سوال های مرتبط

مامان دریا و ملینا مامان دریا و ملینا روزهای ابتدایی تولد
داستان زایمان اول دریا
مامانا دلم خاست اول زایمان دریا رو تعریف کنم چون اون سه سال پیش هم تعریف نکردم
من تو بارداری خیلی سختی کشیدم ک حالا بماند دقیقا ۱۰ اسفند۱۴۰۰مادرم اینا شیرینی درست میکردن برا عید بعدش میخاستن خونه تکونی کنن ک من رفتم خونشون بعد نشسته بودم بوی گلاب خورد بهم گفتم وای دلم خاست مامانمم ی کم ریخت تو لیوان خوردم بعد شوهرم اومد دنبالم رفتم خونه ساعت حدودا ۱۰شب احساس خیسی کردم نوار گذاشتم عطسه کردم دیدم بله طبق سونو انتی ۳۶هفته کامل بودم ولی طبق پریودم ۳۸بودم
ما رفتیم بیمارستان گفتن بله نشتی کیسه اب و بستری همون شب مامانم خواهرم اومدن و شوهرم رفت خواهرم پیشم موند مامانمو فرستادم خونه رو مرتب کنه و وسایلمو بیاره بعد دیگه من بستری شدم رفتم خوابیدم تا ۶ اصلا درد نداشتم ساعت ۶اومدن آمپول فشار زدن ولی تا ۹ صبح هیچ خبری نبود بماند ک هزار بار معاینه میکردن و مرگ به چشمم دیدم بعد اومدم برا ورزش اصلا جون نداشتم ورزش کنم بیچاره خواهرم ماما همراهم بود چون خودش بلده اون ده تا زایید تا من یدونه بزام
ورزش نمیتونستم به زور منو ورزش میداد همش بیحال بودم و خوابم میبرد
همش احساس دسشویی داشتم نمیتونستم روتخت بخابم برا نوار قلب اینا بالاخره ساعت ۱۰ونیم اینا باز معاینه کردن ی وسیله گذاشتن مثل بادکنک باد میشد اون رحم مو باز کرد دیگ آشنا بودن هوامو داشتن گفتن اینجوری پیش بری دوروز طول میکشه ولی خودشونم کمک کردن خداییش همکارا خواهرم من برش هم خوردم و ساعت ۱۵و۱۵دقیقه دریا رو گذاشتن تو بغلم قربونش برم من
بعدشم خداروشکر صحیح و سالم بود و فرداش مرخص شدم