۳ پاسخ

قرص b2 مواد نیست ی نوع قرصه برای ترک اعتیاد ولی خودش باعث میشه بهش اعتیاد پیدا کنی

عزیزم 😔😔😔 چقدر ناراحت شدم این حق تو نیست الهی زندگیت پر از آرامش و شادی بشه

جیگرم کبابه برات همش تایپینگاتو میخونم حرفم نمیاد😔خدا کنه ب اسونی جدا شی این زندگی نبود جهنم بود جونت در خطر بود احترام و حرمتی نمونده بود خدا رو شکر ک رسوا شد غصه نخور عزیزم خدا صداتو شنید

سوال های مرتبط

مامان آبان مامان آبان ۲ سالگی
یادداشت‌های تولد/ قسمت دوم
پسرکم!
امروز یک سال و یازده ماه و بیست و یک روز از روزی که برای اولین بار صدای گریه‌ات رو شنیدم میگذره. اون چند لحظه طولانی‌ترین و کشدارترین ثانیه‌های عمرم بود. همون چند ثانیهٔ بین شنیدن صدای گریه‌ات و دیدن صورتت رو میگم.
"پسرم دنیا اومد؟ "این صدای گریهٔ بچهٔ منه؟" "وای پس چرا نمیاریدش؟" "کجا بردیدش؟"
البته اونجا، تو اتاق عمل، کسی به حرفای من توجه نمی‌کرد. همه سخت مشغول کارایی بودند که من و تو ازشون سر درنمیاوردیم.
وقتی بالاخره اون ثانیه‌های سنگی تموم شد و تو رو آوردن، حسابی شوکه شدم. صورتت اصلا شبیه تصورات من نبود. ۳۷ هفته و ۶ روز بود که داشتم سعی میکردم صورت تو رو تصور کنم. همه در کسری از ثانیه دود شد. ولی چشمات، خدایا چقدر آشنا بود.. شبیه چشمای کی بود؟ چشمای کی؟ چشمای...؟ خودم! تو داشتی منو با چشمای خودم نگاه میکردی. چشمای منو داشتی، داری. گریه‌ام گرفت. تو دیگه گریه نمی‌کردی. لپت رو چسبوندن به لپ من.
"سلام برف نو"
"سلام امیدِ سپیدم"
"سلام نازک آرای تن ساقه گلم"
"پاکی آوردی عزیزدلم"
اینا رو با بغض و اشک بهت می‌گفتم.
دیدم دکتر بیهوشی داره با گوشی ازمون فیلم می‌گیره. قند تو دلم آب شد. چون تو یهو تصمیم گرفته بودی یه هفته زودتر بیای، برنامه‌ریزی ها برای فیلم گرفتن از لحظهٔ دیدارمون رفته بود رو هوا. فک کردم از این اتاق سرد و سفید که نجات پیدا کردیم و یه کم اوضاع به کنترل خودمون دراومد، میام و از زیر سنگ هم شده این دکتر و گوشی‌اش رو پیدا میکنم و فیلم رو ازش می‌گیرم.
مامان دلانا مامان دلانا ۲ سالگی
تجربه ترک گوشی
قبل از هرچیزی بگم چیشد که وابسته گوشی شد دخترم،زمستان گذشته من جراحی ناحیه شکمی برای مشکلم داشتم و نقاهت سختی رو پشت سر میذاشتم همزمان با من پدرم جراحی ناحیه کمر داشتن سه مرحله و مادرم هم از ما پرستاری میکرد هم مراقب دخترم بود و هندل کردن شرایط واقعا سخت بود،تو این مدت پدرم و من نمیتونستیم با بچه بازی کنیم و برای سرگرم کردنش پدرم با دخترم کلیپ میدید و کم کم دخترم به اینستا وابسته شد و تا مرداد امسال حتی غذا خوردن رو با گوشی انجام میداد صبحا پا میشد فقط گوشی میخواست😪
یه روز تصمیم گرفتم دیگه گوشی رو از سرش بندازم و به انیمیشن های آموزشی عادتش بدم،گوشی رو خاموش کردم و یه هفته تمام وقتم رو فقط اختصاص دادم به بازی باهاش و حتی اصرار میکرد گوشی بدم بهش هی سرگرمش میکردم سه روز گذشت یکم بهتر شد دیگه سراغ گوشی نمیگرفت هی بازی معرفی کردم بهش،انیمیشن هارو بهش نشون دادم و کم کم عادت کرد و دیگه حتی گوشی دستم میگرفتم سراغ گوشی نمیومد خداروشکر این دوره هم گذشت ولی خیلی سخت بود🙃