۱۸ پاسخ

به منم همین حس و میدن بیخیال باش تو مادریش چه شیر بدی چه ندی از وجود تو ساخته شده من بیشتر مادرشوهرم میگه و مقایسه میکنه با خودش ولی من اصلا توجه نمیکنم

خواهرمن که ۳تادارم چی بایدبگم برات عادی میشه نگران نباش

ملت بیکار همیشه حرف برا گفتن دارن حالا من شیر خودمو میدم دخترمو که میبینن میگن خیلی ریز مونده باید شیر خشک بهش بدی دختر منم به هیچ عنوان شیشه نمیگیره ولی مگه کسی می‌فهمه فقط بلدن شرو ور بگن

عزیزم همه ازاین حرفا میگن مخصوصا الان که عیده همه دورهم جمع میشن دنبال ی چیزی میگزدن درموردش حرف بزنن محکم جلوشون وایسا هیچ کس انداره خودمون دلسوزبچه هامون نیست

منم خستم دلم میخواد برم مسافرت استراحت

عزیزم حرف مردم مثل باد هواس مردم پشت خدا هم حرف میزنن اصلا به حرف هیچکس توجه نکن و به زندگیت ادامع بده با شوهرتم فقط خودت میتونی صحبت کنی

ببین تخصیر تو نیست بدنت ضعیف و اگه به بچت شیر خشک ندی بچت شیر سوز یا خدایی نکرده عقب افتاده میشه چون تک تک سلول های بدنش دارهربا شیر بزرگ میشه به منم میگفتن ولی من گوش ندادم الانم میگن میگم نه تو خونمون بیشتر شیر خودمه چون میخوا مبیرون لذت ببرم از مهمونیا و دورهمیا بهش شیر خشک میدم ولی من کار خودمو میکنم تو خونه هم بهش شیر خشک میدم هم شیر خودم ...شیر خودم کمه نمیتونم که بزارم بچم تلف بشه دور از جون .
واقعا درکت میکنم خستگی تو شرایط ما زیاد ولی بخاطر ارامش دخترتم شده قوی باش اونو تو به ایزن دنیا دعوت کردی ۹ ماه سختی کشیدی تا به اینجا ها برسی...بگو یکی بیاد خونت یک ساعت بسپارش بهش تو هم یچی بنداز رو چشمات و استراحت کن خوب میشی همه ما این شکلیم

خوووووشبحالت شیرخشکی شدهههه

دهن مردمو که نمیشه بست. منم تازه زایمان کرده بودم مادرشوهرم میگفت شیرت کمه شیر خشک بده خواهر شوهرم میگفت شیر خشک چیه شیر افزا بخورشیرت زیاد شه. خودشون با هم درگیر بودن.

یه چند وقت که بگذره متوجه میشی هیچی مهم تر از این نیست که بچه اتو خوب تربیت کنی فردا پس فردا بچه بزرگ شد از شیر گرفتیش یه مهمونی رفتی اگه بچه ات بی ادبی کرد کسی نمپرسه بچه ات شیر خودتو خورده بی ادبه یا شیر خشک برای چیز های گذرا اینقدرحرص نخور وقتتو بزار برای محبت و تربیت به بچه ات من بچه ام شیر خشکیه اتفاقا شیرم خیلی چرب و خوب بود ولی چون سینه ام نوک نداشت بجه ام حتی یکبار هم میک نزد تا وقتی که شیرم خشک نشد میدوشیدم با سرنگ میریختم دهنش بعدش دیگه بیخیال شدم بچه من از وقتی تو شکمم بود ریزه میزه بود هنوزم هست هرکی میبینه میگه از شیر مادر میدادی الان سه برابر بود و من مطمئنم اگه شیر مادر میدادم همین ادما میگفن شیرخشک بده بچه چاق بشه
منم اینقدر خرف شنیدم که نگو از شوهرم از خانواده شوهر تا عمه های شوهرم همه اشون یه زری زدن اینقدر اون تایم ناراحت بودم و گریه میکردم حالم از بچه ام بهم میخورد هیجی دست ما نیست مقصر هم نیستیم

یه مادر خودش به اندازه ی کافی استرس و خستگی و کم خوابی و تنش داره ای کاش آدما یاد میگرفتن که تو کار بقیه دخالت نکنن تا وقتیکه کسی ازشون نظر نخواسته متاسفانه این آدما همه جا هستند

حق داری عزیزم
منم همینطورم بچم هر وقت گریه میکنه بلندش میکنم آرومش کنم بهم میگن چرا زود بلندش میکنی بد عادت شده بذار گریه کنه آخه چجوری بذارم
نمیدونم چرا هیچکس حال منو نمیفهمه خسته شدم واقعا از بی درکی اطرافیان و حرفای بیخودشون

عزیزم چرا انقد ب خودت سخت میگیر ی ب منم میگن ولی اصلا برام مهم نیس هرچی تو استرس داشته باشی بچه ات هم بدخلقی میکنه چون بچه هم روحیات مادروحس میکنه خودت باید براخودت ارزش قائل بشی شاد باش ب خودت برس اصلا اهمیت نده خداروشکر ک تونستی بچه داربشی و بچه سالمی داری هزاران نفرارزودارن ک بچه بیارن

غمت نباسه منم ب بچم شیرخشک میدم هر‌کی ام هرچی میگه ذره ای برام مهم نیس ابعاذ مادری کردن انقد گسترده اس انقد بایذ برای این بچه زحمت کشید ک چ نوع شیری خورده اصلا ب چشم نمیاذ همینکه تاالان بیداریم یعنی فداکاری مادرانه بزرگ میشه اثلا نمیدونه چی خورده انقدی سده مهم اینک سالم باشه بیخیال باش

عزیزم به کسی ربطی نداره ما چی به بچه هامون دادیم

ب منم میگم نامادری و هزارتا حزف چزتو پزت الان بالا سر بچه نشستم‌گریه میکنم مادر بدی ام بعضیا خیلی بیشووزن فقط حس بدو میخوان منتقل کنن نمیدونم چطوز دلشون میاد

یاد اون روزایی بیوفت که چقد واسه اینکه داشته باشیش سختی کشیدی یادمه سر بچه قبلیم من حامله بودم شمامیخاستی باردار شی هی نذر میکردی الان بچه شما بغلته بچه من سقط شد من دوباره باردار شدم
همیشه خداروشکر کن میدونم یه موقع هایی ماهام انسانیم خسته میشیم ولی من خودمو میگم بیاد هیچ وقت خسته نمیشم حس میکنم قشنگترین چیزیه که خدا میتونست بهم بده

کاملا حق داری
من اگر ظهرا ک شوهرم میاد بچرو نگیره یک ساعت برم بخوابم یا شبا ک میاد اگر نگیره من کارای فردا رو انجام بدم رسما دیوانه میشم
ی نفری ک نمیشه هم بچه نگهداشت هم کار خونه انجام داد

سوال های مرتبط

مامان ارسلاט کوشولو♡ مامان ارسلاט کوشولو♡ ۷ ماهگی
نمی‌دونم الان دقیقا چقدر حالم بده عذاب وجدان یقه مو گرفته دوست دارم بمیرم انگار دارم حس میکنم از این همه قوی بودن خسته شدم بار مسئولیت روشونه هام زیادی سنگینی میکنه
هکلم به شدت بهم ریخت کل بدم ترک خورده موهام ریخته دندونام همه خراب شده حتی شکسته زایمان اورژانسی و سخت بچه ای که ان ای سیو بعدش سینه نگرفت رفلاکس کولیک سرما خوردگی دندون همه همه آخرین باری که درست خوابیدم یادم نمیاد حتی گاهی یادم میره کی رفتم دستشویی خونه زندگی آشفته روانم از اون آشفته تر که حس میکنم مادر افتضاحی و پسری که شبا نمیخوابه مدام گریه میکنه غر میرنه و بقیه که میگن بچه به این خوبی زیادی ناشکری و درد دلی که حتی وقتی تو دل خودم میگم وجدانم میگه ای مادر بد دلت میاد از این بچه خسته بشی …

اما واقعا خستم نیاز دارم فقط۲۴ساعت واسه خودم باشم دوش بگیرم بخوابم یه غذا درست حسابی بخورم چند صفحه کتاب بخونم یه موزیک پلی کنم وبعدش دوباره برگردم به دنیای مادرانگی پیش عزیزتر از جانم همین.

۱۴۰۳/۱۲/۱۴
مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۸ ماهگی
سلام خانما ازتون خواهش میکنم کمکم کنین...😭جیگرم داره آتیش میگیره
نمیدونم واقعا چی بگم به این فامیل به حرف مردم.....
خسته شدم بچم ۵ ماهشه تقریبا چند روز بعد از بدنیا اومدنش دل دردهاش شروع شد رفلاکس گرفت همش به راه از این دکتر به اون دکتر کلی دارو ولی همش بی فایده بود خودم خیلی شیر داشتم همش پیرهن عوض میکردم در حدی بود که میپاشید سینم سفت سنگین بچم ماهی ۱ کیلو اضافه می‌کرد مامانم همش میگفت جلو بقیه شیر نده به بچت ولی میگفتم شاید کسی دلش بسوزه شاید فک کنن ندیده ام..ولی امان از چشمممم بددددددد سه ماه کامل شیر خودمو دادم بعد سه ماه خیلی خیلی کم شد در حد چند قطره ولی بازم میخپرد و خوب بود
اومدن منو گول زدن از بس رو اعصابم راه رفتن از بس عداب وجدان بهم دست داد با حرفاشون همش گفتن شیر خشک بگیر بده همه میگفتن این گریه هاش بخاطر گشنگیه اومدم شیر خشک بهش دادم دیگه سینه خودمو ول کرد😭😭😭😭😭😭😭نگرفت نمیگیره دارم عذاب میکشم
الانم چون نمیخوره داره خشک میشه شیرم
تازه الان هی میان میگن شیر مادر یه چیز دیگس اگه نخوره محبت پیدا نمیکنه استخون و دندوناش خراب میشه نمیدونم چرا اینجورین نمیدونم چیکار کنم باشون چه برخوردی بکنم همونایی که منو مجبور کردن شیر خشک بدم الان این حرفا رو میزنن میگن بچه خنگ میشه😐دارم روانی میشم
الانم بچم ۶ کیلوعه😭😭خیلی لاغره دو روزه شیر خشک هم خیلی کم میخوره فامیلم کلی حرف بارم میکنن مادرشوهرم حتی مامان خودم فقط گریه میکنم نمیزارن خودم بچمو بزرگ کنم همش دخالت میکنن ۴ ماهش که شد مجبورم کردن و تو حلق بچه بزور سوپ کردند که الان همون شیر خشک هم نمیخوره تو رو خدا بگین چیکار کن که حداقل سینه خودمو بگیره😭😭😭😭😭یا حداقل یکم تپل بشه چاق بشه