۸ پاسخ

وای وای من از دخترم بگم هیچی دیگه میری دستشو بوس میکنی

وایییی عین پسر منع همش بهونه میگیره دیوونه ام کرده همش دنبال منه موندم زایمان کردم چیکارش کنم

پسرم جز اسباب بازی هاش از تو کابینت هیچی برنمیداره.... کلا ب وسایل آشپزخونه دست نمیزنه میدونه ک عصبی میشم... نهایت از اسباب بازی هاش خسته شه.. میگه اسباب بازی هامو جم کنم خمیر درست میکنی برام.... منم خمیر درست میکنم... میدم بازی میکنه... اهل بریز بپاش نیست کلا عادت کرده... اگه دلش بازی جدید بخاد باید اونایی ک رو زمین هست رو جم کنه...

نبایداجازه میدادیدبیار.دخترمن چندباراوردچندبارش بهش تذکردادم وسیله آشپزخونه برابازی نیس.دیگه نیاورد

طاقت بیارتابعدازعید دیه بفرستش مهدکلاس خوب میشه واس منم اینطوره البته محکم بستم ولی بازم خونم بهم ریخته منتطرمیمونم تابعدعید چشم بهم بزنی تموم شد

سلام عزیزم
این نشون میده بچه توجه میخواد تورنج سن این بچه لجبازی شدید تر همیشه
پسر منم همینطور بودش میافتاد به جون وسایل خونه الان هر روز تقریبا میبرمش خانه بازی که مربی بالای سر بچه هست
کارگاه هم دارن انرژیش تخلیه بشه
خونه میاد خوبه خداروشکر

اره منم باردارم پسرم دقیقا دوست نداره هیچی تو خونه نباشه تا جمع میکنم سریع میره وسیله میاره میریزه تو خونه چیزای تو کابینتو درمیاره قابلمه ها رو در میاره یعنی خونه من همیشه ریخت و پاشه

اره پسرمنم همینه مدام میرع سراغ کابینتا دخترمم بااینک ۹سالشه همینه زیاد ب وسیله ها دست میزنه.روز نیس ک ازدستشون سردردنباشم

سوال های مرتبط

مامان مایا مامان مایا ۳ سالگی
خانومایی ک منو دخترمو میشناسن میدونن چقد من همیشه از دست دخترم شاکی ام😂 اینارو اینجا میتویسم بعد چند مدت میام میخونم مثل خاطره میشه 😂😂 دخترمن از صبح ک بیدار میشه دنبال بهونس گریه کنه بعدشم انقد خرابکاره تا چشم منو دور میبینه میره بهذجون دیوار ها میافته یا رژ میگیره به سر و صورتش و وسایلا میزنه عصرا ۳ تا ۷ میره مهد ۷ میاد گشنه خسته فقط جیییییغ گریه!!!! انقد اخلاقش بده اصلا باهاش بازی نمیکنم دوس ندارم بازی کنم خسته میشم حوصلمم نمیکشه! اما واسش پرستار خصوصی میگیرم بیاد بشینه باهاش بازی کنه: الان وقتی میگم فضولی میکنه در این حده که مامانم هر دفعه میاد (شهر دیگه س) نمیاد خونه من میره خونه ی اون یکی خواهرم که اونم دخترش از مایا یک سال کوچیکتره. سری اخر ک تولدم بود و همه خونه خواهرم رفتیم باز!!! شوهرم میخاس چایی بخوره مامانم انقد خسته بود از دست شلوغی های دخترم به شوهرم گفت نمیخاد چایی بخورین سریع تر بلند بشیم بریم. ازون موقع بهم بر خورده میگم دیگه مامانم اومد منم نرم!!! همیشه میرم پیششون همی میگن چقد فضوله!! امروز صبح زنگ زده مامانم میگه مایا اروم تر نشد؟؟؟ خب اخلاقشه دگ انتظار دارن یه روز صبح بیدار بشه اصلاح بشه. خلاصه شلوغی های دخترم از یه طرف حالمو میگیره حرفا و قضاوت های بقیه جور دیگه