۹ پاسخ

حالا بگفت کمک حالش بودی بچش براش میگرفتی مثلا بهت بگفت میخواستی هزینه سونو حساب بگردی یا بچه یکسال نیم بگرفتی وفتی کاری نمی‌تونید کنید توقع نداشته باشید بنده خدا داخل دلش زار از خستگی موندن تو کار خودش

منم بودم نمیگفتم
برای بارداری دومم که خداخواسته شد تا ۵ ماهگی حتی به مادرم‌هم‌ نگفتم
البته من خواهر ندارم
اگه داشتم باهاش راحت بودم میگفتم

اشکال نداره عزیزم شایدچون توشوک بوده نمیدونسته چیکارکنه نگفته

من اولی زودگفتم ب دومی ک‌فکرنمکنم امااگ یهو‌شد نمگم

من نمیتونم نگه دارم تو دلم
سریع میگم😁

من ݕسر اولم رو باردار شدم همینکه تست زدم مثبت شد همه عالم خبر دادم حالا نمیدونم چشمم زدن یا چی دردای وحشتناکی داشتم انقدر درد کشیدم عذاب کشیدم تا بچم ب دنیا اومد
برا ݕسر دومم باردار شدم به هیچکس نگفتم تا 4ماهگی که خواهرم اومد خونم سونوگرافیمو دید گفت ابجی مگ بارداری منم مجبور شدم بهش گفتم راهمم از خانوادم دور بود
اصلل خجالت نمیکشیدم ازینکه بچه دومم رو باردار شدم چون شیر ب شیر شدن همه میگفتن ناخواسته بودبخاطر همین نگفتی
در صورتی ک من ب کسی نگفتم تا ی موقع چشمم نزنن خداروشکر سر ݕسر دومم هیچکس خبر نداشت و منم هیچ دردی نکشیدم
فامیلای ما خیلی حسودن و چشمشون شوره.
خواهرت نگفته ناراحت نشو دلایل خودشو داره

خجالت کشیده

منم بودم با دوتا بچه نمیگفتم حتی خواهرم

شاید برا خودش هم قابل هضم نبوده و نمیتونسته کنار بیاد
اما اگه از قصد نفته که کار خوبی نیس
نازا نیستی که حسرتت بشه
نهایت خوشحالم میشدی براش

سوال های مرتبط