۱۳ پاسخ

ببخشیدا ولی من تو این مدت شوهر تو رو شناختم با این تعریفایی که میکنی ازش
تو خودت هنوز نشناختیش


با این وضعت چرا پا شدی رفتی آخه
خونه موندن بهتر بود به خدا

گو*ه بچه هات تو فرق سر شوهرت

همونجا تو هم تو جمع ۴ تا حرف بهش میزدی تا بفهمه چقدر کارش بده جلو جمع......

خاک تو مغزش🤬🤬

و چقد بقیه بیفرهنگ تر بودن

تو ام باید میگفتی من از خونه بابام نیاوردمشون ک

وای خدای من عجب آدمی ،واقعا تاسف باره

من بخاطر همین نرفتم

منکه با یه دونه م نمیرم جایی چه برسه ۲ تا هیچ کس کمکت نمیکنه فقط جایی میرم بیشتر زجر میکشم شوهرتم چن بار جوابشو بده فک نکنه شهر هرته

هووووف
چه شوهرت نفهمه

چقدر عوضی بگو مگه بچه های بابامن ک اینو میگی

چقد....
خب بچهای اونم هستن دگ بقیه چی خاهرشوهرت ایناکمک نمیکنن

چطور آنقدر بیشرفه؟

سوال های مرتبط

مامان ماه🌙 مامان ماه🌙 ۲ سالگی
ابجیم برا زایمانم اومده پیشم به خواست خودش دستش درد نکنه
ولی ۷ روز اول به من املت میداد و برنج خالی که خودم درست میکردم
صبحونه ام نمی‌آورد برام
دیگه پا میشدم به دخترم صبونه میدادم زورکی
قرصامم با یه کوچولو آب میزاشت بخورم اگه یه لیوان آب میخوردم میکشت منو
)طرف ما میگن زائو آب بخوره روانی میشه)
بماند که با بی‌حسی که خورده بودم و دوبار کوتاه و زایمان طبیعی بعدش چه سردرد شدیدی گرفتم
حالا ۲۶ عید وقت زایمانشه
میگه تو باید بیای پیشم کارامو انجام بدی من اومدم پیشت
حالا من با بچه ۲ساله و یه بچه ۹ماهه باید برم‌پیشش
عید هم خونه خودم باید بمونم تک و تنها تو شهر غریب
با شوهرم میدم ولی شوهرم مجبوره برگرده
و من با دوتا بچه خیلی کوچیک مجبورم با اتوبوس برگردم
دلم میخواد عید و برم پیش خونوادم
از اون طرف هم اگه نرم پیشش تا عمر دارم میزنه تو سرم که تو نیومدی
از اونور هم استرس دارم چجوری با این بچه ها تنها برگردم اونم با اتوبوس
خدا بخیر کنه
فک کنم بدترین شبای عمرم باشه🥲😔
مامان آوین جون مامان آوین جون ۲ سالگی
اعصابم خیلیییی خورده انقد ناراحتم اگه خونه آبجیم بودم همسایشونو جر می دادم همسایشون یه بچه ۳ یا۴ساله داره دختر انقد این بچه شیرین و خوشگل بود پارسال رفته بودیم پیش آبجیم این بچه تنها بود تو خونه من رو بالکن بودم دیدم یه بچه انقد گریه میکنه میگفت من می ترسم تو روخدا به مامانم یا بابام زنگ بزنین انقد این بچه التماس میکرد همه همسایه ها اومدن بودن زیر که با بچه حرف بزن تا این مامان بیشعورش بیاد انقد زنگ زدن تا اومد من کلی ناراحت شدم انقد اعصابم خورد شد آبجیم گفت آین همش همین کارو میکنه بچه رو تنها میذار درم قفل میکنه میره هرچی هم بهش میگیم داری میری به مابگو یا بچه رو تنها نذار حداقل درو قفل نکن مامانه گوش نمی داد تا امروز شنیدم بچه از رو بالکن افتاده مرده الهی بمیرم براش انقد گریه کردم دامادم میره پاین می بینه یچه افتاده آبجیم میاد یه پتو می اندازه میگه بچه دستاشو جمع کرده بود سردش بود 😭😭😭😭😭 یعنی انقد ناااراحتم همش توفکرشم توروخدا بچه هارو تنها نذارین گناه دارن آخه بچه ۳ یا ۴ساله رو کی تنها میذاره آخه سرکارهم نمی رفت مادر اصن هم بره قرار نیست بچه رو تنها بذار😭😭😭
مامان 💕Anisa💕 مامان 💕Anisa💕 ۱ سالگی