سوال های مرتبط

مامان مردِ کوچکِ من🤍 مامان مردِ کوچکِ من🤍 ۴ سالگی
درد دل...




این پست می‌زارم می‌دونم خیلیا الان میان میگن چرا اینو میگی و کلی مخالف هست....
اما واقعا ته دلم دوست نداشتم که یه آدم تحصیل کرده شاغل باشم... دوست داشتم خونه دار باشم... همه اطرافیانم هم من به عنوان به خونه دار بپذیرند....نه کسی که اگر با تحصیلات عالیه خونه دار باش خیلی حیف...
دوست نداشتم پسرم مهد بفرستم... اونم از ۷ صبح...
دوست نداشتم پسرم مهد بره تا بره دبستان فقط کلاس بره....
چون بالای ۴ مهد رفتم مدت ها نشستم... هیچ کدوم خوب نبودن.... فقط شو و عکس و فیلم از بچه.... متنفرم از عکس و فیلم و شو....بچه های که صبح ها با صدای زجه و گریه از بغل امنشون جدا میشن.... با کلی حس بد تنها میشن... بالای ۷۰ درصد بچه ها توی مهدها که مهدهای خیلی خوب تهران رفتم با هزینه های بالا.... منتظرن خانواده بیاد دنبالشون.... خوشحال نیستن...
خلاصه این دوره، دوره عجیبیه....هم باید خوبی باشی هم مثل یه مرد شاغل خوبی باشی....
شایدم اینا احساساتی باش ک سال ها بعد ازش فقط ی خاطره بود و گذشت یادم بیاد...امیدوارم فقط و فقط تو ذهن پسرم خاطره بدی نمونه....