لطفاً قصد بارداری ها قضاوت نکنند.
خانمهای باردار الان شما عاشق نی نی تو شکمتون هستید؟
من بیشتر نگرانم و حتی میترسم. شوق کمی دارم. با اینکه به سختی باردار شدم .
چه حسی به بارداری و بچه تو شکمتون دارید؟

این نگرانی بخاطر اینه که آیا میتونیم مادر خوبی باشیم .منم مثل شما هستم اینا بخاطر اینه هورمون بدنمون بهم ریخته بهتر میشیم ایشالله

سعی کن لذت ببری ازبارداریت نگران چی فقط مواظب خودت باش چیزی نمیشه

کاملا طبیعیه عزیزم سعی کن باهاش حرف بزنی اینطوری خیلی آروم میشی قرآن بخون آرامش عجیبی بهت میده

من اولش شوکه بودم با اینکه میخواستم ولی خیلی میترسیدم
بعدش تبدیل به نگرانی شد که ببینم سالمه یا نه
ولی وقتی رفتم انتی و دکتر گفت بچه خوابه برو یه چیز بخور انگار باور کردم یه موجود تو وجودمه و بهش حس پیدا کردم 🥺❤

منم مثل شمام بعد دوسال به سختی باردار شدم ولی سپردمش به خدا هنوز قلب نرفتم اما سعی میکنم خونسردی خودم رو تقویت کنم و همه‌چیز رو بسپارم به خدا ...

منم انقدر ترس و دلشوره دارم بخدا وقت نکردم هنوز ذوق کنم ایشالا قلبش تشکیل شده باشه شاید یکم از استرسام کم شه و بتونم ذوق کنم🥹

من واقعا دارم باهاش زندگی میکنم هرکاری ک میخوام بکنم اول ب این فک میکنم ک براش بد نباشه هرچیزی ک میخوام بخورم اول ب اون فک میکنم ک براش بد نباشه کل زندگیم داره حول محورش میچرخه حتی نصف شب ک بیدارمیشم یادمه هست و نوازش میکنم کلا سهم بزرگی تو لحظه های زندگیم داره

استرس و نگرانی نمی‌ذاره اصلا ذوق کنم ، همیشه فکر میکردم باردار بشم بهترین حس دنیا رو دارم ولی الان همش فکرم درگیره و ناراحتم مخصوصا اینکه هماتوم دارم و همش دراز کشیدم

مثل منی چرا اینجوری شدم موندم بخدا میترسم گاهی هزار جور فکرو خیال

حسی نداشتم ولی تو ان تی دیدمش حس عجیبی بود، ذوق کردم

منم یوقتایی باورم نمیشه باردارم با اینکه یبار سقط داشتم الان خوبم خداروشکر
ولی احساس مسولیت زیادی میکنم🙂

عزیزم طبیعی هست حس سردرگمی داری اولین سونو صدای قلب که بری حست زیاد میشه دیگه یاد می گیری باید مراقبش باشی،هر ثانیت میشه فکر کردن بهش نگران نباش

منم همینجوری میکن تا بچه لگد نزده مادر حسی پیدا نمیکنه

نه ماه قبل منم باردار شوکه شده بودم استرس داشتم میگفتم کاشکی سقط بشه از مادر شدن می ترسیدم بعد دوماه سقط شد ناراحت بودم اما فایده‌ای نداشت

بیشتر استرس و نگرانی همراه خانوم بارداره تا ذوق

من دوسش دارم منتظرم بیاد بغلش کنم
هرزگاهی باهاش حرف میزنم قربونش میرم همش کل روزم بهش فکر میکنم استرس و نگرانی ندارم تنها نگرانیم اینه ک ایشالا بتونم مادر خوبی بشم براش

منم حسی ندارم بش بیشتر نگرانمو استرس دارم ینی این استرس و نگرانی نمیزاره ک آدم ذوق کنه

اره مگه میشه حسی نداشته باشم ولی از صب ی خوابی دیدم خیلی آشفته شدم

همه همینن منم همش شوکه بودم و باورم نمیشد