۵ پاسخ

باز شرایط تو‌خوبه من تو شهر غریبم هیچکسو ندارم دیروزم رفتم دندون پزشکی گفت بخاطر عفونت زیاد دندونت ممکنه عصب فکت اسیب ببینه دیروز شوک عصبی بهم وارد شد کلا سرم داشت فشار وارد میشد سریع خودمو جمع وجور کردم وتوکل کردم بع خدا بخاطر زندگیم وبچه هام

عزیزم چیز نگران کننده ای نیست هر کسی احتمال داره بعد زایمان افسردگی بگیره داروهایه تقویتیتو درست استفاده کن و به خودت برس اگه خونه مامانت حالت خوبه خب بمون یه تایمی اونجا چه ایرادی داره میدونم میخای زود به زندگی قبلیت برگردی ولی تو مرحله سختی رو گذروندی قبول کن هم بدنت هم ذهنت حق دارن کهگیج باشن و احتیاج به استراحت داشته باشن چه کسی از مادرت بهتر که همراهت باشه بمون کنارشون بزار حالت خوب بشه خیلی خودتو درگیر چیزایه بد نکن به چیزایه خوب فکر کن به اینکه نی نس سالم و کنارته فکر کن این روزا چه بخای چه نخای میگذره فقط سکم سخت تر حواست به خودت باشه عزیزم ارایش کن لباس مرتب بپوش دوش بگیر روزی نسم ساعت اهنگ گوش بده حالت زود خوب میشه

من الان دوماهشه بچم افسردگی شدید دارم با همه میجنگم رو تک تک خرکات بچم وحشتناک حساس شدم همش دلهره بد دارم

وقتی کار خونه انجام میدی آهنگ شاد بزار .قرص امگا۳بخور هم شیرت چرب می کنه هم برا افسردگی عالیه

به مامانت بگو بیاد خونتون ،عوض اینکه تو بری . تو خونه خودت سعی کن کم کم کاراتو انجام بدی و از حضور مامانت خیالت راحت باشه. اونم یواش یواش مسئولیت ها رو به خودت بسپره. بعد یه مدت میبینی همه کاراتو خودت انجام میدی بدون هیچ استرسی

سوال های مرتبط

مامان هلنا 🐣 مامان هلنا 🐣 ۵ ماهگی
بچه ها یه سوال
من شوهرم معمولا شبا تا ساعتای ۱۰ ۱۱ نمیاد بعضی وقتا هم ظهرا نمیاد گاهی اوقاتم بیرون از شهره و اگه زنگش بزنی نمیتونه خودشو سریع برسونه
من بارداریم خیلی درد و مشکل داشتم واسه اینکه تنها نباشم یه وقت مشکلی پیش بیاد رفته بودم خونه ی مامانم اینا اونجا بودیم
الانم از وقتی که دخترم به دنیا اومده هنوز همونجاییم ... دخترمم کلا شب نمیخوابه تا ساعت ۵ ۶ صبح تا ۱۰ این چیزا خوابه بعدش که باز بیدار میشه خییییلی کم میخوابه و در حد نهایت ۱۰ دقیقه باز تا صبح‌بعدی که بخوابه ...
الان من اگه بیام خونه ی خودم باید بچه رو کلااااا تنها نگه دارم همش... البته اونجا هم که هستیم صبح تا ظهر مامانم نیست خودم نگهش میدارم ولی بعدش هستن کمک میکنن ....
از طرفی حس‌میکنم به شدت خودم وابسته ی خانوادم شدم و حس میکنم تنها نمیتونم بمونم اصلا از طرفی هم میگم‌بالاخره که چی از به جا باید برگردم خونه ی خودم و میترسم که یه وقت دچار مشکل بشیم با شوهرم چون خب اونجا بقیه هستن اصلا تایم خلوت کردن و دوتایی بودن نداریم ، البته اینم بگم که شوهرم میگه هرجور خودت دوست داری و هرکاری بگی میکنیم
چیکار کنم به نظرتون ؟ بمونم همونجا فعلا و سخت خودم نکنم یا با اینکه خیلی میترسم و وابسته شدم برم خونه ی خودم