یعنی دخترم اینقدر حرصم داده این چند روز اومدیم روستا خونه مادرشوهرم این بچه اصلا انگار مادر نداره هر مهمون خانومی که میاد میره بغلش میشینه .بعد جاریمم دخترش ۱۸ ماهشه هر وقت دخترشو بغل میگیره یا میخاد شیرش بده این خودشو میکشه از گریه هلاک میکنه که من و باید بغل بگیری میره اون و هول میده که بیاد پایین اونم طبیعتا باید بچه خودشو نگه داره دخترم میزنه زیر گریه از صبح چند بار تکرار میشه.خیلی حسود شده چیکار کنم درست بشه
میگن مادرشو دوست نداره نفس در حالیکه تو خونمون همش کنار منه😪

برا منم همینه تازه دیشب برا خاب خونه مادرم یه داستانایی در میاورد اونا خاب بودن هی میرفت میگفت آقاااااا جووون دایییی بعد اونام اذیت میکرد اونام میخندیدن از کاراش

چون الان دورش شلوغ شده اینجوری میکنه میخاد توحه جلب کنه طبیعیه

پسر من برعکسه،اصلا اجتماعی نیس

کاش خدا یکمم به دخترای من میداد عین هو جن از همه میترسن و فراری هستن پیش هیچ گسی نمیرن باید یک هفته کنارشون باشه تا برن پیششون اصلا نمدونم این اخلاقشون به کی رفته هر که میاد خونمون این دوتا میرن تو اتاق اصلا نمیان بیرون کاری هم داشته باشن منو صدا میکنن از تو اتاق

چقد اجتماعی

شما در جوابشون بگو اتفاقا عاشق مادرشه اما خوب بچه س دیگه آدم جدید دیده ذوق داره باهاشون بازی و معاشرت کنه

بچه های منم این طوری ان رفتیم بیرون بغل همه میرن جز من تازه میخوایم بیایم خونه نمیان 😢

پسرمنم اینجوریه رفتم خونه مامانم شوهرم گفت بریم دور بزنیم بغلش کردم داد می زد مامان کمک تا مامانم اومد رفت بغلش بخدا یه ساعت رفتم اومدیم منو یاد نکرده بود درست میشه نگران