زنگ زدم به مادر شوهرم باهاش حرف زدم اول ی ربع فقط گریه پشت گریه نفرین کرد پسرشو پسرم بی مادر بشه پسرم ال بشه ننش بمیره ایشالا
بعد کلی باهم حرف زدیم گف اره من ازت ناراحتم چرا ب پسرم گفتی من از دست اتنا پولو کشیدم گفتم اره ناراحتم غیر از اینم نیست گرفتی از دستش کشیدی حتی اونجا هی میگف اره بشمرید ببینید چقدره ۵۰۰باید باشه ۵۰۰میخواستم بدم
کلی بهم برخورده بود
بعد گفت اره اگر ب اونه توام روزی ک داشتی میرفتی دندون پزشکی دخترتو نزاشتی پیش من بمونه گفتم من یکسالو نیمه دارم درد میکشم نمیتونم برم چون نمیتونم دهترم بدون من نمیمونه گفتم بیدار میشه گریه میکنه بردمش گفت اره اگ ب حرفه منم بلدم حرف بزنم ب پسرم ولی نمیزنم
خلاصه گف اره اشتباه از من بود کاش اون زمان میگفتم بجای عروسی خونه بگیره برات من اشتباه کردم همه چیو مرور کردم اشتباه از خودم بود پسرم غلط کرده پسرم گ و ه خورده با دهن جد و ابادش ک ماییم
گفتم پسرت تو‌زندگبمون فضولی میکنه همرو گفتم گف بیجا کرده کلی حرف زدیم گریه کرد حرفای تو دلمو همرو گفتم 😏 همرم زد زیرش ن اینحوری نبوده ن فلان

تصویر
۱۰ پاسخ

بخاطر 500 تومن جنگ انداختی خواهر

چرافکرکردی مادرشوهرخوب عروس ومیخواد.خوبم باشه فقط جلو تو خوبه میره پسرش وکلی پرمیکنه

تا حالا یکبارم با مادرشوهرم بحث نکردم
با اینکه زیاد ناراحت شدم ولی اصلا ب روش نیاوردم
هرچی بیشتر ی ماجرارو کش بدی بدتر میشع
دیگه روتون ب رو هم باز میشه حرمتا از بین میره

اصلانباید دعوارو کش میدادین من مادرشوهرم ۵۰تومن عیدی داده ۵۰۰تومن داده دیگه این که بیشتر نداده یا از دستش گرفته دیگه گله بیخودی بوده

بجای عروسی خونه بگیره برات😏
جفتشم میخواستم بگو

وای دختر زندگیت خیلی آشفته شده ، بگو زود تر خونه پیدا کن تو که میخوای مستقل بشی ، نذار به این مدل زندگی عادت کنه

مذاکره ایران آمریکا هم آخرش مثل شما میشه نه آشتی میکنن نه جنگ 🤣ناراحت نشی شوخی کردم

داستان بر سرچیع؟

درباره دخترش هیچی نگفتی ک پسرشو پر میکنه؟

مذاکره داشتین نتیجه هم نداد خدا بخیر کنه

سوال های مرتبط

مامان نرگس سادات🥰 مامان نرگس سادات🥰 ۱ سالگی
پارت یازدهم
نوبت سونو ان تی رسیده بود..رفتم دکتر ک سونو بنویسه..گفت عزیزم شما چون دختر عمو پسر عمو هستین برو تو خیابون کریمی ..مرکز ژنتیک..اونجا دستگگاهاشون برای شما بهترع..گفتم چشم..یادمه اول ازدواجم ک رفتم ژنتیک دکتر بهم گفت تا دوتا بچه رو ما ضمانت میکنیم سالم باشن سومی رو ن.😔😔
یادمه دو سه روز به عید بود سوهرم گفت برو سونو زود بیا معطل نکن...اسنپ گرفتم رفتم سونو..منشیه گفت خانم نیستن امروز فقط برای آزمایشگاهش هستن ..گفتم ن سونو آزمایش باهم میخام..اومدم بیرون..گفتم هیی شانس مارو..خانومه صدا زد گفت همی نزدیکی درمانگاه محمد باقر سر چهارااه بعدیه برو اونجا..رفتم‌ اونجا...همه پشت در سونو بودن..یه خانومه ک کنارم بود گفت برا جنسیت اوندی گفتم ان تی دارم فک نکنم جتسیت بگن..گفت چرا میگه.‌من تو ان تی بهم گفت پسره همه چیزش معلومه..گفتم پس دقیقه..گفت آره..نوبتم شد‌.رفتم دراز کشیدم همه چیو نوشت گفت خداروشکر بچت سالمه .خیلیا از وقتی آمپولای کرونا رو زدن قلب بچه هاشون یا تشکیل نمیشه یا ایراد دارن..گفتم خب خداروشکر..گفت نمیخای جنسیتو بدونی ..گفتم مگه معلومه..گفت آره پسره..گفتم معلوم‌میشع گفت آره..یه بار دیگه پاهای من فلج شد..‌گفت پاشو ..گفتم میشه چند لحطه بمونم پاهام حس نداره..گفت پسرم داری یان..گفتم دوتا..گفت سه برادر شدن پس..هیچوقت حرفش یادم‌نمیره😔😔😔یعنی تعریف میکنم بغص خفم میکنه...اومدم بیرون ماشین گرفتم رفتم پیش شوهرم..تو اسنپ من فقط اشک‌میریختم..رسیدم درمغازه ..شوهرم‌نبود..شاگردش یه آقای پیری بود گفت خانم علی آقا چی شده..گفتم حاجاقا دیدی بچمو گفت پسره😔😔😔 شوهرم از مغازه کنار اومد دید حالمو ..خندید گفت باز گفتن پسره..
مامان 🐤🐥🐣 مامان 🐤🐥🐣 ۱ سالگی
شاید مثل من‌مامان اولی باشی حساس خواستم تجربه این ۱سال ونیم رو بگم بهتون
البته سنی ندارم بخوام نصیحت کنم ولی میگم‌شاید کسی مثل من باشه و داره هر روز خود خوری میکنه مگیم ک‌دیگه اینکار رو نکنی بخاطر بچه ات

من دخترم دنیا اومد ۳.۷۰۰وزنش بود
ولی از بعداز تولد اونجوری ک باید رشد نمی‌کرد بااینکه نمودار رو ب بالا بود ولی ظریف بود
هرکی میدید میگف تو بااون همه شکم اینو اوردی❤️‍🩹🥲
من شیرم کم بود و اصلا سیر نمیشد بچه‌ بهش کمکی شیرخشک دادم
مادرشوهرم همیشه همیشه با یه حالت چندش میگ شیر خودتم‌میدی؟؟
منم خل برای اینکه یوقت نگه مادر بدی هستی میگفتم آره آره شب تا صب‌شیر خودم رو میخوره
یا ی روزایی بهش شیرخشک‌نمی‌دادم ک گشنه باشه شیر خودمو بخوره
چقدر گریه کردم و ب خدا گفتم چرا شیرم زیاد نیست ک باید خرف بشنوم چرا من مادر بدی ام ک نمیتونم شیر بدم
اگ‌شیر میدادم بچم‌حتما رشدش خوب بود
تا اینکه ی بار ت. بهداشت زدم زیر گریه دیگه نتونستم
خانومه گف دختر چرا گریه میکنی تره ب تخمش میره مگه‌نمیگی خانواده باباش همه ریزن و قد کوتاه هرکی بهت گف چرا ریزه و ...بهش بگو تره ب خونش میره منم ی باز ب مادرشوهرم‌گفتم دیگه از اون بعد چیزی‌نگف
ولی باز همش‌میگف تو خودت چرا هنوز چاقی؟چرا شکم داری حالا گلا ۲۰روز بود زاییده بودم منم دیوانه چیزی نمی‌خوردم ک‌زود لاغر بشم
مامان نرگس سادات🥰 مامان نرگس سادات🥰 ۱ سالگی
پارت بیستم

رفتم دراز کشیدم روبروم تلوزیون بود اما شوهرم از بس من حالم بد بود ندید اونو فقط به دکتره نگا میکرد..دثتامو گذاشتم رو چشام ..از رولباس ضربان قلبم معلوم بود..دکتره گفت حالت خوبه عزیزممم..گفتم ن آقای دکتر..خندید گفت چرا...گفتم آقای دکتر من خودم دوتا پسر دارم اگه اینم پسره بگو دیده نمیشه اسم پسر نیار...خندید گفت چشممممم..ژل رو ریخت دستگاشو گذاشت گفت خب جنسیتو ک دیدم..اینو گفت من اشکام ریخت مثل ابر بهار..گفتم واااااای خدایا پسر رو زود میبینننن...یاامام رضا دمت گرم...یا خدا....خدایا کمکم کنننننن...دیدم دکتره به همکارش ک یه خانوم بود گفت بنویس عزیزم...دستاش سالم..پاهاش سالم..لب چاکی نیست..خب خداروشکر همه چیش سالمه..منم فقط گریه 😭😭😭😭دکتر گفت عزیزم من نمتونم بااین گریه هات چیزایی ک میخامو ببینم..لطفا کمی آرومتر..بعدم بچه هرچی باشه نعمت خداست..خدارو شکر کن ک سالمه...دیگه بدتر..انگار نمک پاشید رو زخمممم..گفتم من برا دختر ریسک کردم آقای دکتر..😭😭😭گفت خیلی خوب تمومه...پاشو ..پاشو برو فکر جهاز باش..من 😳😳😳دکتر☺️☺️☺️شوهرم🤨🤨🤨باخنده گفت..پاشو ک بچت دختره...منم باگریه گفتم آره ..میخای دل منو خوش کنی..چون من گفتم پسردوتا دارم.😭😭😭گفت ن عزیزم..من دکارم توام بیمار من..اللنم از این در میری بیرون ..چراباید بهت همچین دلخوشی بدم ..ن تومنو میشناسی ن من تورو ..ن من با کسی رودربایسی دارم پاشو پاشو لباس دخترونه برو بخر..گفتم آقای دکتر ووتا سونو به من گفتن پسره..گفت من میگم دختره..اگه دختر نبود بیا یقه منو بگیر..من همون اولم دیدم دختره اما بازم طولش دادم ک چند بار ببینم..خانم رو برگه بنویس جنسیت...دختررررررر..دیدم شوهرم و بچم گریه افتادن..
مامان آقا رضا ⚽🚙 مامان آقا رضا ⚽🚙 ۱ سالگی
اعصابم خرابه اصلن خوابم نمیبره، پسر قشنگم امروز بخاطر بی ملاحظگی من کلی گریه کرد قربونش برم من خیلی مادر بد و بی ملاحظه ای هستم خیلی گیجم نمیدونم چرا امروز دور از جونش اینقد اذیت شد، اول ک رخت اویز رو سرپایی گذاشته بودم تو اتاق رفت اونو زد رو خودش کلی گریه کرد بعدش شب شوهرم برگشت داشتیم جلو تلوزیون شام میخوردیم یهو پسرم رفت پای تلوزیون و تلوزیون ب اون بزرگی رو زد روی خودش اینقد گریه کرد کل بدنم میلرزید بلند گفتم یا ابولفضل فک کنم طبقه بالامونم صدامو شنیدن خداروشکر پسرم چیزیش نشد یکم گریه کرد ولی خدا رحم کرد قبلش یه لیوان شکست قضابلا بود و گرنه پور از جونش باید چیزیش میشد، بعد یکم ازش گذشت همش گزیه میکرد دستمو میکشیدم تو اتاقش ک کالسکشو بیارم بزارم توش منم یکم دورش زدم تو خونه بعد ک پیادش کردم یکم بعدش گردنش خورد لبه ی کالسکه بخدا ب این اتفاقا فک میکنم قلبم میشکنه اصلن نمیتونم بخوابم رفتم صدقه گذاشتم روی قران فردا هم باید اسپند براش دود کنم