۱۸ پاسخ

عزیزم من جات بودم خونه نمیرفتم هم اب دور بچه کمه هم مدام دردهای شدید داری،حتی خاستن مرخصت کنن نرو،کجا بری تا خونه بخای برسی دوباره دو ساعت راهه،بری خونه ی غذا درست کنی دو تا تیکه ظرف بشوری بهت فشار بیاد دوباره نشتی داشته باشه کیسه ابت،اونجا حداقل بهت میرسن امکانات دم دستت هست،خودتم بگو شوهرت برات اجیل و ابمیوه بیاره بخور بچه جون بگیره تا ایشالا تکلیفت معلوم بشه

الهی بگردم عزیزم درسته شرایطت خیلی سختهه ولی بخدا میگذره تموم میشه انشالله گل پسرت به سلامت دنیا بیاد تمام سختی هات یادت میره🤍🤍🤍

عزیزم یادته ۲۴ هفته بودی گفته بودن زود زایمان میکنی خداخدا میکردی بچت وزنش به ۱ کیلو برسه یواشکی میرفتی داروخونه وسایل لازم و میخریدی
الان شکر خدا ۳۵ هفته شدی بچت بزرگتر شده این دوران سختم میگذره الان‌میدونی بچه به دنیا بیاد شکر خدا سالمه زود هم جون میگیره فقط توکل به خدا کن ایشالا به خوشی تموم شه

عزیزم ب نظرم‌ کاش زایمان میکردی...این بجه هم‌خب با آب کم اونجا توی عذابه....اگر میتونی با یه متخصص صحبت کن با مسئولیت خودت الان مرخص شو فردا سزارین کنه واست....

عزیزم این همه مدت صبوری کردی یه مدت کوتاهم روش به این فکر کن چند هفته دیگه تموم میشه و خاطره میشه برات میدونم خیلی سخته ولی شما از پسش برمیای اگه قابل باشم حتما برات دعا میکنم

اخی عزیزم خدا خودش کمکت کنه‌

دقیقا چند هفته ای عزیزم؟

الهی عزیزم هیچ کسی نمیتونه دردی که کشیدی رو درک کنه. امیدوارم زودتر تکلیفتو مشخص کنن. چرا اخه این همه معاینه میکنن. بابا ادم هم یه تحملی داره.

فداتشم عزیزدلم ان شاءالله زوتر خوب شی با دل خوش پسرت بغل بگیری

یعنی باید طبیعی بدنیا بیاری بچرو ک میگن باید چهار سانت

ای بابا این چند روز چقد تو سختی کشیدی عزیزم

بگو برات آمپول ریه بزنن.سرم بگو دوتا دوتا بزنن
همونجا بمون نزار معاینه کنن بگو فقط سنو انجام بدین بهم دست نزنید

کاش بچع روبه دنیامیاوردن خیلیا دیدم به دنیااومده بچه رفته دستگاه چندروز بعد مرخص کردن

چرا ختم بارداری نمیدن ؟

خب چرا عمل نمیکنن بچه رو به دنیا بیارن

کدوم بیمارستانی؟

عزیزم خدا ب دادت برسه

عزیزدلم 🥺 خدا خودش کمکتون کنه ایشالا

سوال های مرتبط

مامان دلانا 🩷 مامان دلانا 🩷 روزهای ابتدایی تولد
مامان آوینا.آریا🌈 مامان آوینا.آریا🌈 ۲ ماهگی
سلام صبحتون بخیر . من دیشب ساعت یک ترشح موکوسی دیدم و بعد انقباض های هر هشت دقیقه داشتم . بردنم یه بخش به اسم لیبر اونجا اتاق اتاق بود ک خانوما زایمان میکردن . و یجور شبیه مراقبت ویژه بود چون اکسیژن وصل کردن بهم و تا ساعت پنج زیر دستگاه ها بودم . و با سروم و دارو انقباضم شد هر ۴۵ دیقه دیگ شیش صبح باز آوردنم بخش ... اینجا خیلی بهتره حداقل اجازه ی گوشی میدن . دوسه نفر هم اتاقی دارم و همه چیز بهتره اونجا تو ی اتاق پدرم در اومد بدون گوشی یا ی لباس ک همه جاش بازه اوفتادع بودم داشت اشکم در میومد 🫡🫡 دیگ گفتم دردم هم بگیره عمرا نمیگم که باز منو بیارن اینجا 🤣 تا دم زایمان نمیگممممم... اتاق بغلی ها هم همه در حال جیغ زدن بودن و فول میشدن و گریه ی نی نی 🥲🥲 منم پا ب پای اینا گریع میکردم 🥺🥺 خلاصه حسابی هم گرسنه بودم .چون وسیله هیچی نیاوردم جز ی شارژر و یه پک ک خودشون دادن . تا ساعت ملاقات ک بگم همسرم بیاره ... دلتنگی برای دخترم هم خیلی اذیتم می‌کنه یکم هم سر دوری از اون خوابم نمیبرع 🤕🤕 دارم میمیرم از بی خوابی...