میگفت تو که اخر کار خودتو میکنی میری سزارین پس چرا گریه میکنی گفتم تا نامشو نگیرم آروم نمیگگیرم 🤣🤣
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان نی نی مامان نی نی ۳ ماهگی
خانما بچه توی سن بچه من ممکنه بترسه؟ ۲۴ ساعت بود نخوابیده بودم بعد از حدود ۱۱ شب تا صبح دوست داره توی بغل من باشه بخوابه و شیر بخوره برش میدارم زود باز بیدار میشه وقتی بیدار شد شروع کردم غر زدن که خوابم میاد و دیگه نمیتونم و نمیشه که تاصبح بغلم باشی و.... بعد شوهرم اومد بغلش کرد و بازم گریه میکرد آخر رفتم باز بهش شیر دادم و توی بغلم نگهش داشتم بعد هی می‌پرید توی خواب و تکون میخورد یا بیدار می‌شد سریع گریه میکرد باید سریع سینه میذاشتم دهنش انگار عصبی شده بود. ممکنه ترسیده باشه؟
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان ماهان مامان ماهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان #پارت پنجم
خلاصه سرتون رو درد نیارم که رفتم سونو و اون سونوگرافی هم طبق چیزی که دکتر ازش خواسته بود انجام داد و تو برگه زده بود وزن جنین ۲۵۰۰ ولی بهم گفت بچت ۲۷۰۰ هستش و اینجا بود که تاثیر لیدی میل و شیر و پودر پسته اینا رو فهمیدم که تونسته بود تو ۳ هفته ۱ کیلو بندازه رو وزن بچم.
سونو رو رفتم و همون شب حواب رو بردم برای دکترم و گفتش فردا ۶ صبح بیمارستان باش برای زایمان
اون شب هیچ جوره خوابم نمیبرد چون استرس فردا رو داشتم و اون شب با سختی صبح شد و ساعت ۵ صبح بلند شدیم و اماده شدم که بریم دنبال مامانم و بریم بیمارستان و تقریبا ۷ صبح رسیدیم و اول رفتم تریاژ و کارای بستریم کردم و مامانم از شدت استرسش برای من هر لحظه باهام حرف میزد و یا خودشو با گوشی مشغول میکرد یا داشت از منو شوهرم عکس میگرفت و منم میفهمیدم همش از روی استرسشه
کارای تریاز تا تموم بشه ساعت ۸ شد و منو بردن اتاق زایمان تا بقیه کارارو بکنیم. رفتم اونجا و چون از شب قبلش چیزی نخورده بودم تا سرم رو بهم وصل کردن سریع قندم افتاد و بهم سرم قندی و چنتا چیز دیگه وصل کردن و یکم بهتر شدم. گفتن برم رو تخت بخوابم تا اتاق عمل اماده بشه. اونجا ۳ تا دیگه هم بودیم که اونا طبیعی بودن ولی درد نداشتن. چون دیشبش نخوابیده بودم یهو خوابم برد و یهو دیدم دارن میگن که منو ببرن اتاق عمل و چشم باز کردم و دیدم ساعت ۱۰/۵ هستش. اومدن کارامو کردن و منو گذاشتن روی تخت و بردنم تا بخش اتاق عمل. اگه بگم استرس نداشتم کاملا دروغ گفتم چون بالاخره استرس اور هم بود
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
بابای روشنا بابای روشنا ۲ ماهگی
کودک من ۲۷روزس شب ها گریه می‌کند امشب خیلی گریه کرد شربت کولیک دارد ویتامین های که دکتر بهش داده داره ولی امشب خیلی گریه کرد ۳۵هفته هم به دنیا اومد
مامان کیان مامان کیان ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت سه
چند‌دقیقه بعد اون انقباضام مرتب شد هر بار دردش بیشتر میشد اما قابل تحمل بود
ساعت هفت دردم دیگه بالا گرفت منم بی تجربه نمیدونستم حالا اولشه دکتر اومد بالا سرم گفتم خیلی درد دارم گفت طبیعیه داری زایمان میکنی😂
معاینم کرد گفت پیشرفتت خوب بوده ۴ سانتی منم گفتم هنوز چهار سانتم؟؟؟گفت اره منم دیگه واقعا فشار رو مثانه و کلیه اینام بود گفتم دستشویی دارم گفت سر بچس داره میاد پایین گفتم نه باید برم دستشویی دستگاه اینارو باز کردن سرمو قط کردن رفتم سرویس کلی ادرار داشتم خالی کردم دستشویی شماره دو هم با زور خالی کردم که سر زایمان کثیف کاری نشه
یهو تو سرویس انقباض بدی منو گرفت جیغ زدم دکتر اومد فوری کمکم کرد رفتم رو تخت همه چیو وصل کرد تا شد ساعت ۸ صبح دردام خیلیییییی شدت گرفته بود گریه میکردم دکتر اومد رو سرم گفت میخوای زایمان کنی الان وقت گریه کردن نیست کلی التماسش کردم گفتم خیلی درد دارم یه کاری بکن کلییی گریه و داد و بیداد معاینم کرد گفت عااالیه ۶ سانتی دید التماس میکنم یه مسکن زد تو سرمم و رفت....
مشاهده ۱ پاسخ دیگر