۱۲ پاسخ

ناراحت نباش همه مادرا بچه هاشونو ممکنه یه گوشمالیش بکنن .اما یه نکته که من بهش رسیدم اینه که باید بی توجه باشی ب رفتارهای بچت .و بهش محبت کنی و باهاش وقت بگذرونی.پسرت چون تخلیه نمیشه شیطونی می‌کنه .باید انرژیش تخلیه بشه .و ببرش دکتر دارو ببین بیش فعال نیست ؟؟؟و نکته بعدی هیچ موقع نفرین نکن .تو اوج عصبانیت بگو الهی خوشبخت بشی .الهی خوب بشی .الهی ......نفرین نکن .مادرا که از ته دل نفرین نمیکنن .اما این نکته تو ذهنت باشه .

نفرین مادر نمیگیره بابا نگران نباش

نگو اینحوری انشالله تن دوتاتون سالم باشه اگه خیلی پر شوره ببر کار درمانی شاید بیش فعاله خیلی اروم میشه

واقعا سخته ک دوتا بچروباهم نگه داشتن به نظرم تو بهترین مامان دنیایی ک تنهایی از پس این کار برمیای ماهم همه مثله توییم ی وقتایی از کوره در میریم پیش میاد

اساسی ببرش دکتر صد درصد یه چیزی شده یا شاید آهن بدنش کمه یه چکاب کامل ببرش

انشاالله که چیزی نیست منم بعضی وقتا اعصابم خورده ولی خودمو نفرین میکنم نه بچه مو دیروز خواستیم بریم مهمانی بچه ام گفت مامان بغلم کن متوجه نشدم بچه ام گریه کرد شوهرم اینقدر دعوام کرد وبعدش من اینقدر خودمو زدم وگریه کردم ولی هیچ وقت ناشکری نکردم و فقط گفتم خدایا شکرت

حتما قرص فرودین از داروخونه بگیر روزی یکی بخور
من اگه نخورم خیلی عصبی میشم

مگه چکار کرد

زبونمون لال بشه منم وقتی حرصم میگیره همینجوری ناشکری میکنم بعدش ب خودم میگم بدبخت اگه خدایی نکرده بچه دار نمیشدی یا بچت ناقص میشست جلو چشمت خوب بود

فداتشم خدا نشنیده میدونم نگران نباش حق داشتی عصبی بودی ولی آروم شدی نگران نباش بچت ازت نمبگزره خدا می‌دونه چقد فشار روت بوده 🫠🫠

اخ منم زیاد این حرفو میزنم😭
همش دارم ناشکری میکنم میگم خدایا منو بکش اما بچمو تو این حال نبینم

وای عزیزم حالا کاریه که شده خودتو ناراحت نکندسعی کن فردا ببریش بیرون از دلش دربیاید ولی دیگه نزنش بچه توی این سن که چیزی نمی‌فهمه

سوال های مرتبط

مامان حسین مامان حسین ۲ سالگی
انقد اینجا تایپک گزاشتم دیگ. واقعا. همه فکر میکنن دیونم. بچم خیلی دوست دارم خیلی ولی بعضی اوقات میگم کاش خدا منو نازا میکرد. دخترخالم میگه ناشکری نکن خیلیا حسرت میخورن برا بچه ولی میگم کاش لاقل من حسرت می‌خوردم ن اینکه. ی دونه داده هم باید اون عذاب بکشه هم من. تایپک قبل زده بودم هیچ کس نفهمیده بود تولد ک گرفته بودم بابام نیومده چرا ک گفته جوش میزنم می‌دونم برا اینکه خجالت نکشه. بخدا منم آدمم چرا خدا بهم رحم نمیکنه من برا این بچه هیچی کم نزاشتم. هنوز. نراشتم گریه کنه ولی بعضی اوقات مثلامروز زدمش. خیلی. نیم ساعت گریه کرد برش نداشتم. انقد دستام می لرزه اینی ک خدا زدش چرا. دست خودمم نیست بچه دوستم یک ساله شده اینستا گزاشتع ببینی مگه اونا چیکار کردن ک من نمیکنم. یکی میگه ببر بهزیستی. مگه میتونم از دلم میاد بچمه. خدایا. دلم نمیخاد حتی خونه مامانم برم های بهم زنگ میزنه راه نیفتاد نمیشینه ن ک عمدی بزنه این حرفارو. نه بی عقله، دوست داشتم من بچم خوراکی بخرم چرا باید راه رفتن. انقد آسون می‌دیدم برا سخت باشه چند وقته میخام برم حرم ولی انگار با خدا هم قهر کردم من امشب می م تا صبح میمونم من هنوز خودم شیشه میدم. مثل ی نوزاد. ۵ ماهه خدایا
مامان فندق مامان فندق ۲ سالگی
سلام خانما کمک دلداری میخام
امروز رفتم مژه بزارم ،کسی نبود پسرمو نگه داره با خودم بردمش
اولیش خواب بود اینا وقتی بیدار شد چنان گریه آیی میکرد و بغض کرده بود که نگو نگزاشت کارم تموم کنه
یه ذره مهر محبت تو دل آدما نیست ،گفت خانم اول بچتو آروم کن ،سرم درد گرفت ،این حتمن یه مشکلی داره که اینجوری می‌کنه از لغات جدا نمیشه ،ببرش روانپزشک ،خوب نیست بچه اینقدر وابسته باشه
اینقدر بغضی شدم که نگو الان اینقدر از شدت بغض گریم گرفته تا اشک میاد شروع می‌کنه چشام به سوختن،اخه من و بچم جز هم کسی نداریم ،صبح تا شب چشم تو چشم هم هستیم به یدونه اجیم گفتم بیاد گفت باشه نوبت بزن بعدش گفت خونه مادر شوهرم شب‌چله ایی دارن نمیام ،خب معلومه بچه کوچیک دارم بهم وابستس آخه ۴ سالش که نیست باهاش حرف بزنم آروم شه
اینقدر از حرفش دلم خونه فقط میخام برم یه گوشه زار بزنم ،یعنی برای روحیم دکترم گفت به خودت برس ،بیا وقتی آدم کسی نداشته باشه ،جهنم هم جاش نیست انگار ،اخ از دلم که انگار ذغال روشه هی داره گر میگیره
بچه های شمام مثل پسرم وابستن ،که حتی من دستشویی هم نمیتونم برم ،هی میگه بغل بغل
مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۲ سالگی
دور از جون چقدر بعضی از زنا نفهمن رفتم سر کوچه یه دیقه خرید کنم این پسرم میدویید اینور و اونور و گزیه ک نریم خونه به زور بعلش کردم اومدم خریدارو گزاشتم خونه دلم سوخت گریه میکرد دوبازه بردم بیرون گفتم بزار یه دور بزنه رفت یه چوب پیدا کرد از زمین برداشت رفت تو یه پس کوچه من پشت سرش بودم ده دیقه تو اونجا بود هی گفتم بیا هی گوش نداد رفت در یه خونه رو زد سریع رفتم حلوی در معدرت خاهی کردم اوردمش بیرون همچین ک زنه درو بست شروف کرد حیغ و داد ک منظورش با من بود منم عصبی شدم پسرمو به زور بعل کردم ک بیارم بیرون اینم جیغ و گریه میکرد از پس کوچه آوردم بیرون با لج گزاشتمش زمین همچین ک گزاشتم زمین این خورد زمین خود پسرمو میگماااا دوبازه بلندش کردم گوشیمو دادم ک ساکت بشه دیدم یه زنه از اونور داد میزنه میگه بجه رو یواش بزار زمین خاستم یه چیزی بکم گفتم ولش کن اصن تعجب کردم انگار ک من مادر دشمن بچممم ک اون بیاد بگه اینجوری از اونورم اومدم بیردن نزدیک بود بیافته تو جوب ینی هزاااار باااار گفتم غلط کردم زدیم زیر بغل اوردمش خونه انقدرراعصابم بهم ریخته هااااا اصن نمیتونم از جام پاشم کلی کارهم دارم