اینجامیخام بنویسم برااون مامانایی ک مث خودم زیادی نگران کوچولوهاشونن پسرم تا ۱۱ماه و ۶روزگیش فقط میتونس بشینه اونن خودم بلندش میکردم و اینک گاااهیم میفتاد حتی ولی از ۱۱ماه و ۶روزگی شروکرد سینه خیز رفتن و من توی اسموناپرواز میکردم چون کارم شده بود گریه و غصه خوردن ک فک میکردم خدایی نکرده مشکلی هس میخام بگم مامان قشنگم نگران نباش همه چی ب وقتش اتفاق میفته شاهان ۱و ۲روز ک شد شروکرد ۴دستوپارفتن و دوباره من شوکه ازین پیشرفتای یهویی و پشت سرهم خوشحاال و سرخوش اینم بگم تواین فاصله سینه تا۴دستوپا میتونس خودموبگیره و بلندشه ولی کنارمبلو میز اینا نمیتونس بگذریم ۳روز پیشم همینطورک داشتم نگاش میکردم دیدم خودش بلندشدو نشست و دوباره خوشحالی من🤩امروزم تونست از پله ای ک خونمون میخوره بره بالا و اینک گذاشته بودمش کنارمیز تی وی رفتم اشپزخونه وقتی اومدم دیدم بلندشه 🤩🤩ودووباره جیغووخوشخالی من و دیگ من به مامان نگران نیسم و شاهدپیشرفت فرزندمم و این لحظه هارو براتک تک مامانای نگران ارزومیکنم اگ جایی و اشتبا تایپی دارم معذرت ازخوشحالی تندتند تایپ میکنم😁😁

۹ پاسخ

خداروشکررررر

خوشحالم برات مامان شاهان جون

عزیزم چقدخوب خوشحال شدم برات
چه خوب که تجربتوگفتی

امروز تولد پسرمه
من صبح کارامو می‌رسیدم گریه میکردم که چرا پسره من جز نشستن کاری نمیکنه
غم عالم به دلم بود
الان ک تاپیکتو دیدم گریه‌م گرفت
یه نور امیدی توو دلم روشن شد
خدا به دله منم رحم کنه و پسره منم منو خوشحال کنه
وااقعا دارم دق میکنم

دعاکن دخترمنم خوشحالم کنه شب وروزم شده غصه وگریه

ینی خودش از حالت خوابیده نمیتونست بلند شه بشینه؟؟؟

خوشحالیت همیشگی باشه عزیزم این فسقلی هاآدم وسوپرایزمیکنن

بله درسته
دختر منم همه ی پیشرفتاش یهویی و پشت سرهم بود
یهو تو ۹/۵ ماهگی کلی حرکت جدید زد

عزیزم درخواست دوستی میدی؟💐

سوال های مرتبط

مامان 💙زندگی💙 مامان 💙زندگی💙 ۱۵ ماهگی
داشتم کشو مرتب میکردم اینارو پیدا کردم تا ۱۸ هفته هر روز دوتا آمپول تزریق میکردم یکی دور ناف ک خییلی دردناک بود یکی عضلانی ک اونم روغنی بود و دردناک روزی ی دونه شیاف هم استفاده میکردم یادمه وقت تزریق گریه میکردم خیلی بد بود رسما آبکش شده بودم حتی نمیتونستم بشینم جای تزریق درد میکرد ورم می‌کرد باید کیسه آب گرم می‌گذاشتم و دراز می‌کشیدم تا چهارماه هر روز کار من همین بود اونایی ک آی وی اف کردن می‌فهمن چقدر سخته حتی بعضیها تا ماه آخر این آمپولا رو باید تزریق کنن اما همه سختی ها رو پشت سر گذاشتم و این روزها شیرین ترین لحظه ها رو دارم حس میکنم دارم ب تولد یکسالگی پسرم نزدیک میشم وقتی بتا مثبت شد توی آزمایشگاه داد زدم بلند ب شوهرم گفتم مثبته بخدا مثبته حتی الانم اشک تو چشام حلقه زد حس خیلی قشنگیه مادر شدن مادر بودن مادری کردن قشنگترین پاک ترین خالص ترین عشق تو دنیاست قدر فرشته های خونتون رو بدونین این روزها زود میگذره ازش لذت ببرین❤
مامان شاهرخ مامان شاهرخ ۱۷ ماهگی
میخوام تجربمو درمورد افزایش شیرم بگم همون طوری که دوستای من میدونن من هم شیر خشک میدادم هم شیر خودمو ینی تایمی ک مدرسه میرفتم و بچم دست مامانم بود شیرخشک بقیش شیر خودم البته ی مدت بود ک تو بیداری شیر خشک نمی‌خورد و ما تو خواب بهش می‌دادیم تا اینکه اقا پسر ما بیمارستان بستری شد و دیگه کلا اون شیر خشکی ک تو خواب می‌خورد رو هم نخورد چون هم از محیط بیمارستان و هم از قطره هایی و بهش میدادن ترسیده بود شیر منم ب واسطه قط شیر شب و در طول روز رفتن ب مدرسه داشت خشک میشد بیمارستانم ک موندم و غصه پسرم و خوردم قشنگ تا مرز خشک شدن رفت ب حدی ک بد ۱۳ الی ۱۴ ساعت در حد ده سی سی از هر دو میومد و شاهرخ هم حسابی لج کرده بود حتی سینه خودمن نمیگرفت من دیگه انقد لیدی میل شیر افزا و زیره و شیر گرم ماکارانی و ابگوشت و حلیم خوردم و هی ب شاهرخ اصرار میکردم ک میک بزنه تا یکم شیرم برگشت کلی مهم ترین چیز تو افزایش شیر میک زدن بچست ک دکتر پیشنهاد کرد شیر شبو دوباره بده بهش چون شاهرخ ب واسطه شیر نخوردن اصلا ادرار نداشت ینی تقریبا هر ۱۲ ساعت یبار آبم ک نمی‌خورد خلاصه به توصیه دکترش پا شیر شب ایمو دوباره شروع کردیم با خوردن اون شیر افزا ها خداروشکر الان هم تمایلش بیشتر شده به شیر خوردن هم شیر خودم خوب شده ولی این یک ماهی که مریض بود منو و شوهرمو مامانم واقعا پدرمون در اومد الحق راسته ک میگن تا گوساله گاو شود دل صاحبش آب شود گاهی میگم کاش از اول شیر خشکی میکردم دیگه این طوری دو هواهه نمیشد ک هم خودش اذیت شه هم مارو اذیت کنه 😕