تجربه زایمان طبیعی/پارت دوم

چطور شد که اینقد خوب پیشرفت کردم؟
۱)تنفس تنفس تنفسسسس
از همون اوووول که دردام شروع شد با کوچیک ترینش من نفس عمیق میگرفتم و بعد فوت میکردم بیرون.از خفیف ترین دردام تا شدید ترین دردام کل ۷ ساعت

۲)بی‌دردی از دست
همه بی‌دردی از کمر رو میشناسن معمولا ولی بی‌دردی از دست کمتر شناخته شده
تفاوتش اینکه بی‌دردی از کمر درد رو خیلی کم میکنه اما سرعت پیشرفت رو کند میکنه و بی‌دردی از دست درد رو تا حدودی کم میکنه اما باعث میشه دهانه رحم سریع‌تر باز بشه و پیشرفت بیشتر باشه.من ترجیحم این بود تایم زایمانم کوتاه بشه تا اینکه دردم خاموش بشه(بلاخره درد رو که قبلشم داشتم میکشیدم حالا چند دقیقه بیشتر)

۳)معاینه
من استقبال میکردم که معاینه‌ام کنن حتی خودم به دکتر گفتم معاینه تحریکی برام انجام بده.تو زایمان طبیعی معاینه خیلی میتونه کمک کننده باشه برای پیشرفت. در حالی که همه فکر میکنن دست کاری میشم و این حرفا!ولی اصلا مقاومت نباید داشت تو روند زایمان روی معاینه

۴)جیغ و داد اصلا نکردم
در اینکه حجم زیااادی درد تحمل میکنیم و اینکه آستانه تحمل درد آدما متفاوته شکی نیست.ولی جیغ و داد فقط انرژی شما رو میگیره و زور شما تو گلو‌تون خالی میشه در صورتی که شما باید به سمت پایین و باسن‌تون زور بزنین.ناله میکردما اما داد و جیغ اصلا
همین که دردم شروع می‌شد نفس عمیق میگرفتم و فوت میکردم

۴)ماماهمراه
به نظرم داشتن ماماهمراه برای زایمان طبیعی از وااااجباته

۵)همکاری با ماماها
میگفتن معاینه میگفتم اوکی
میگفتن نفس بگیر میگفتم اوکی
میگفتن زور بزن میگفتم اوکی
هرچی بیشتر همکاری کنین به نفع خودتونه

۱۲ پاسخ

نکته:حتما خودتون هم تایم بگیرین از روی ساعت انقباض هاتون هرچند دقیقه‌اس.من اگه خودم تایم نمیگرفتم و نمیگفتم هر ۴ دقیقه درد دارم شاید امپول فشاری میزدن بهم که "لازم نداشتم" و همین روند زایمان رو کندتر میکرد(اگه "لازم بود" که بزنن هم مخالفت نمیکردم)

موافقم من خودم میگفتم بیایند معاینم کنید😬

ماما همراهتون کی بود؟؟

زایمان اولتونه‌؟

تروخدا بگو اپیدورال عوارض داشته برات یا نه؟ 🥺

مورد دوم میشع بیشتر دربارش توضیح بدی

ازت پرسیدن چه نوع بیدردی میخوای؟

از اول تا اخر چند بار معاینه شدی گلم؟
معاینه تحریکی چجوریه؟

کدوم بیمارستان بودی عزیز و ماما همراهتون کی بود؟

عالی بود
انشاالله قدم دختر قشنگتون پر از خیر وبرکت باشع براتون 💗

مرسی عزیزم

مورد دوم رو نفهمیدم

سوال های مرتبط

مامان آروین مامان آروین ۴ ماهگی
تجربه زایمان
#پارت اول
۳۹هفته۲روزبودم نصف شب ازدردپایین شکم بیدارشدم دردام هر۵دقیقه یکبار بود ولی دردقابل تحملی بود رفتم بیمارستان صبحساعت۷ معاینم کردن گفتن ۳سانتم وبستریم کردن قراربود آمپول فشاربزنن دردام بیشترشه ولی بعدیه ساعت دردای خودم بیشتروبیشترشد ساعت۱۲اینا۵سانت شدم دردام دیگه برام قابل تحمل نبود بردن اتاق زایمان برام بیدردی زدن بعداون تا دوساعت نسبت دردام کم بودن ولی دهانه رحمم باز نمیشد دکترم گفت بیدردی روقطع کنن تا زایمانم پیشرفت کنه همین که قطع کردن دیگه باز تحمل درد برام سخت شد فقط جیغ میزدم هردودقیقه یبار انقباض داشتم با ورزش واینا بزور خودمو۷سانت رسوندم بعدش بازم برام بیدردی زدن ولی زیاد اثرنداشت دردام زیاد بود تاساعت۷دردکشیدم و۱۰سانت شدم دکترم معاینه کرد گف اصلا سربچه نمیاد پایین یچیزی جلو رحمتو گرفته باید زودببرمت سزارین خلاصه بعد کلی درد اورژانسی بردنم سزارین شدم
حین عمل هم فهمیدن که بندناف دودوردورگردن بوده همون نمیذاشته سربچه پایین بیاد
عملمم خوب بود دردزیادی نداشت فقط باراول که میخواستم ازتخت بیام پایین یکم دردداشتم بعدش خوب بود همه چی ازهمون روز اولم حموم وپوشک عوض کردن رو خودم انجام دادم
مامان نیکی🩷 مامان نیکی🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی/پارت اول

من ۳۸ هفته و ۱ روز کیسه آبم یهو پاره شد ساعت ۹ شب بستری شدم با دهانه رحم ۱ سانت و بدون درد
همه ماماها و ماماهمراهم میگفتن تو تا یک روز دیگه(۲۴ساعت) هم زایمان نمیکنی چون نه درد داری نه دهانه رحمت باز شده
همون اول هم دکتر شیفت معاینه کرد لگن‌مو خیلی راضی بود گفت لگنت عالیه برا طبیعی
خلاصه بستری شدم اولش درد نداشتم ماماها میگفتن باید آمپول فشار بزنی تا دردات شروع بشه ولی بعد نیم ساعت دردام شروع شد در کمال تعجب هر ده دقیقه!در حد یک دقیقه درد داشتم
در عرض نیم ساعت دردام شد هر چهار/پنج دقیقه مامایی که امپول فشار آورد بزنه گفتم هر ۴ دقیقه درد دارم کلا منصرف شد آمپولو برگردوند.اینجا حدودا ساعت ۱ و ۲ شب بود
دیگه دردام همون ۴ دقیقه بود ولی هم شدتش بیشتر شده بود هم تایم بیشتری طول می‌کشید.دوباره معاینه شدم رسیده بودم به ۵ ۶سانت(کرک و پر کل بچه‌های شیفت ریخته بود)خیلی شدت دردام زیاد بود که درخواست بی‌دردی کردم ساعت ۳ شب
بی‌دردی از دست گرفتم و سرعت پیشرفتم بیشتر شد و تحمل دردام راحت‌تر
اینجا دیگه کم کم احساس فشار هم میکردم هرچی جلو رفتم درد نداشتم احساس فشارم بیشتر می‌شد ساعت یه ربع به چهار دوباره معاینه شدم و گفتن فولی!!!حالا هر وقت احساس فشار کردی زور بزن اگه خوب زور بزنی ده دقیقه‌ای بچه به دنیا میاد
و راس ساعت ۴ نی‌نی رو گذاشتن روی شکمم!
کلللل پروسه زایمان من از ۱سانت تا ۱۰ سانت ۷ساعت طول کشید چیزی حدود ۱۷ ساعت کمتر از اونی که همه انتظارشو داشتن :)))

پ.ن:تاپینگ بعدی راز موفقیت رو میگم!😁
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۴ ماهگی
زایمان طبیعی ۴ ،همینطوری که جیغ میزدم و سعی میکردم با تنفس تحمل کنم دوباره ماما اومد معاینه کرد گفت ۵ سانتی اما آمپول بی دردی تموم شده و نداریم بهت بزنیم (بیمارستان ولیعصر تبریز )تبریزیا حواسشون باشه که چقدر بی مسئولیت این بیمارستان ،اینو که شنیدم دیگه داغون شدم رسما خودمو باختم گفتم چه جوری قراره من این همه دردو تحمل کنم ،چاره دیگه نداشتم اون لحظه تند تند نفس میکشیدم هی میرفتم سرویس رو کمرم آب داغ میریختن و دست و پام میلرزید از درد شدید و موقع دردا انگار از حال میرفتم یه حالی میشدم که معاینه شدم گفت ۸ سانتی رفتم رو تخت زایمان و به دکترم گفتن بیاد و اومد بالا سرم از شدت درد نمیتونستم برم رو تخت زایمان و همسرم پیشم بود و خیلی شدید جیغ میزدم کل بیمارستان صدای جیغ من بود و حس زور داشتم احساس میکردم مقعدم داره پاره میشه ،اما نباید زور میزدم و این خیلی سخت بود تا اینکه دکترم اومد و گفت هر وقت زور داشتی پاهاتو بگیر و سرتو بیار جلو به نینی نگاه کن و زور بده و گفت زور بده اگه مدفوع کنی نینی هم میاد منم یه زور خیلی شدید دادم که مدفوع کردم اما خبری از نینی نبود
مامان شکوفه بهاری ۲ مامان شکوفه بهاری ۲ ۱ ماهگی
ادامه تاپیک قبل:فاصله دردام کم میشد،بهم گفتن دراز بکشم که nst بگیرن،دهانه رحمم داشت خوب باز میشد ۵،۶سانت باز شده بود،بعد دید کیسه آبم کامل پاره نشده،اونو پاره کرد،دردام شدید تر میشد،سعی می‌کردم نفس عمیق بکشم ولی نمیشد داد نزنم،هردو دقیقه درد شدید با سفت شدن شکم،که مامایی که چک میکردن همون موقعی که درد شروع میشد معاینه میکرد ببینه بچه تو چه وضعیه، می‌گفت بچه نمیاد تو لگن و بالا مونده،دوتا آمپول بهم زدن،یه دارو تو آنژیوکت زدن،که زورم بیاد ولی من خودم زور میزدم دعوام میکردن که الکی زور نزن اینجوری دهانه رحمت ورم میکنه،بزار زور خودش بیاد،از ساعت ۸صبح دردام شدید شد جوری که فقط داد میکشیدم،دکتر جانشین اومد بالا سرم،طاهره میربلوک که اصلا راضی نبودم،به جای اینکه به آدم انرژی مثبت بده وسط دردای وحشتناک بهم استرس وارد میکرد،ماماها بهم گفتن خوب داری پیش میری،ولی وقتی دکتر اومد میدید داد میزنم و زور میزنم میگفت خیلی مونده به زایمانت،حالا حالاها زایمان نمیکنی،پس بیخودی داد نزن،سعی کن نفس عمیق بکشی،فکر کنی من از درد دارم پاره میشم،یکی بالاست مدام بترسونتت،وقتی گفت خیلی مونده به زایمانت چنان استرسی بهم وارد کرد وسط درد کشیدن،ساعت ۱۰ اینا بود احساس زور میکردم،با دوتا نفس عمیق و زور سر بچه وارد لگن شد،که بدو منو بردن اتاق زایمان،اونجا هم داد میزدم و زوووور،با چندتا زور وحشتناک و جیغ از اعماق وجودم احساس کردم یهو خالی شدم،و بچه م به دنیا اومد،وای که چقد همون لحظه حسش خوبه،حس سبکی،خالی شدن،آروم شدن،با اینکه خیلی اذیت شدم ولی گفتن زایمان خوبی داشتم،و حتی لازم نبود شکممو فشار بدن،زیاد بخیه نخوردم نسبت به زایمان قبلیم،ادامه دارد...
مامان محمدحیدر👶 مامان محمدحیدر👶 ۲ ماهگی
سلام مامانا، خوبین؟🦋
من دیروز زایمان کردم خیلی یهویی😅 اومدم براتون از تجربه زایمان طبیعی بگم.
من دیروز ساعت ۴ صبح کیسه آبم پاره شد و راهی بیمارستان شدم، چون فاصله خونه تا بیمارستان زیاد بود من بیشتر دردامو تو ماشین کشیدم، کلا سعی کنین درداتونو بیشتر تو خونه بکشین تا تو بیمارستان چون دردیه که باید کشیده بشه فقط تو بیمارستان علاوه بر درد خودتون درد معاینه رو هم باید تحمل کنین.
اگر طبیعی میخواید زایمان کنین حتما حتما کلاسای امادگی زایمان رو شرکت کنین.
زایمان طبیعی دوتا فاز داره ، فاز نهفته (قبل ۷ سانت) و فاز فعال (بالای ۷ سانت).
تو فاز نهفته باید تکنیک تنفسی بلد باشبن و تو فاز فعال باید زور بزنین و حتما حتما سعی کنین تا قبل زایمان ورزش کنین که هم موقعیت بچه درست تو لگن قرار بگیره و هم بدنتون قوی بشه که موقع زور زدن کم نیارید.
خییلی مهمه که جیغ و داد نکنین به نظرم، جیغ و داد کردن نه از درداتون کم میکنه، نه آرومتون میکنه فقط کم طاقت ترتون میکنه و انرژی تون رو میگیره (اعصاب دکتر و پرستار رو هم به هم میریزه😅).
مامان ♥️♥️ مامان ♥️♥️ ۳ ماهگی
تجربه ی زایمان ۲
دم ب دقیقه هم میگفتن کم ورزش میکنی و پیشرفت نداری و جالب اینجا بود که دکتر و پرستاراشمتوجه نشده بودن درد من کاذبه چون با ورزش دردام کاملا از بین میرفت و بعد که ورزش نمیکردم بعد ۵دقیقه از نو دردام شروع میشه خلاصه که من با این دردا دو سه روزی رو گذروندم و پریشب از ساعت دقیقا ۶غروب یه دردی فراتر از هرچی درد که تا اونروز از زایمان توصیف کرده بودن گرفتم و به دکتر پرستارا گفتم دردم خیلی شدیده و خواهش کردم آمپول فشار بزنن تا بتونم زایمان کنم و از درد خلاص شم اما گفتن چون ۳۶هفته و ۴روزم خودم باید زایمان کنم و هیچ کمکی ازشون برنمیاد برام انجام بدن
درد داشت هر لحظه بیشتر از لحظه‌ی قبل میشد و دیگه از توانم خارج شده بود تحمل و فقط داد میزدم هی میومدن و سرم داد میزدن و دعوام میکردن که ساکت باشم اما واقعا دست خودم نبود و درد خیلی خیلی بدی داشتم هر ۲ دقیقه چه با انقباض چه بی انقباض دردای وحشتناک تو شکممو کمرم و مقعدم و لگنم می‌پیچید که فقط زور زدنم میومد و داد میزدم ساعت اصلا برام حرکت نمی‌کرد و من تا خود صبح فقط یه بند داد زدم تا صبح شد و موقع تغییر شیفت و هرچی گفتم دیگه طاقت درد رو ندارم و منو ببرید سزارین قبول نکردن وقتی پزشک اصلی بخش اومد دستشو گرفتم و گریه کردمو بهش گفتم که ۳ ۴روزه بستریم و کلا دهانه ی رحمم ۳سانت بود و همون ۳سانت هم باقی مونده و دردم خیلی شدیده و و گفت این درد برای دهانه ی رحم ۳سانتی نیست
مامان رادمهر👼 مامان رادمهر👼 ۳ ماهگی
سلام‌مامانا🤗اومدم از تجربه زایمانم براتون بنویسم (سزارین اجباری) پارت یک

۴۰هفته با نامه دکترم بستری شدم بدون هیچ درد و با دهانه رحم بسته
اینم بگم که زایمان طبیعی دوست داشتم و خیلی تلاش کردم از ورزش های لگنی و پیاده روی و شیاف گل مغربی و رابطه و معاینه تحریکی و هرکاری فکرشو بکنید کردم اما دهانه رحمم حتی یکسانتم باز نشد و دیگه بستری شدم صبح دوشنبه و رفتم زایشگاه و یک دوز قرص زیرزبونی بهم دادن تا درد و انقباضاتم شروع بشه و‌من هم کلی ورزش رو توپ و دوش اب گرم و اسکات و تو اتاقم انجام میدادم و هر چند ساعت ازم NST میگرفتن و دردام پیشرفت داشت و انقباضات خوبی داشتم و‌یکسانت دهانه رحمم باز شد و خلاصه همچنان ورزش میکردم و‌تحرک داشتم تا به ۴سانت برسم و‌ماما همراهم بیاد و‌خلاصه بگم که دوبار معاینه تحریکی شدم وچندین بار معاینه دهانه رحم که کلی عذاب کشیدم و فقط گریه میکردم اما رحمم کلا یکسانت بیشتر باز نشد و من تو زایشگاه تا صبح سه شنبه درد کشیدم و کلی روحیمو از دست دادم و بعدش دکترم صبح اومد دید پیشرفت نداشتم و رحمم باز نمیشه منو آماده کردن و‌سوند وصل کردن برای سزارین و سوند هم اصلا درد نداشت و قابل تحمل بود
مامان هامین💙🧿 مامان هامین💙🧿 ۳ ماهگی
دوباره ماما اومد و بین انگشت شصت دستم رو ماساژ داد و گفت برای اینه که انقباض داشته باشی و روند زایمان زودتر طی بشه...
ساعت ۷ بود که شیفت بیمارستان عوض شد و منو تحویل یه ماما دیگه دادن اون اومد دوباره منو معاینه کرد و گفت خوبه ۷و۸ سانته و همون موقع کیسه آب منو پاره کرد و یه آب گرم خیلی زیادی از من ریخت روی تخت و گفت مثانه آن هم پره و نمی‌دونم چکار کرد که من بی اختیار تموم ادرارم خالی شد همه ماماها اومده بودن دورم و از اینکه اینقدر زود پیشرفت کردم تعجب کرده بودن و خوشحال بودن....
از بعداز اینکه کیسه آبم رو پاره کرد دردام بیشتر شد و من باز با تنفس سعی میکردم کنترل کنم اما دیگه کم کم نمیتونستم و ماما بالای سرم بود ملا و هی معاینه میکرد که گفت فول شدی و دهانه رحمت کامل بازه ...
بهم گفت به پهلو بخواب و یه پات رو جمع کن داخل شکمت و با دوتا دستت بگیر و محکم زور بزن.... من راه درست زور زدن رو بلد نبودم و واقعا اینجا اذیت شدم چون نمی‌دونستم چجور زور بزنم با هر انقباضام زور میزدم تا اینکه گفت به کمر سو دوتا پات رو بگیر و سرتون بیار تو سینه و زور بزن....
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۴ ماهگی
زایمان طبیعی ۲
از هفته ۳۶ معاینه شدم که بسته بود تا هفته ۳۹ و ۵ روز شده بودم ۲ سانت درد کاذب خییییلی داشتم اما منظم نمیشدن که دیگه دکترم برگه بستری داد و ۳۹ هفته و ۵ روز ساعت ۱۰ شب بستری شدم،درخواست پمپ درد داشتم که ماما گفت بعد اینکه ۵ سانت بشی میدیم بهت ، ساعت ۱۲ شب یک چهارم قرص گذاشتن زیر زبونم ، حالم خوب بود اصلا درد نداشتم حدودا بعد یه ساعت دردام شروع شدن که کم کم می‌فهمیدم درد زایمان یعنی چی ،هی دردام بیشتر میشدن و فاصله شون کمتر میشد اما با تنفس شکمی اینا تحمل میکردم اسکات میرفتم لگنمو میچرخوندم
اومدم نشستم رو صندلی که یهو یه صدای تق اومد و آب گرم ازم سرازیر شد که کیسه آبم بود دیگه بعد اون واقعا دردا خیلی بدتر شدن و حتی تنفس شکمی هم جواب نمیداد خیلی هم حس زور داشتم شدید ماما اومد معاینه کرد گفت ۳ سانتی منم گفتم یا خدا ۳ سانت این همه درد داره بعدش قراره چیا بیاد سرم
رفتم نشستم رو توالت فرنگی و مامانم و همسرم آب داغ میگرفتن رو کمرم یکم دردام کمتر میشد و خیلی جیغ میزدم
مامان مهوا مامان مهوا ۲ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
ساعت ۸:۳۰ رسیدیم بیمارستان در انقباضم کم بود و چون کیسه آبدشتی پیدا کرده بود آمپول فشار گرفتم، اینو بگم که هم مامان همراه داشتم هم از قبل درخواست بی‌دردی کرده بودم که توی این بیمارستان فقط بی‌حسی از طریق وریدی تزریق می‌شد و هم خواهرم کنارم بود که توی دردها نقاط فشاری رو برام ماساژ می‌داد که خیلی تاثیرگذار بود ماساژ لغات فشاری و تنفس، ماما همراه خیلی کار خاصی نکرد فقط تنفس‌ها رو یادآوری می‌کرد و ورزش‌ها رو ادآوری می‌کرد در واقع اصل کار خواهرم انجام داد که برام ماساژ می‌داد تا ساعت ۱۱:۳۰ که رسیدم به ۵ سانت اولین بار که معاینه شدم دو و نیم سانت بودم از هشت و نیم تا ۱۱ و نیم طول کشید که برسم به ۵ سانت از ۵ سانت سرم بی‌دردی رو برام شروع کردم خیلی بی درد هم نبود درد و انقباض بود اما قابل کنترل با تنفس بود و رفته رفته بیشترش می‌کردم که تقریباً توی ۸ سال یا ۹ سانت کلاً درآوردم بی‌حسی رو چون حالت خواب آلودگی می‌داد و دیگه مانع از انجام ورزش می‌شد، از ساعت ۸:۳۰ تا یک و نیم که از تقریباً به ۸ سانت برسم قابل تحمل بود نمره از ۱۰ تا ۵ میدم البته با این شرایطی که گفتم
مامان هامین💙🧿 مامان هامین💙🧿 ۳ ماهگی
وقتی گفتن ۴و۵ سانت خیلی تعجب کردم چون خیلی ناامید بودم میگفتم الان بهم میگه دوسانت تا سه سانتی اما خداروشکر پیشرفتم خیلی خوب بود و ماما بهم گفت خیلی خوب پیشرفت کردی چکار کردی و منم گفتم این کارا گفت کلاس آمادگی زایمان رفته بودی گفتم آره و از اونجا یاد گرفتم اینارو بعدش منو بستری کرد و گفت حسابی پیش بقیه ماماها تعریفت رو کردم و هوات رو دارن منم خوشحال از اینکه نصف راه رو اومدم و بستری شدم و رفتم داخل و لباس پوشیدم بهم سرم وصل کردن با ان اس تی و رفتن ساعت دقیق جلوم بود دیدم ساعت ۶ ربع کم بود با خودم گفتم تا ۷ و نیم زایمان کردم تموم شده با این فکر انرژی گرفتم دردام رو بازم با تکنیک تنفس رد میکردم دردام منظم نبود فاصلشون زیاد بود اما شدتشون هی بیشتر میشد ساعت ۶ و نیم اومدن دوباره معاینه کردن و گفتن پیشرفتت خوب بوده اما هرچی پرسیدم که چند سانتم جوابی نشنیدم و گفت پیشرفت خیلی خوبی داشتی دخترم منم خوشحال بودم دیگه کم کم دردام بیشتر میشد و رفته بودم تو فاز فعال زایمان و همراه با دردام میلرزیدم و بعضی وقتا صدام در میومد اما سعی میکردم با تنفس کنترل کنم دردام و و واقعا این تنفس خیلی بهم کمک کرد دوباره ماما اومد و بهش گفتم بهم بی دردی بده اما گفت نمیتونن بدن چون به زایمان نزدیکم و ممکنه برای بچه خطرناک باشه دوباره بهشون گفتم یه چیزی بدین بتونم تحمل کنم درد رو ماما بهم گفت صبر کن عزیزم ببینم میتونم کاری کنم بهتر بشی روی دستمال کاغذی یه چیزی ریخت آورد گفت وقتی دردت گرفت نفس عمیق بکش و فوت کن بیرون و اونم واقعا خیلی حالمرو بهتر کرد و بوی خوبی میداد .....