۵ پاسخ

من دختر اولیم ک ب دنیا اوردم زود رس بود 36 هفته انتظار نداشتم زود بیاد و هنوز کامل اماده نبودم یهو خونریزی کردم وقتی ب دنیا اومد من با گریهاش گریه میکردم و بهش میگفتم گریه نکن قرونت برم خیلی حس قشنگی بود
زایمان دومم هم کیسه آبم پاره شد خیلی درد داشتم فقط میخواستم بچه رو دربیارن وقتی دیدمش اوردن گذاشتن رو سینم انگار تازه اروم شده بودم

من انقد به سختی و درد زیاد از آمپول فشار زایمان کردم فقط با ناله و گریه میگفتم یا زهرا😢😢😢
بچمو که گذاشتن روی سینم طفلکی با یه دست زیر چونه بهم زل زده بود
تپش قلبم زیاد بود از دوست داشتنش ولی درد بیحالم کرده بود. بعدم که یکساعت بخیه زدنم طول کشید و ندیدمش تا اتاق ایزوله

من موقع پسرم خواب آور زدن بهم و گژچ بودم پسرمم کع در آوردن نفهمیدم چون گریه نکرده بود یهو دیدم به بچه پرستار داره مباره سمتم اورد رو صورتم خیلییی خوشحال شدم میخواستم ببوسم که ماسک داشتم نشد ولی رفتم بخش اولین کار گفتم بچه مو بدین بقلم ببینم
دخترمم بیهوشی یهویی شدم نشو لحظه زایمانم ببینم تو اتاق عمل خیلییی آرزو داشتم میدیدم ولی نشد
البته هم‌بهوش اومدم سریع بچه مو نشونم دادن یه دختر گوگولی لباساش براش بزرگ بود
تو بخش اومدم سریع بقلش گرفتن دختری رپ

من فقط به مامانم گفتم ای خدا کپیه بردیا ( پسر بزرگم ) هست.
البته وقتی بغلش کردم شدیداً بغضی شدم🥺🥺🥺

آخ آخ نگم. الانم بغضی میشم یادم که میاد. انقد گریه کردم پرستارا میگفتن انقد گریه میکنی سردرد میشی بعد سزارین.

سوال های مرتبط