پسر من اخلاقش یه جوریه از الان
سمت من نمیاد بغل من نمیاد یه جوری که حتی بغل غریبه هم می‌ره وقتی من میخامش نمیاد بغلم خودمم عذاب میکشم خجالت میکشم پیش بقیه
نمی‌دونم صبح ها ک پامیشع نمیاد سمت من مگه بچه ها وابسته ی مادر نیستن پس چرا این اینجوریه خودمم ناراحت میشم یا دوست داره با هرکی بره ولی پیش من نمونه
چیکارش کنم وابسته شه این از الان اینجوریه بزرگ شه هیچ منو ادمم حساب نمیکنه😞

هووف پس همدردیم دخترمنم باهمه حالش خوبه الا من
انگارن انگارمادرشم گاهی وقتا یه جوری رفتارمیکنه انگار غریبه ام انقد دلموغم میگیره میگم خدایاشکرت انقد تنهایی وبی کسی کشیدم بهم دختردادی گفتم میشه همه کسم داروندارم اما اون انگارمنو نمیخواد

بچه مادر پدر و دور نمیندازه هیچ وقت
شاید باهاش بازی نمیکنی وقت نمیگذرونی

بازی های هیجانی باهاش انجام بده
سعی کن بخندونیش مدام
دستتو بزار رو چشات بگو کی میاد بغل مامان
یا پتو بنداز روصورتت یهو با سرت پرتش کن و صدا درار ک بخنده
چیزای رنگی بیار و از هم تفکیک کن تا مشتاق بشه بیاد کنارت بشینه انجام بده
خیلی بازیا هس
دالی بازی کن باهاش
خیلی قربونصدقش بشو
براش ازین شعرای دوست دارم از خودت بساز بخون

بنظرم بچه ها محبت و درک‌میکنن از ته دلت با علاقه براش وقت بزار

اینکه دوست داره بره بغل بقیه چون میخواد از خونه بره بیزون محیط خونه براش تکراری شده سعی کن خودت تفریح زیاد ببریش و باهاش بازی کنی

انقد خوب میشعهههههه
دختر منم تا سه سالگی همین بود
عاشق مامانم بود
الان انقد دلبسته خودمه
نگران نباش
و ازین استقلالش فقط لذت ببر
و البته که کلی هم کارهای جذاب کن که کم کم جذبت شه

دختر منم وقتی خواهرمو میبینه دیگه پیش من نمیاد همش میخواد بغلش باشه

واقعا چقدر بچه های الان خاصن
امروز به معنای واقعی کلمه دیونه شدم
دخترم همش بهم چسبیده و کل روز نق میزنه و گریه، البته دندون هم هست اما مگه میشه بچه یه مقدار اروم‌نشه
داغونم

دختر من برعکسه مثلا چسب به من چسبیده باباشو که کلا انگار نمیشناسه😩

ببوسش...بغلش کن...بازی های خاص باهاش بکن...براش شعر بخون

پسرمنم دقیقا همینه وعجیب برای باباش لحظه ای دوربشه جیغایی میکشه که تعجب میکنی

عزیزم سخته ولی به درک فهم رسیده که تو تنهاش هیچ وقت نمیزاری بچه های که میگی وابسته مادرن مثل دختر من انقد هنوز اعتماد به مادرشون ندارن که همیشه هست ترس از تنهایی دارن بخدا عاجزم امروز کتلت درست میکردم یک بغلم دخترم با دست دگه همینطوری مشت تو ماهیتابه از کمر درد گردن درد دست درد خواب ندارم روزا چسبیده شبا محکم منو سفت گرفته هنوز بلند شم کنار بیدار میشه باورت میشه از شوهرم دگه جدا میخابیم از بس این اذیت می‌کنه یک دیشب بعد چند روز یک رابط میخاستیم داشته باشیم سه‌دفع ما بینش بیدار شده من رفتم نیم‌ساعت خوابندم باز هنوز آمدم باز بیدار شده حموم آرایشگاه رفتنم آرزو شده ناشکری نمیکنم دوریه تموم میشه ولی اینو گفتم بهت که خیلی خوبه این که درکش رسیده چسب نباشه😫

باهاش زیاد بازی های هیجان انگیز کن تا جذبت شه