۷ پاسخ

همسایه ما انقددددددددد خوبن و بافرهنگ و مودب و مهربون که اگه یه روزی برن از پیشمون واقعا میشینم گریه میکنم

ماهم ی همسایه داشتیم خودشون تا ساعت ۴صب تولد میگرفتن مهمون کلی صدا ولی تا یکم صدای تلوزیونمون بالا می‌رفت زنگ میزدن صداشو کم کنین خانوادمون خابن

برا ما چیزهای باحالی پرت میکنه توی حیاط خلوت 🤣🤣🤣 دستمال خونی یا دستمال پر اسپرم 🤣🤣🤣

دقیقا مام یکی از این بیشعورا بالاسرمون داریم دوتا بچه کوچیکم داره مدام دارن فوتبال بازی میکنن🫤

خدا نصیب نکنه همسایه من پسرش با تمام توانش و صداش اینقدر جیغ میزنه و همیشه هم طلبکار هست خداروشکر زود شناختمش باهاش قطع ارتباط کردم

امان از همسایه بد ، ما با کلی ذوق خونه خریدیم و طبقه بالاییمون از شانس ما یه ادم نفهم بود که هر چی تذکر دادیم اهمیت نداد ، انگار اسب داشتن تو خونشون ، اخر سرم مجبور شدیم خونمون رو دادیم رهن خودمون رفتیم مستاجری ، و من هیچوقت ازشون نمیگذرم

اینا همه به شعور و فرهنگ طرف مقابل بستگی داره خواهر

سوال های مرتبط

مامان آنیسا خانوم🍩👶 مامان آنیسا خانوم🍩👶 ۱۵ ماهگی
تو دوران بارداری م خیلی واسم مهم بود که آرامش داشته باشم ، خودمو ناراحت نکنم ، گریه نکنم ، پزشکم می‌گفت ، بچه ت ناراحتی تورو حس می‌کنه و غصه میخوره ، خدارو شکر موفق هم بودم
اگه گاهی پیش می‌اومد که به خاطر هورمون هام ناراحت میشدم ، سریع به خودم مسلط میشدم ،
وقتی هم به دنیا اومد من و آقای پدر 🧔 بهم قول دادیم که اصلا اصلا صدامون تو خونه بالا نره
چون بچه ها از صدای بلند میترسن
امروز جلو خونه مون یه زن و شوهر داشتن با صدای بلند دعوا میکردن و بهم فحش میدادن
آنیسا و باباش هم رفته بودن سوپر، همسرم می‌گفت آنیسا اول هاج و واج مونده بود چون تا حالا این صحنه ها رو ندیده بود
بعد که اومدن تو حیاط ، شروع کرد به غر غر کردن و اعتراض کردن
که چرا اینا دارن با صدای بلند حرف میزنن.....
حالا فک کنیم یه بچه هرروز شاهد چنین صحنه هایی باشه
چه به روز روح و روان ش میاد....
بچه ها دست ما امانت ند، هر چه قدر هم تو‌ زندگی مون مشکل داریم نزاریم اونا بفهمن
☺️☺️🌈🌈🌈😊😊🥰🥰📿📿📿☘️☘️☃️☃️☃️🧿🧿🧿🌜🌜
مامان تو دلی ھای نازم مامان تو دلی ھای نازم ۱۳ ماهگی
توروخدا اگه کسی تجربه ی مشابهی داره بهم بگه دارم دق میکنم😭😭😭😭😭😭😭😭
بچه ها رو خوابونده بودم کاری داشتم طبقه ی بالا .همیشه در رو پشت سرم میبندم اما چندروز پیش که رفته بودم بالا موقع برگشت خواستم در رو باز کنم گیر کرد باز نمیشد .از این درای ضد سرقت.خیلی ترسیدم اونروز که بچه هام تنها میمونن میترسن.
حالا امروز وقتی خواستم در و ببندم تو دلم گفتم اونا که خوابن یوقت در بازم گیر کنه مثل اونروز.ولش در و نمیبندم زود برمیگردم خب.
نگو همون لحظه بچه ها بیدار شدن و اومدن راهرو. اصلا صدایی نمیکردن که متوجه شم.فقط یه لحظه صدای افتادن و گریه ی پسرمو شنیدم😭😭😭😭😭😭😭😭😭از هشت تا پله افتاده😭😭😭😭😭😭😭خدا منو بکشه .
حتی نمیدونم چجوری افتاده .آیا از همون پله ی‌اول افتاده یا چندتا پله اومده بعد افتاده. اما پسرم اصلا پایین رفتن از پله یا مبل و تخت رو بلد نیست😭😭😭😭😭صددرصد از همون پله اول افتاده.
هیچ جاش زخم نیست.صورتش کبود نیست.استفراغ نکرده .بهش غذا و شیر دادم خورد .هوشیار بود تا دو ساعت.الان خوابوندمش.
همون موقع که‌افتاد زنگ زدم همسرم اومد‌ با گریه جریان و گفتم. گفتم ببریم سیتی اسکن بگیریم از سرش گفت نه هوشیاره خداروشکر علایمش نرماله.
طوری نشده.
رفت سر کار.
اما من چندساعته گریه م بند نمیاد.
اگه زبونم لال طوری شده باشه خودمو میکشم😭😭😭
توروخدا بچه ی هیچکدومتون از پله ها نیوفتاده؟