۸ پاسخ

منم وقتی دیدم خیلی بهم ریختم...اینجور موردا زیادن منتهی بلاگر نیستن ما نمیفهمیم..کاش انقد ازش نزارن

دخترم دقیقا همسن دخترشع😭😭😭😭😭

ا ه منم تو اینستا دیدم ولی پیج اصلیشو ندارم .خدا کمکشون کنه .خیلی بده .. خدا کافرو هم تو این روز ندازه .میشه پیجشو بدی. خیلی حرفا میگن .میگن دو روزه فوت کرده بود تو خونه بعد دوروز بردنش بیمارستان

وایی منم از روزی ک تو اینستا دیدم اینقدر فکر و خیال کردم اه لنتی دلم میخواد قرص اعصاب بخورمم🥲

کدوم بلاگر میشه آیدی شو بدین

شوهر دوستم دیشب ایست قلبی کرد و من هنوز تو شوکم، دخترش ۳سالشه😭😭

استوریای شوهرش دیدم ینی از گریه هق هق کردم خودمو دخترم تنها خونه بودیم

اگر بهت بگم دیشب بخاطر همین محدثه تا مرض سکته رفتم باور میکنی

سوال های مرتبط

مامان زهرا کوچولو مامان زهرا کوچولو ۱ سالگی
چقدر خوبه میتونم اینجا بیام و درد و دل کنم،🌱
و همینکه یکی از مامانا بهم میگه درکت میکنم، فکر می‌کنم پس تنها من نیستم اینقدر با بچه داری چالش دارم.
اون وقته که سبک میشم و سعی می‌کنم حالم با دخترم خوب تر باشه🥹

دقیقا از هفته گذشته که دخترم مریض شد خیلی بد اخلاق و لجباز شده، از خود صبح که بیدار میشه گریه میکنه و بهانه میگیره!
در صورتی که اصلا اینجور نبود و من همیشه بهش میگفتم "خوش اخلاق مامان"
ولی این روزا...💔 به شدت بهانه گیر شده و الان یه هفته بیشتره بجز شیر هیچی نمیخوره!
و مدام بهم آویزونه، چون سیر نمیشه!!!😭

امروز که با مامانم تلفنی حرف میزدم گفتم از خدا میخوام شیرم خشک بشه و این بچه دیگه ولم کنه! مامانم ناراحت شد و گفت ناشکری نکن، برو خداروشکر کن خدا همچین لذتی رو بهت چشونده.
اون لحظه عصبانی بودم و با ناراحتی گفتم کاش از اول شیر خودم رو نمیدادم‌‌.

ولی الان که خوابه و به صورت مظلومش نگاه میکنم ، دلم براش میسوزه و از خودم بدم میاد...

خدایا منو ببخش این روزا اینقدر بی حوصله و خسته م🥺🥲
مامان محمدحسن مامان محمدحسن ۱۶ ماهگی
یه اشنایی داریم،آشنای دورمون حساب میشه،همین چندوقت پیش توی مراسم ختم یکی از اقوام دیدمش،یه بچه یکسالونیم داشت و ۸ماهه ام باردار بود!
این بنده خدا تو یکی از روستاهای دور افتاده و محروم زندگی میکنه،خیلی ام بیشتر از سنش پیر و شکسته شده بس که تو روستا کارمیکنه!
الان خبر رسید که زایمان کرده و همونجا فهمیدن که کلیه هاش از کار افتاده🥲رفته تو کما و سطح هوشیاریش خیلی خیلی پایینه!
مادرشوهرش اومده نوزادو برده،بچه بزرگشم برده و گفته دیگه دخترتونو نمیخوایم!عروس مریض به چه کارم میاد؟با شیر بز نوه هامو بزرگ میکنم
یه لحظه تنم لرزید،میدونم روحش الان بی قراره،برگردونه بینه دوتا بچه اش،سینه هاش الان تب داره،تنش بی جونه ولی روحش داره درد میکشه!
یادمه تو برنامه زندگی پس از زندگی خانومی که تجربه نزدیک ب مرگ داشت میگفت بخاطر اینکه نوزاد داشتم و اون نوزاد تو گریه هایی که میکرد تو اون عالم اسم منو صدا میزد و سینه منو میخواست مرگ من بخشیده شد و برگشتم به این دنیا!واضحا بهم گفتن شمارو بخاطر اینکه مادری بخشیدیم.
اینجا هممون مادریم،دعا کنیم این مادر برگرده برای دله بچه هاش…
بچه از مادره که یتیم میشه،اونم توی این سن کم…
شاید دعای دسته جمعی جواب بده🙂
مامان امیر رضا مامان امیر رضا ۱ سالگی