۴ پاسخ

دیشب فهمیدیم خواهرشوهرم بارداره،دروغ چرا دلم میخواست جاش بودم😂بعد یکم گذشت گفتم الهه احمق نشو به خودت بیا🤣🤣من خیلی عذاب کشیدم چه تو بارداری چه بعد زایمان دیگه هیچوقت به بچه فکرنمیکنیم نه من نه شوهرم

نعع من هی ک زمان میگذره میگم آخیش الان خوبه😂

منم انقدر گفتم دلم برا بچگی پسرم تنگ شده
خدا یکی دیگه بهم داد😂

زمان زود میگذره ولی من دیگه حاضر به تکرار اون همه سختی نیستم

سوال های مرتبط

مامان آ سید امیرعلی🩵 مامان آ سید امیرعلی🩵 ۱۳ ماهگی
سلام،
۱۳ روز دیگه پسر من‌ یک ساله میشه و من شدیدا دلم برای دوران بارداری و روزهای اول تولدش تنگ شده.

یادمه پارسال این موقع وقتی یه بارداری از احوالاتش میگفت
اونایی ک زایمان کرده بودن می اومدن میگفتن چقدر دلمون تنگ شده ...
تو دلمومیگفتم چقدر بهش خوش گذشته
یا اینا دیوونن ؟
دلشون برای چیه این دوران پر از درد و استرس تنگ میشه ؟
و ...
چون خودم خیلی روزای سختی رو میگذروندم
درد یبوست
درد کتف و عضلات پشت و پهلو
درد دنبالچه
درد به پهلو خوابیدن
دلتنگی برای به پشت خوابیدن
و همه ی کارهای روزانه ای که سخت شده بود


ولی الان
شدیدااا دلتنگم
دلم برای موقعی که امیرعلی وزنش قده یه عروسک بود
برای وقتایی که با ولع سینه مو میک میزد و ول نمیکرد
برای وقتایی ک انقدر شیر داشتم که پد سینه میزاشتم و باز لباسم خیس میشد
برای وقتایی که هی تند تند پشت گردنشو بو میکردیم
برای وقتایی ک دست و ماهاش انقدر کوچولو بود که پوستش چروک داشت و لباسای سایز صفر هم براش خیلی بزرگ بود،
برای وقتایی ک ورزش میکردم و هی به خودم امید میدادم که من از پس زایمان طبیعی بر میام
تنگ شده

ان شاالله همه ی منتظرا یه روزی حس و حال اون روزا رو بچشن
مامان همدم وهمراز مامان همدم وهمراز ۱۲ ماهگی