سوال های مرتبط

مامان آروین مامان آروین ۳ ماهگی
تجربه زایمان
#پارت اول
۳۹هفته۲روزبودم نصف شب ازدردپایین شکم بیدارشدم دردام هر۵دقیقه یکبار بود ولی دردقابل تحملی بود رفتم بیمارستان صبحساعت۷ معاینم کردن گفتن ۳سانتم وبستریم کردن قراربود آمپول فشاربزنن دردام بیشترشه ولی بعدیه ساعت دردای خودم بیشتروبیشترشد ساعت۱۲اینا۵سانت شدم دردام دیگه برام قابل تحمل نبود بردن اتاق زایمان برام بیدردی زدن بعداون تا دوساعت نسبت دردام کم بودن ولی دهانه رحمم باز نمیشد دکترم گفت بیدردی روقطع کنن تا زایمانم پیشرفت کنه همین که قطع کردن دیگه باز تحمل درد برام سخت شد فقط جیغ میزدم هردودقیقه یبار انقباض داشتم با ورزش واینا بزور خودمو۷سانت رسوندم بعدش بازم برام بیدردی زدن ولی زیاد اثرنداشت دردام زیاد بود تاساعت۷دردکشیدم و۱۰سانت شدم دکترم معاینه کرد گف اصلا سربچه نمیاد پایین یچیزی جلو رحمتو گرفته باید زودببرمت سزارین خلاصه بعد کلی درد اورژانسی بردنم سزارین شدم
حین عمل هم فهمیدن که بندناف دودوردورگردن بوده همون نمیذاشته سربچه پایین بیاد
عملمم خوب بود دردزیادی نداشت فقط باراول که میخواستم ازتخت بیام پایین یکم دردداشتم بعدش خوب بود همه چی ازهمون روز اولم حموم وپوشک عوض کردن رو خودم انجام دادم
مامان آریا مامان آریا ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت اخر :


فقط ورزش کنین ک رحمتون نرم بشه من ک دردام شروع شد دیگه تندی باز شدم دیگه بین این خابیدنا و درد کشیدنا ماما اومد معاینم کردساعت ۸ بود بهم گفت زور بزن فول شدی دیگه من داد نزدم فقط زور میزدم محکم هی زور میزدم دیگه برام بی حس کردن تیغ زدن دوسه تا زور دیگه زدم ساعت ۸و۱۵دقیقع نینی اومد بیرون اون لحظه دیگه همه هواسم رفت به بچه و هیچ دردی نداشتم فقط نگاش میکردم انگار غریبه بود برام انگار من توی دنیای دیگه بودم وقتی گذاشتنش رو سینم خیلی حس خوبی بود همه دردام رفت بعد بچه رو گذاشتن کنار و گفت اروم اروم سرفه کن جفتت بیاد بیرون دیگه سرفه زدم و جفت اومد و باز با امپول بی حسی تزریق کرد و بخیه زد زایمان طبیعی برای من خوب بود و از بخیه نترسین انقد خوشحال و راحتین ک دیگه درد نمیفهمین بعدشم ک مامان و ابجیم اومدن تو اتاق زایمان و نینی رو دیدن و ماما همراهم کلی عکس و فیلم از نینی فرستاد برای باباییش حتی فیلم بریدن بند ناف و اینا رو برام گرفته بود ماماهمراهم بگیرین خیلی کمک میکنه و تمام
مامان نیکی🩷 مامان نیکی🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی/پارت دوم

چطور شد که اینقد خوب پیشرفت کردم؟
۱)تنفس تنفس تنفسسسس
از همون اوووول که دردام شروع شد با کوچیک ترینش من نفس عمیق میگرفتم و بعد فوت میکردم بیرون.از خفیف ترین دردام تا شدید ترین دردام کل ۷ ساعت

۲)بی‌دردی از دست
همه بی‌دردی از کمر رو میشناسن معمولا ولی بی‌دردی از دست کمتر شناخته شده
تفاوتش اینکه بی‌دردی از کمر درد رو خیلی کم میکنه اما سرعت پیشرفت رو کند میکنه و بی‌دردی از دست درد رو تا حدودی کم میکنه اما باعث میشه دهانه رحم سریع‌تر باز بشه و پیشرفت بیشتر باشه.من ترجیحم این بود تایم زایمانم کوتاه بشه تا اینکه دردم خاموش بشه(بلاخره درد رو که قبلشم داشتم میکشیدم حالا چند دقیقه بیشتر)

۳)معاینه
من استقبال میکردم که معاینه‌ام کنن حتی خودم به دکتر گفتم معاینه تحریکی برام انجام بده.تو زایمان طبیعی معاینه خیلی میتونه کمک کننده باشه برای پیشرفت. در حالی که همه فکر میکنن دست کاری میشم و این حرفا!ولی اصلا مقاومت نباید داشت تو روند زایمان روی معاینه

۴)جیغ و داد اصلا نکردم
در اینکه حجم زیااادی درد تحمل میکنیم و اینکه آستانه تحمل درد آدما متفاوته شکی نیست.ولی جیغ و داد فقط انرژی شما رو میگیره و زور شما تو گلو‌تون خالی میشه در صورتی که شما باید به سمت پایین و باسن‌تون زور بزنین.ناله میکردما اما داد و جیغ اصلا
همین که دردم شروع می‌شد نفس عمیق میگرفتم و فوت میکردم

۴)ماماهمراه
به نظرم داشتن ماماهمراه برای زایمان طبیعی از وااااجباته

۵)همکاری با ماماها
میگفتن معاینه میگفتم اوکی
میگفتن نفس بگیر میگفتم اوکی
میگفتن زور بزن میگفتم اوکی
هرچی بیشتر همکاری کنین به نفع خودتونه
مامان ❤️محمد یاسین❤️ مامان ❤️محمد یاسین❤️ ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت۲
دیگه بل ایپدوال خوب بودم با پرستار ها بگو بخند کردم توپ اوردن نشستم ورزش کردم دوباره بعد ساعت۳اومدن گفتن۵سانت دهانه رحم نرم برد کیسه ابو پاره کرد انقباضات شدید تر شد ولی خب من تقریبا ۴۰درصد می‌فهمیدم همش .ساعتای۵ونیم زور روم بود خود ب خود حالت ‌ببخشید دسشویی داشتم میگفتن زور بزن بیاد پایین من زور میزدم گریه میکردم فقط موقع زور هام صدامو مامانم اینا ک پشت در زایشگاه بودن شنیدن خلاصه هی میگفتم زنگ بزنید دکترم بیاد اون بیاد من خیالم راحته گفتن زنگ زدیم سر زایمان دیگس شما تا آماده زایمان نشی نمیاد ک .خلاصه ساعتی ربع۷ کلی زور و صدا دکترم اومد درخواست کردم دوباره از رگ کمرم بی حسی زدن و مسکن دکتر برش داد با دوتا زور اومد بیرون ی حس قشنگ و عااالی بود بعدم جفت در آوردن و بخیه و تمام .اما همون موقع شکم فشار میدن بده برای من بعد از بخیه دستش رو برد معاینه کرد بشدت درد میکنه بخیه هام بخاطر همونه ولی در کل من اذیت شدم ولی خب بهتر از سزارینی ها بودم .
مامان یزدان🤰 مامان یزدان🤰 ۱ ماهگی
مامان بلوبری مامان بلوبری ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت پنجم گرفته بودم من کلان از تهوع میترسم اگه بمیرمم بالا نمیاره دیگه جلو خودم گرفتم با هر مکافاتی بود فقط بالا نیارم ساعت ۶ دوباره اومد معاینه گفت ۵ سانت شدی یه گاز هم داده بودن به من گفتن هروقت درد داشتی تو این فوت کن دکتر بی حسی اومد برام اپیدرال کرد همین جور ک داشت سوزن میزد تو نخاع من چرت میزدم و یه دفه می افتادم ک دکتر میگفت نباید بخوابی بیدار باش خیلی اوضاع بدی بود من گیج خواب ولی باید زور هم میزدم خلاصه اپیدرال کرد و من بدنم بیحس شد نیم ساعت حالت سجده بودم بعد دیگه گفت زور بزن تا میتونی من مدفوع داشتم قشنگ داشتم پی پی میکردم گفتم من باید برم دستشویی نمیتونی گفت ن باید همین جا دستشویی کنی گفتم یا منو میبری دستشویی یا دیگع زور نمیزنم همون موقع رفتم دستشویی راحت شدم قشنگ دیگه اومدم زور زدم تا خوابیدم رو تخت زایمان دکترمم اومد دیگع گفت تا میتونی زور بزن شوهرمم کنار بود انقد دستش فشار داده بودم ک کبود شده بود من دیگه بدنم توان نداشت مادرشوهرم و مامانمم فقط گریه میکردن حال اوضاع منو ک دیدن دوباره ماما اومد دستش کرد داخل واژنم شروع کرد به چرخوندن من از درد اربده میزدم تا دیگه دکتر گفت دارم موهاش میبینم زور بزن تا گفت موهاش میبینم من دیگه درد یادم رفت و فقط زور زدم بعدم دکتر پاره کرد و بچه کشید بیرون اون لحظه خیلی حس قشنگی بود دخترم ساعت ۷ و ۴۵ دقیقه شب به دنیا اومد زایمان طبیعی خوبه درصورتی ک رحم خودش باز بشه ن به زور دارو واقعا واسه من سخت بود ولی ارزش داشت لحظه به دنیا اومدن بچم دیدم بعدم بخیه هام عفونت کرد و مکافات داشتم الان هنوزم خوب نشدم بازم خداروشکر
مامان طاهر مامان طاهر ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی دوم .
پریشب با سردرد شدید رفتم بیمارستان و با ترس فشار بالا بستری کردن . دکترم گفت صبح آمپول فشارو شروع کنن . منم که یکی دو هفته رو همون دوسانت مونده بودم . خلاصه صبح شد ساعت ۶ و سرم شروع شد . همون دقایق اول دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود . خلاصه گذشت و گذشت دردام خیلی زیاد شد ک معاینه کردن هنوزم ۲ سانت بودم . گفتن دیگ وقتشه کیسه ابو پاره کنیم . کیسه ابو پاره کردن در لحظه شدم ۶ سانت و دیگ خواستم گاز بیدردی رو بدن بهم . حالا این گاز چیه 😂😂 نفس میکشم دیگ منگ منگم انکار می‌خوام غش کنم . خلاصه درد داری ولی نمیتونی صداتو دربیاری. تا اینکه شدم ۸ سانت و دیگ گازو ازم گرفتن . ولی ی حس خیلی جالبی داشت گاز . دیگ وقتش بود فقط زور بزنم . ماما می‌گفت هرچی بیشتر زور بزنی زودتر ب دنیا میاد دیگ فقط دست توعه. منم تو اثر گاز درست حسابی نمیتونم زور بزنم و تمرکز کنم . خلاصه کل زایمانم ی ساعت هم طول نکشید ولی ی دردی بود ک صدسال از یادم نمیره 😭😭