یکم پیش داشتم با شوهرم حرف میزدم، گفتم خدایی نکرده اگه یه زمانی من بازم حامله باشم چیکار میکنی غذا پرید گلوش قاشق رو گذاشت کنار اومد جلوم انقد ترسیدم
گفت مگه حامله ای؟گفتم نه بابا دیونه شدی؟خواب دیدم حاملم خدایی نکرده گفت هیچی خوشحال میشم انیسا تنها نمیمونه گفتم اهان،برگشت گفت اون زمان من بچه بودم نمیدونستم زن حامله چیزی بخواد نخری چی میشه الان تو انیسا میبینم که چی شده،دوباره بخوای بچه بیاری واسه من بیشتر مواظبت میشم،گفتم تو که میدونی زندگی ما از رو اجباره بخاطر انیسا پس هیچوقت بچه دومی نخوا گفت باش روشو برگردوند
برو بابا انگار یادم رفته..هنوزم که هنوزه بچه دو ساله رو نمیتونه نگه داره همیشه من تنهام،بخدا دیدم ها باباها حتی به بچه هاشون سر سفره غذا میدن
شوهر من یه کفش بلد نیس بپوشونه بگم چیزی داد میزنه که نمیتونم دا
خلاصه هیچی ازمایش بدم ببینم مثبته دلم یه جوری میشه از امشب شروع کردم کاری کنم به خونریزی بیوفتم

۸ پاسخ

عزیزم ببین من خیلی از تایپک هاتو خوندم
خودتم خیلی مقصری

ماماناییی گهواره خیلی بهت رو دادن فاز گرفتی ببین
شوهرتم آدم خوبی به نظر میرسه رگ خوابشو پیدا نمیکنی
بشین خونت زندگیتو بکن خیلی خودتو با این اون مقایسه میکنی بش بارماخ بیر دیر باجی
به دخترت برس بچه هام باشه سقط نکن

منم با شوهرم خیلیییی مشکل داشتم برد انداخت خونه پدرم نیومد دنبالم خیلیااااااا میدونن ولی بخدا درست میشه دلتو گرم کن به زندگیت

اون زمان بچه بوده الان فهمیده؟! انگاری انیسا رو بیست سال پیش اوردی !!

سودا جان من با این تاپیکت رفتم و همه تاپیک هاتو خوندم؛شما نه ازخانواده پدری شانس داری ن شوهر؛اماااا با زبونچرب و نرم شوهرتو میتونی خام کنی. کاملا مشخصهک دوست داره؛زبونتو مهربون کن اروم صخبتکن و انگار نه تو خانواده داری ن شوهرت حرف هیچ کدوم ملاک نباشه و از همسرت بخواه الویتتون تو زندگی خودتون باشین خونه مادرشم رفت رفت بره من شوهرم شش سال تنهایی رفته خانه مادرش و اصلا مهمنیس حتی نمیپرسیدم چیگفتن باید یه چارچوبی برای زندگیتون بذارین و طبق اون عمل کنین

چرا قرص نخوردی دختر خوب
انشالله هر چی صلاحته

تو که انقدر با شوهرت مشکل داری و درگیر طلاقی دختر خوب دختر گلم‌ چرا جلوگیری حسابی نمیکنی که باردار نشی یه طفل معصوم بی گناه به این دنیا بیاد.چرا جلوگیری نداشتی عزیزم

وای چقدر از واکنش اولش خندم ک گرفت

انشاءالله هرچه به صلاح تون هست همون بشع عزیزم ❤️

ببخشید گلم مگه جلوگیری نمیکردین

سوال های مرتبط

مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۲ سالگی
آخر شبا که شوهرم و پسرم رو میخابونم قشنگ مثل این آدم های عقده ای میشم نمیدونم برم اینیستا بچرخم برم فیلم‌ببینم برم بخورم برم جمع کنم احساس میکنم دنیا مال منه واقعا چطوری بعضی هاتون چن تا بچه دارین؟چن روز پیشا تو پارک یه خانمی رو دیدم که دوتا دختر ناز داشت دوساله و ۶ساله فک کنم پسر من همش میرفت اون کوچولو رو بغل کنه اونم اجازه نمی‌داد و سر حرف باز شد با مادرشون در مورد بچه ها صحبت کردیم من بهش گفتم واقعا چطور دوتارو اداره میکنید خدا توانایی بهتون بده گفتم من دوتای دیگه دارم ۱۲ ساله و ۹ساله اونا مدرسه هستن ۳۵سالش بود هر چهارتا رو طبیعی به دنیا آورده بود هرچهارتا شیر خودشو خورده بودن بهش گفتم احتمالا همسرتون دست راستتونه گفت ساعت ۷غروب میاد خونه تا بخابه همش تو گوشیه حتی گردش هم خودم میبرمشون بچه ها یه آرامش خاصی داشت که اصلا نگم براتون اصلا حرف می‌زد انگار تراپیست داشت حرف می‌زد قطعا یه همچین مادری بچه های خوبی هم پرورش میده من به این ایمان دارم آدم وقتی آروم باشه درونش یعنی ده تا بچه هم میتونه نگه داره من کلا کلافم سردرگمم آرامش ندارم پریشونم نمیدونم منظورم رو فهمیدید یا نه خیلی پشیمونم که شمارش رو نگرفتم