#برای_دخترم
بزرگتر که بشی برات میگم،من تمام تلاشم رو کردم مامان تو شیر خودم رو بخوری،حتی شده یک قطره!!!
اینکه هم دردسر مامانای شیر خشکی رو دارم و هم دردسرای مامانایی که شیرخودشون رو میدن،فدای یه تار موهات!
اینکه هر سری کلی عذاب میکشم تا این شلنگ درست تو دهنت بیوفته و ۵۰ بار سرسری میکنی و دوباره تنظیمش میکنم هم فدای یه تار موهات!
انقد نگاهای اطرافیان عجیبه،حرفاشون برام سنگینه،شیردادن این مدلی سخته،هربار شست و شوی این شیشه و شلنگ سخته...
ولی بازم خوشحالم🥹 خوشحالم که شده یک قطره از شیر منو هم که شده میخوری حتی به بهانه این شلنگ!
خوشحالم که تا شیر میخای همه میگن مامانش بیاد شیرش بده!
خوشحالم که وقتایی که گرسنه‌ای تا بغلت میکنم میری سمت سینه‌م!
نمیدونم شاید بنظر بقیه این عذاب دادن ها احمقانه باشه
ولی من تک تک ثانیه هایی که خودم بهت شیر میدم رو دوست دارم و حاضرم بخاطر تجربه کردنشون هر سختی رو به جون بخرم❤️
و همچنان مصرانه از اینکه با شیشه شیر بهت شیرخشک بدم متنفرممم💔
بمونه به یادگاری از شیرخوردن عجیب دختر من🤪😅

تصویر
۱۴ پاسخ

عزیزم قطعا شیر مادر خیلی ارزشمنده. تلاشهات هم دوبرابر ارزشمنده. ولی لازمه انقد خودتو اذیت کنی؟ مگه بچه‌هایی که شیرخشک خوردن بزرگ نشدن؟ یا یادشون مونده که شیرمادر نخوردن؟

ما زن ها خیلی عجیبیم

آفرین بانو👌منم میگم شیر مادر روزی که خدا به بچه هامون میده و حقشونه چرا دریغ کنیم حالا بماند که چقدر خاصیت داره و از اونور هم نمیدونی تو شیر خشک چی میریزن

چرا اینجوره گلم؟بچه منم بدشیره هی دوس دارم شیرخشک بدم هی دلم نمیاد نمیدم

چرا این طوری؟

عزیزم این چیه من متوجه نشدم

منم خیلی تلاش کردم شیرخودمو بخوره وتا سه ماه ونیم همشیرخودمو خورد هم شیرخشک و دراخر پسرم شیشه رو انتخاب کرد و شیرم خشک شد

من هم شیر نداشتم بادام شیرین درختی خام و معجون سیاهدانه آماده هست عین شیره خرماست این دوتا ب دادم رسیدن

من کلی گریه کردم با نوشته ات ،خدا قوت
بهشت زیر پای مادراست 🌹

این شلنگ رو از کجا گرفتی
منم شیرخشک میخوره دیگه داره شیر خودم خشک میشه بد سینه گی میکنه یه هفتست

منم شیرم کمه کلی زخم شده خسته میشه میک میزنه سیر نمیشه بچم گریه میکنه

افرین به تو ... کاش منم زودتر به فکر می افتادم

اسم این شیشه چیه؟

عزیزممممم🥹🥹🥹

سوال های مرتبط

مامان نفس فندق مامان مامان نفس فندق مامان ۵ ماهگی
سلام مامانا.یکم درد دل کنیم.دخترم یک و نیم ماهشه.شیرخشک میخوره از اول هم شیرم کم بود ولی چون بیمارستان بستری شد برای زردیش و بیشتر شیرخشک دادم همون یه کوچولو هم که سینه مو می‌گرفت رو هم ول کرد.خیلی عذاب کشیدم تا با شیرخشک خوردنش کنار اومدم چقد گریه کردم که انقد ناتوانم که حتی نمیتونم بچمو سیر کنم😔 ولی انگار زخم زبون اطرافیان تمومی نداره. چرا انقد به خودشون اجازه میدن ادمو قضاوت کنن.چرا فک میکنن کنه مادر بده بچمو میخام.فقط با حرفاشون دل ادمو میسوزونن.قضیه اینجایی بدتر میشه که شوهر خود آدم برمیگرده میگه تو به اندازه کافی تلاشتو نکردی خودتو راحت کردی😔 دیگه من از بقیه چه توقعی داشته باشم؟این روزا به شدت حساس و عصبیم.حس ناکافی بودن دارم.چند روزیه دوباره دارم سعی میکنم به سینه خودم عادتش بدم.هرچند اصلا خوب پیش نمیره.دخترم خیلی خیلی گریه می‌کنه و فقط با شیشه راضی میشه.شیرمم درحد چند قطره ست.خسته م.بنظرتون امکانش هست بعد یک ماه و نیم دوباره سینه رو بگیره و شیرم زیاد بشه یا اینکه دارم وقتمو تلف میکنم؟