۸ پاسخ

کارخوبی کردی بهش گفتی..چه حرفاچه کارا خرم شاخ درمیاره.والاچه دوره زمونه ای شده

خدا بهشون عقل بده واقعا دختر عموی خودمم به خواهرم ک شیش سالش بود می‌گفت توام دو روز دیگ میری دنبال پسرا مامانم خیلی حرفش زد

پارسال دخترم کلاس سوم بود،همکلاسیش بهش گفته بود فاطمه تو دوست پسر داری؟من دوست پسر دارم میرم جلو سینما و قرار میذاریم همدیگه می‌بینیم،و حتی دخترم میگفت میاد مدرسه رژ لب میزنه و آرایش میکنه،مادرخودش وضعش افتضاح هست،اینقدر ناراحت شدم رفتم مدرسه و به معلم و مدیر گفتم و روز بعد شوهرم رفت به مدیر مدرسه گفت،ودیگه به دخترم اجازه ندادم با اون دختر حرف بزنه،خیلی مراقب رفت و آمد دخترت باش عزیزم

من معلمم یچیزهایی تو مدرسه میبینم که واقعا در تعجبم ملت چطور هی پشت هم میزان
یعنی نگران این چیزاش نیستن؟
پریروز سر فحشای ناموسی که بهم دادن چنگ انداخته بودن تو صورت همدیگه! بچه ای ک هنوز راهنماییه

ببین به نظرم خیلی جامعه بدی داریم هرچقدر تو‌خونه محدود بشن می‌رن مدرسه گند میخوره بهش فقط باید به بچه ها آموزش تشخیص خوب و از بد داد
دختر دخترخاله ام اومده به مامانش گفته مامان بچه ها می‌رن زیر میز همو بوس میکنن اونم از لب بعد گفته همکلاسیام تعریف میکنن دوست پسر داریم بعد به این گفتن میدونی دختر پسرا باهم دوستن چیکار میکنن بعد دختر دخترخاله ام خجالت کشیده بگه اشاره کرده به جلوش بهش گفتم به نظرم برو به مدرسه اطلاع بدن خانواده این بچه هارو بخوان

من خودم بچه بودم هفت هشت ساله , بعد با دختر خاله هام بازی میکردیم خاله بازی ، هر کدوم چند تا دوست پسر داشتیم 🤣🤣🤣 تاثیر نزاشت تو ایندمون هیچ پوخی نشدیم

عزیزم اول از دخترتون بپرسید در مورد این دوست پسر چی فکر می‌کنه و بعد برای دخترت توضیح بده که مثلا پسر دایی با شما دوست هست با هم بازی می‌کنید کارتون می‌بینید و نقاشی می‌کشید اینم منظور ش همون بوده … اون دختر هم احتمالا متوجه مفهوم اصلی ش نبوده و از کسی چیزی شنیده

😂😂😂 ما باید بریم پیش اینا درس بگیریم

سوال های مرتبط

مامان گوجه سبز🍈 مامان گوجه سبز🍈 ۱۵ ماهگی
بچها میخوام بگید حق با کیه
من یه پسره سه ساله دارم و یه یک ساله بعد بچه ی سه سالم دوستی نداره بعد هووی خواهرم یه پسر ۶ ساله و یه دختر ۸ ساله داره بعد پسرم دوسداره با پسره هووی خواهرم بازی کنن بعد دیشب رفتم خونشون چون شوهرم هفته یبار میاد بچمم بهونه خونه اونارو می‌گرفت خلاصه به شوهرم گفتم میرم خونه ابجیم گفت برو بعد رفتم رسیدم خونشون پسرم که سه سالشه شروع کرد بازی خب بچه ی منم چون کسی تو خونه نداره که بازی کنه باهاش میره اونجا خیلی شاد میشه و خلاصه دوسداره کشتی بگیره و باهاشون شوخی کنه بعد اون پسره ۶ ساله ی هووی خواهرم هی سربه سر پسرم میزاره تا لجشو دراره پسره منم گریه و ناله و کلا باهاش لج میکرد بعد من به پسره اون گفتم لجشو درنیار اونم گوش نمی‌کرد آخر بچه ی منم شروع کرد زدن اون بعد خواهرم اومده پسرمنو میگه چرا میزنیش منم گفتم خوب آبجی اون لجشو درمیاره بعدشم اون بزرگه این کوچیک این نمی‌فهمه بعد خواهرم میگه نباید بچه ی تو ضعف نشون بده 😐 گفتم خواهر من مگه بچه ۳ ساله میتونه ضعف نشون نده چه انتظاری داری من آوردمش اینجا چون دوسداره با پسره هووت بازی کنه بقران کلی خوراکی گرفتم هی با پسره اونا مهربونی میکردم که اذیت نکنه بچمو اما انگار نه انگار خواهرم میگه پسره هوومم بچس نباید بچه ی تو اذیت کنه شوهرشم هی جلو همه به بچه ی من میگه پا کوتاه هی میگن بچت ترسویه ترسوندینش هی میگه حرفاش مفهوم نداره منم به خواهرم گفتم من میرم دیگه ام نمیام خونت تو هم نیا چون بچم اذیت میکنه بچه ی تو خوبه بچه ی سه ساله ی من بده با اشک تو چشم اومدم بقران مجید پسرم دست خالشو گرفت گفت خاله ما میریم پارک 😭😢😭 به خواهرم گفتم ببین اون بچه ی سه ساله حتی دعوای منو تورو هم نمی‌فهمه با خوشحالی بهت میگه میریم پارک