دیروز بردیم دختری ثبت نام مهد کودک کردیم
امروز اولین روزی بود که رفت از ساعت ۸ تا ۱۲ ما ساعت ۹ اونجا بودیم اولش ۱۰ دیقه تاب بازی کرد بعدش راضی شد بره تو من کلا نیم ساعت تو مهد کنارش بودم توی این نیم ساعت خداروشکر با بچه ها سریع دوست شد و انس گرفت چون از قبلم جمع بچه هارو خیلی دوس داش ارتباط اجتماعیش خوب بود ولی نمیدونستم در این حد
تامن اونجا بودم ۳تا بچه اومده بودن خواب‌آلود و بی انرژی اصن نه حرکتی
ولی این دختر ما دس میزد به همه چی همه بازارو امتحان کرد تو کمد چن تا ماشین چوبی که سرهم میشدن رو دید میگفت از اینا میخایم مربی براش آورد بعد با یکی از دخترا همشونو ریختن دوباره ساختن بعد رفت با یکی از پسرا الاکلنگ بازی کرد در کل بچها ی اونجا رو به تحرک و بازی انداخت
من دیگه نیم س بودم گفتم به مربیش میرم فک کنم مشغول شده و اومدم باباش ظهر رفته بوده دنبالش گفت به زور آوردمش بیرون همه از جنب وجوشش خوششون اومده بود باعث انگیزه تو بقیه بچه ها م شده بود
اونجا مادریارم دارن بچه هارد هر نیم ساعت میبره دستشویی گفتن یه دست لباس اضافه هم بزارین اگه خدانکرده کثیف کردن ما عوض میکنیم و میشوریم
درکل تاالان ۲میلیون هزینه ثبت نام و وسایلی بود که تا این پایه براش گرفتیم
ماهی یکی و نیمم شهریه
ولی بنظرم می ارزه هم بچه ها باهوش تر میشن تو محیط اجتماعی قرار میگیرن هم من تا ظهر سر آرامی دارمو به کارام میرسم و تو خونه ورزش میکنم
اینم عکس حیاط مهده وقتی همه ی بچه بودن

تصویر
۷ پاسخ

خوشبحالتون ک بچتون اجتماعیه . من پوسیدم تو خونه

چه عالی
مهد واقعا واسه بچه های تو این سن عالیه
خیلی قیمتش عالیه
ما ک شهرستانیم میگن 4 تومن عزیزم

کدوم شهر هستید؟
قیمتش چقدر خوبه
من کلاس مادر و کودک دوبار در هفته اون ۱.۵ ساعت ۱۸۰۰ میدم
تازه کلاس دختر من جزو کلاسای قیمت مناسب هست

خب خداروشکر
از پوشک گرفتیش؟

وازساعت۷مهدبازه تا ی رب به۳شیفت بعداظهرم ک هست ولی من فقط صبح میبرم گناه داره بچم دیگ

مهد خیلی خوبه من از۴۰روزگی گذاشتمش مهد هم بچه زرنگترمیشه هم اینکه بااین وضع الان بچه ای دور وبرشون زیاد نیست اذیت نمیشن واقعا عالیه بعدمهدم تازه دخترم میاد تعریف میکنه چیکارکردیم واینا یا میگه حامی سیب منو خورد خلاصه واقعا عالیه توبچه من خیلی تاثیرداشته هم زودترحرف زد هم راه رفت هم فکرش وحال روحیش خوبه ۱ونیم عالیه اینجا۳تومنه

چقدر هزینه مهد؟چند ساعته

سوال های مرتبط

مامان آریا مامان آریا ۲ سالگی
از پوشک گرفتن #سلام دوستان روز ۱۲فروردین آریا صبح پوشک نداشت بهش گفتم مامان پاشو برو دسشویی جیش کن دیدم خودش رفت دسشویی رو سنگ نشست پی پی کرد خیلی ذوق کردم دیگه به همسر گفتم پوشک نخر امروز استارت از پوشک گرفتن بزنم دم به دقیقه نمی‌برم دسشویی چون بنظرم بچه خسته و زده میشه از دسشویی، پی پی رو خبر کرد دوبار جیش هم چند بار رفتیم دسشویی جیش کرد یا آب ریختم همون موقع جیش کرد سر پایی جیش می‌کنه اما پی پی رو میشینه رو سنک ،دیگه رو قالی آشپزخونه یه بار جیش کرد دعواش نکردم گفتم قالی کثیف میشه باید بریم دسشویی آفرین مامان ،روزرسیزده بدر صبح ساعت ۷پاشد سریع بردم دسشویی جیش کرد میگه مامان برو بیرون منم پشت در ایستادم هر لحظه که راحت باشه موقع جیش و پی پی ،رفتیم باغ تو ماشین بهش گفتم اونجا یه دسشویی قشنگ هست میریم جیش میکنیم چند بار هم حواسم رو آب و مایعات که خورد نیم ساعت بعدش یا همون لحظه بگم جیش داری بریم دسشویی ،عصرش اومدیم خونه گفت جیش گفتم بریم گفت نه باری بعد همون موقع رو دشک خودمون جیش کرد شبش هم اولین بار خودش رو خیس کرد دشک کثیف که این موضوع رو نمیدونم چطوری حل کنم قبل خواب آب خورد ،صبی هم اوکی بود مخصوصا پی پی که رفتم یه ساعت خونه مامانم از بس تنش بود اونجا بچه دوبار خودش خیس کرد دعواش هم کردم سریع اومدم خونه دیدم دوباره جیش تو دسشویی کرد بنطرخودم چندروزی باید تو خونه باشم که ببینم چی میشه این تجربیات خودم بازم هر لحظه یادآوری میکنم دم به دقیقه هم دسشویی نمی‌برم تا اینجای کار دوس داشتم خاطرات این دوروز رو بگم بهتون اگه راهکاری دارید برای خواب شب و جیش موقع خواب بهم بگید ممنونم
مامان آرتا😍🥰 مامان آرتا😍🥰 ۲ سالگی
فردایش خون خیلی زیاد بود بردم اورژانش پزشک خودش نبود چک کردن گفتن مشکلی نداره ببر خونه، آوردم خونه دیدم از بغل پانسمان خونریزی داره موقع دفع مدفوع بیشتر میشه، دوباره تماس گرفتن گفتن بیارید اورژانش بردیم چندین ساعت چک کردن دم صبح مرخص کردن آوردیم خونه ولی همچنان داخل سوند خون بود که گفتن طبیعی، من میدونستم یه چیزی این وسط غیر طبیعی خلاصه کار ما شده بود از خونه به سمت اورژانس از اورژانس به سمت خونه، بله نصف شب دیدم بچم فقط داره خون میره داخل سوند، ساعت ۵ صبح بود لباس پوشیدم به همسرم گفتم من تحمل ندارم میرم دم در بیمارستان میشینم تا پزشک خود آرتا رو ببینم چون پزشک آرتا فقط دوشنبه و چهارشنبه صبح ها کلینیک ویزیت میکنه، و بقیه روزا از ۸ صبح بیمارستان برای عمل اون روز هم سه شنبه بود ، رفتم جلو در بیمارستان از ساعت ۶ صبح نشستم ساعت ۸ صبح بود دیدم پزشک وارد شد سریع رفتم پیشش و عکسهای آرتا رو نشون دادم گفت برو سریع بچه رو بیار پشت در اتاق عمل بگو من صدا کنن، منم امدم خونه آرتا رو حاظر کردیم بردیم دیگه پزشک عمل رو شروع کرده بود که دوساعت مناظر شدیم امد آرتا رو چک کرد گفت بخیه رفته داخل مجاری ادرارش زخم کرده و داره خون میره داخل سوند به هر حال بچه رو آزمون گرفتن و کاراشو انجام دادن دیگه وقتی بهمون گفتن ببرید خونه غروب بود
مامان امیررضا مامان امیررضا ۲ سالگی
خدا به همه ی مامانا قوت بده،قطعا مادری کردن سخترین کار دنیاست😔دیشب اصلا نخوابیدم،ساعت ۵صبح خوابم برد وساعت ۸بیدار شدم رفتم سرکار،به شدت سرم شلوغ بود و حتی نتونستم نهار بخورم،بلاخره ساعت ۶عصر کارم تموم شد و اومدم خونه،دلم واسه پسرم پررررر میزد،راه برام اینقدر طولانی بود که چندبار داشت خوابم میبرد از خستگی،براش کلی جایزه خریدم،زنگ که زدم اونم مثل یه گنجشک کوچولو بال بال میزد واسم،تارسیدم بالا پرید تو بغلم و انگار خدا یه آرامبخش قوی بهم داد🥲هرچی بوسش میکردم و بوش میکردم انگار سیر نمیشدم🥹اونم همین حس رو داشت،مثل لحظه ی به دنیا اومدنش تشنه بودم واسه بغل کردنش😭نمیدونم این روزا واسمون خاطره ی خوبی به جا میزاره یا یه دنیا حسرت و افسوس.....
توان اینکه رو پاهام وایسم نداشتم،چشام باز نمیشد اما یه پسر صبور و مهربون کل روز منتظرم بود و حقش نبود کم بزارم،تا رفتم کنارش دیدم رو تخت رفته و دراز کشیده مامان بیا با هم استراحت کنیم و من اونجا تو اون لحظه مردم😭مگه میشه با این سن منواینقد بفهمه🥹مثل همیشه باباش به دادم رسید و بردم آب بازی و من نفهمیدم کی خوابم برد.....
خیلیا رو میبینم ناشکری میکنن از خونه دار بودن و اینکه همه ی وقتشون با بچه پرشده،قطعا حق دارن و کارشون خیلی سخته اما خیلی نعمت بزرگیه قدرشو بدونید شما معنی زندگی رو یه جور دیگه میفهمید💙
مامان دوتا پسرام مامان دوتا پسرام ۲ سالگی
سلام و عرض ادب

اقا این بچه من بغلی شده چ‌خاکی ب سرم بریزم بخدا من فقط برای شیردادن‌و اروغ گیری بغلش میکنم یسره دهنش بازه بغلش میکنی ساکت میشه تو بغل میخابه رو زمین میزاری بیدار میشه
ینی من دوروزه نتونستم ب ارسلان طفلک صبحانه بدم همش شیر و کیک و موز بهش میدم صبحها بس ک این بچه نق نق میکنه یا شیر میدم یا جیش عوض میکنم یا اروغ میگیرم دو سه روزه ساعت یک و نیم ظهر وقت میکنم غذا درست کنم من همیشه غذام تا ساعت یک و نیم حاضر بودو خورده بودیم😕🥴
خدایی خیلی سخت داره میگذره بیشتر ازاین بابت سحته برام ک وقتی برای ارسلان نمیمونه هرچند ک خیلی خیلی خیلییی زیاد دارم تلاشمو میکنم ک براش کم کاری نکنم و وقت بزارم ولی بازم حس ناکافی بودن دارم🥲😕
حالا جدای از این همه ناله امروز وسط این درگیری هام داشتم به این فکر میکردم
که چقدر از زمانی که بچه دوم اومده عمیقا دارم احساس خوشبختی میکنم نمیدونم اونهایی ک تو شرایط منن هم همین فکرو میکنن یا نه
هیچوقت فکرشو نمیکردم بتونم کارای دوتا بوه رو هندل کنم
یا به سرو وضع زندگیم برسم من فکر میکنم ی خوبی که بوه پشت سرهم داره اینه ک تو ب بی خابی های شبانه عادت کرذی و الان بیدارخوابی برات سخت نیست و اینکه خیلی با تجربه تر از بچه اول شدی و میتونی راحت از پس کاراش بربیای و بیشتر از بزرگ کردن بچه سر درمیاری و بهت لذت میده ...بچه اول ادم همش در استرسه چون نابلده ..