۵ پاسخ

یک سکو که یه مار نیس اشتباه نمیکنید کنتره ارتفاق
ع

من همین اتفاق تو بچگی برام افتاده خیلی بد بود مامانم تعریف میکنه میگه با صورت ار بالای راه پله افتادی کل صورتم سیاه و کبود و ورم شده بود عصرش بابام از سرکار میاد و میبرنم عکس و اینا میگیرن دکتر میگه به خیر گذشته حالا دختر شما هم اگر خدایی نکرده مشکلی داشت همون موقع نشون میداد بعد اینکه اگر از پشت سر بیفته خطرناک تر خدا رو شکر به خیر گذشته نگران نشو

آخی اللهی...اتفاقه بابا خودمون هزار بار خوردیم زمین تا بزرگ شدیم ولی حواست بهش باشه چشم برندار حتی

خداروشکر بخیر گذشته استرس بیخود نداشته باش
خدایی نکرده اگه چیزی شده بود تاحالا مشخص میشد

عزیزم خداحفظش کنه اسپنددود میکردی بعدش ک رفتی خونه

سوال های مرتبط

مامان حامی مامان حامی ۱ سالگی
منو پسرم حموم بودیم بعد شوهرم سرکار بود یهو در حمومو باز کرد گفت سلامممم من تعجب کردم چون اخر شب میومد گفتم چرا یهو اومدی ترسیدم اونم گفت اومدم دوش بگیرم برم مواظب باش بچه سر نخوره… گفتم نه بابا من خودمو شیتم پی تو بیا تو حموم من برم بیرون لباسمو بپوشم بچه رو ازت بگیرم. همینکه درو بست بچم سر خورد با صورت خورد زمین لبش پاره شد فکش باد کرد… شوهرم یه کولی بازی دراورد که نگو میزد تو سرش داد میزد وای بچم چی شد صورتش خونیه بچه هم درد داشت هم از داد و بیداد باباش ترسید. یه پنج دقیقه گریه کرد بهش شیر دادم خوابید. حالا شوهرم میاد میگه من گفتم مواظبش باش… فقط میگه مواظب باش یه بار نشد ببرتش حموم خب بچه از دیدن تو ذوق کرد با اینکه من دستاشو گرفته بودم سر خورد مگه تقصیر من بود. حالام قهر کرد رفت… من خودمو صورت خونی بچمو دید حالم بد شد ولی اون انقدر وحشی بازی دراورد فرصت نداد منم احساساتمو بیان کنم . همیشه همینه من باید قوی بشم چون اقا نمیتونه خودشو کنترل کنه. میریم واکسن بزنیم یا دکتر ببریمش من باید بچه رو نگه دارم چ‌ون میگه من نمیتونم حالم بد میشه. حالم از این وضع بهم میخوره