بچه ها شما برداشتتون از این چیزی که تعریف میکنم چیه ؟
منو خواهرشوهرم هر دو بارداریم در حد یه هفته ده روز تفاوتمونه
چند روز پیش ها که منو همسرم از هم دور بودیم ،گفتش که دو تا تیشرت سفارش داده دو تا هم شلوار خریده حضوری خلاصه من مبارک باشه گفتم و اینا یهو گفت بیا روبیکا گفتم اوکی بعد یه عکس فرستاد منم تصورم چی بود ؟اینکه عکس شلوارش و سفارش هاشو بفرسته به من عکس پشه بند بچه ی خواهر شوهرمو فرستاد که فلانی اینو خریده😐😐😐😐آقا من همینجوری موندم در حالی که مامان بابای من دستشون درد نکنه واقعا بالای ۶۰ تومن واسه بچه ی ما خرید کردن آقا کوچیکترین ذوقی از خودش نشون نداده تا الان😐
مادرشوهرمم قبلا از این حرکت ها زده ولی خب گذاشتم به پای ذوقش که خوشحاله سیسمونی نوه شو داره می‌خره ولی شوهرمو نمیفهمم اصلا هیچ جوره کارش تو کتم نرفت تا الان میگفتم من بچمو تو وجودم بزرگ کردم احساسش میکنم ذوق همه چی شو دارم همسرم خب تا بچمونو نبینه نمیتونه ذوق و احساسش و مثل من نشون بده ولی چرا به وسیله ی خواهر زاده ش ذوق داشت اونجوری واکنش نشون داد ؟

۱۲ پاسخ

حساس نشو بنظرم چون خودش نخریده پیشش زشته که حتی نظر بده و احساس سرخوردگی بهشون دست می ده ، فقط یه نگاه معمولی می کنن و سرسری رد می شن که طرفشون فکر نکنه خیلی خوشحال شدن ، ویژگی اکثر مردها همینه ، مثلا منطقه ی ما اصلا همچین رسمی نیست اگه بخوان چیزی هم بخرن هر کسی به سلیقه ی خودش یه محبتی می کنه ولی کل وسایل رو حالا چه بچه ی اول باشه چه بچه ی سوم بابا مامان نی نی می خره ، مردا عاشق پسر دار شدنن ، اصلا افکارت رو الکی مسموم نکن حالا ببین دنیا میاد حتی یک لحظه دوریش رو هم طاقت نمی یاره

چمیدونم والا مردا عجیبن ولی فکرتو درگیر نکن

ذوق پدر شدن با ذوق دایی شدن فرق داره گلم
همسرت در برابر بچه خودش احساس مسئولیت میکنه و نگرانی داره حتی اگر بروز نده؛ این باعث میشه ذوقش رو متوجه نشی حتی شاید خودشم متوجه نشه و فک کنه ذوق نداره .... مردها کلا درمورد تجزیه کردن احساسشون خیلی از ما عقب اند
اما دایی شدن مسئولیت خاصی نداره و طرف با خیال راحت ذوقش رو میکنه
مثه خاله‌ها که ذوق بچه رو دارن ولی نه درد بارداری دارن نه زایمان نه بچه بزرگ کردن نه ... فقط ذوق دارن اما ما خودمون که بارداریم یسری وقتا نگرانی و استرس و مسئولیت ذوق و حسمون رو کم میکنه

حالا واسه مردها شدیدتره ولی معنیش این نیست که ذوق نداره یا ...

همه مردها اینجوری هستن هر چقدر هم بخری باز توقع دارن

منظورش اینه به مامانت بگو پشت بندهم بگیره قیمتی نداره برو بگیر دهنشون ببند

ما رسم نداریم خانواده دختر بخره شوهر میخره ولی خوب عجیبه میکفتی برای بچمون چرااینجور نکردی ببین چی میگ

یجورین مردا انگار میخان از خانواده زنشون بکنن واخرین چیزی ک میتونن همون سیسمونیه

والا شوهر من دو بار رفتيم سفر هيچ كدوم يه بارشم نگفته بيا براي نيهان يه چيز بخريم
بعد تو سفر آخر اينجوري ميكنه بيا براي داداشم لباس بخريم اصلا از ديشب بعضي چيزارو ميذارم كنار هم خيلي غصه ميخورم كه الويت شوهرم ما نيستيم

بنظرم اتفاق خاصی نیست😬
من سیسمونی کوچولومو خودم خریدم اما گفتم مامان و بابام خریدن.
اما بازم بابای بچه از ماشینی که مامانش خریده بود بیشتر ذوق کرد.
منم برام مهم نبود،همینکه ذوق میکنه خوبه💚
همینکه هممون دورهمیم خوبه...
بیخیال دنیا و همه چیش

هم دوست دارم بچه ها با هم بدنیا میان همبازی میشن
هم متنفرم از این حالتها که ایجاد میشه

تازه بعد از دنیا اومدنشون آدم بیشتر اذیته😮‍💨
منم با خواهرشوهرم دوماهه فاصله مون ، گاهی بعضی موارد ناراحتم میکنه

همه مردا همین طورین نقطه ضعف نده دستش تازه هنوز توهم بگو آره قشنگه وفلان

اصلا بحث حسودی و اینا نیست ها
من رابطه م با خواهر شوهرم خوبه خیلی خیلی برام عزیزه بچه ش هم همینطور
با هم بچه دار شدیم حق میدم یه جاهایی مقایسه هم بشیم ولی نمیفهمم همسرمو 🥺

سوال های مرتبط

مامان ویهان💙 مامان ویهان💙 ۲ ماهگی
#تجربه من از زایمان
#پارت اول
بالاخره بعد هفت روز اومدم تجربمو از زایمان بگم🤭
از 36هفته شروع کردم به ورزش و استفاده از گل مغربی و دوش آب گرم روزی دو دفعه دوش آب گرم میگرفتم 38هفته 4روز رفتم واسه معاینه دکترم ک معاینم کرد گف دهانه رحمت کاملا بستس اینو که گف انگار روی من یه سطل آب یخ ریختن خلاصه اومدم خونه تحرکم و ورزشمو بیشتر کردم تا چهل هفته که روز زایمانم رسید شبش کلی ورزش کرده بودمو پیاده روی فراوون تو دلم امید داشتم که شاید حداقلش دو سانت دهانه رحمم باز شده باشه ولی اینم بگم من هیچ دردی نداشتم حتی یه ذره
13اسفند تاریخ زایمانم بود صبح ساعت 10صبح رفتم بیمارستان گفتم تاریخ زایمانمه فرستادنم پیش ماما ازم یسری سوالا کرد گف دردی چیزی داری گفتم نه فق بچم تکون نمیخوره گف از کی گفتم از دیشب بعدش معاینم کردن گفتن دهانه رحمت بستس یعنی من مردم یه مامای دیگ رو صدا زدن اونم اومد معاینه کرد و گف بستس و بعد معاینه منو فرستادن ان اس اتی تموم که شد بهم گفتن ان اس تی خوبه و من بازم گفتم من تکونای بچمو حس نمیکنم گفتن پس برو سریع سونو فرستادنم سونو اونجا در حال انجام سونو بود دکتر ک بهم گف بچت تکون نمیخوره چن تا سرفه کن چن تا سرفه کردم چهارمین سرفم بود که یه تکون ریز خورد دکتر بهم گف همین کافیه و ثبتش میکنم گفتم یعنی چی شما به من گفتید بچت تکون نمیخوره سرفه کن تا تکون بخوره اینا رو نمیخایید ثیت کنید گف نه همین تکونش کافیه از یطرفم بهم گف آبریزش داری گفتم نه
گف مایع دور جنین خیلی کم شده منم با خودم گفتم خب حتما مینویسه تو سونو اینا رو ولی وقتی رفتم سونو رو به ماما زایشگاه نشون دادم گف هم تکونای بچت خوبه هم مایع دورش


اینو بخونید تا پارت بعدی رو بنویسم♥🤭
مامان دل‌ربا👧🏻 مامان دل‌ربا👧🏻 ۴ ماهگی
پارت هشتم تجربه زایمان
شاید فکر کنید که یک دکتر هیچوقت هیچوقت همچین کاری با بیمارش نمیکنه
بخصوص بیماری که می‌خواد یک نعمت الهی رو به دنیا بیاره اما این اتفاق رو من دیدم با دو چشم خودم دیدم
توی شهر ما بهترین سونوگراف یک آقا هستن که خیلی بداخلاق و جدی هستن و خواهرم که پیششون رفته بود میگفت احساس می‌کنم استاندارد نیست و …
به همین خاطر من تمام سونوگرافی‌ها از صفر که همون تشکیل قلب بود تا آخرین سونو که ۳۶ هفته سونو رشد بود رفتم پیش یک سونوگراف خانم که کارشون خوب بود
توی سونوی ۳۶ هفته همونطور که تو تاپیک های چند هفته قبل گفتم دکتر به من گفت نحوه قرارگیری جنین عرضی هست و دو دور بند ناف دور گردن جنین و سر جنین هم چهار هفته جلوتر از سنش هست
وقتی که دو تا دکترم که یکی توی شهر خودمون بود و یکی شیراز این جریان رو فهمیدن گفتن امکانش هست که سونوگراف اشتباه کرده باشه پس ده روز دیگه میری پیش یک سونوگراف خیلی خوب و مجدد تکرار می‌کنی
من بخاطر اصرارهای مامانم با کلی نارضایتی رفتم سونوگرافی همون آقا
این آقای دکتر که خدا رو نمیشناخت و فکر نمی‌کرد خدا چقدر بزرگه وقتی فهمید که من سونوهای اصلی و همه سونوها رو پیش خانم … رفتم به من گفت خانم بچت سفالیک شده بند ناف دورگردنش نمیبینم و همه چیز اکی هست وزنش هم ۳۲۵۰
خلاصه طوری نشون داد که بچه من مشکلی نداره
من با تعجب گفتم یعنی چی دکتر یعنی میگید دو تا بند ناف باز شده گفت اره طبیعیه باز شده باشه …