برگی ازخاطرات
ده ساله بودم مانگهبان یه خونه ویلایی خیلی بزرگ توی بهترین نقطه شیرازبودیم صاحب ویلا دکتروشاعرمعروفی بودباتمام اساتیدوازجمله خانواده های بزرگ شیرازوتهران عکس داشت وازتهران وشیرازخیلی دوستای آدم حسابی ومشهوروحاذقی داشت همه استاد از ادبیات بگیرتا تاریخ وفلسفه وپزشکی .یه مهمونسراداشت که داخل اون تمام ازمرمر های مرغوب
بودقسمتی ازاون مهمونسرا کتابخونه ی خیلی بزرگ بود پربودازانواع ولقسام کتاب های اصل کتاب هایی که نمونه اش دیگه پیدانمیشه حتی یه نسخه اصل ازنقاشی های کمال الملک داشت که همیشه میرفتم ویه دل سیرنقاشی هارو نگاه میکردم من ازهمان کودکی عاشق تاریخ بودم به شدت علاقه داشتم اون موقع فقط ده سالم بوداما میفهمیدم که کتاب هایی که توی این کتابخونست یه دنیاحرف ویه دنیا فریادهای شنیده نشده داخلشون هست همیشه یادم میادویه حسرت عمیقی تودلم میشینه که چرا نتونستم چرادرسنی به این کتاب ها رسیدم که نتونستم ازشون استفاده کنم وبرگ برگشو بخونم.یادمه دکترهروقت برام ازاون زمان ده های شکوفایی ایران میگفت هم اشک غرورهم اشک حسرت توچشماش مینشست.شایدیکی دیگه ازدلایل عاشق ایران بودنمم همین دیدن عشق های واقعی اون ودوستانش بوداما پرازحسرت های گذشته

تصویر
۲ پاسخ

اره واقعا چه خاطره هایی برام موند ازاونجا

عزززیزم

شاید همون روزا باعث شد حس خوب ب کتابا بگیری
اگ نتونسی استفاده ببری همین حسی ک باهات مونده کلی ارزش دارع

سوال های مرتبط

مامان نهال🌱 مامان نهال🌱 ۳ سالگی
خب ادامه ي فرآبند مهد رفتن نهال
روز سوم :اولش مربي خودش نيومده بود با يه خانم ديگه كه دقيقا نميدونم سمتش چي بود ولي كلا حواسش به همه چيز و همه كس بود اخت گرفته بود بدون اينكه منو نگاه كنه رفت تو اتاقي كه توش بچه ها داشتن بازي ميكردن و يك ساعت اونجا بود (اومد سراغم كه مطمئن بشه هستم يه بغل كوتاه دادم و رفت (يكم سخت رفت )(تا ميشه ارتباط لمسي و چشمي تو مهد بايد كم باشه )
بعدش مربيش اومد با اون هم رفت طبقه ي بالا كتابي كه مثلا براي مهد بود رو نشونش داد كه ارتباطه شكل بگيره
تايم نهاري،نهار نخورد و برگشتبم خونه
روز چهارم :از صبح كه بيدار شد حوصله نداشت اونجا هم برخلاف هميشه همكاري نكرد و نه بالا رفت نه با مربي ارتباط زيادي گرفت
فقط ميومد دور و بر من مدير مهد كتاب داد دستم كه سرگرم كنم خودمو باهاش باز نشست كنارم و مدام كتاب مورد علاقه شو ورق ميزد و هرچي بهشون پيشنهاد ميدادن ميگفت نه !!!
باز نهار نخورد
فردا روز پنجمه و ديگه بايد ثبت نام بشه (مالي )
اميدوارم كه زودتر جذب بشه
مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
مامانا
همتون بچه هاتون شعر و قصه حفظ هستن؟
چقدر کتاب خوندن دوست دارن و چقدر تونستن اگر براشون کتاب خوندید حفظ کنن؟
من چون دنبال اینم که ببینم پسرم کدوم هوسس قوی تره و خوب به نظر خودم هوش کلامی و هوش موسیقیایی ش با توجه به چیزایی که سرچ کردم
ولی نمیدونم آیا بقیه بچه ها هم همینطوری هستن و یا نه این واقعا تو این مورد هوشش قوی
پسر من کلا کتاب داستان زیاد داره. زیاد دوست داره
از وقتی حرف افتاد شعرایی که براش میخوندم و سریع حفظ میکرد. کتاباشم الان اونایی که بیشتر دوست داره تمام داستاناشو حفظ و خودش دست و پا شکسته میتونه تعریف کنه ولی شعرارو کامل میخونه بدون غلط
موزیک هایی که زیاد گوش میده حتی آهنگ اولش که میاد در حد دو ثانیه میدونه این کدوم موزیک و اونی که میخواد گوش بده هست یا نه این چیزیه که من تو این سن هنوز نمیتونم تشخیص بدم
چنتا موزیک هم حفظ که خوب به نسبت زیاد گوش داده
میخوام ببینم چقدر از بچه ها اینطورین. آیا این استعداد خاصی میشه یا نه
که اگر جز استعداد هاش حساب بشه روی همین موضوع مانور بدم و کلاسای مربوط بزارمش