سلام صبحتون بخیر . من دیشب ساعت یک ترشح موکوسی دیدم و بعد انقباض های هر هشت دقیقه داشتم . بردنم یه بخش به اسم لیبر اونجا اتاق اتاق بود ک خانوما زایمان میکردن . و یجور شبیه مراقبت ویژه بود چون اکسیژن وصل کردن بهم و تا ساعت پنج زیر دستگاه ها بودم . و با سروم و دارو انقباضم شد هر ۴۵ دیقه دیگ شیش صبح باز آوردنم بخش ... اینجا خیلی بهتره حداقل اجازه ی گوشی میدن . دوسه نفر هم اتاقی دارم و همه چیز بهتره اونجا تو ی اتاق پدرم در اومد بدون گوشی یا ی لباس ک همه جاش بازه اوفتادع بودم داشت اشکم در میومد 🫡🫡 دیگ گفتم دردم هم بگیره عمرا نمیگم که باز منو بیارن اینجا 🤣 تا دم زایمان نمیگممممم... اتاق بغلی ها هم همه در حال جیغ زدن بودن و فول میشدن و گریه ی نی نی 🥲🥲 منم پا ب پای اینا گریع میکردم 🥺🥺 خلاصه حسابی هم گرسنه بودم .چون وسیله هیچی نیاوردم جز ی شارژر و یه پک ک خودشون دادن . تا ساعت ملاقات ک بگم همسرم بیاره ... دلتنگی برای دخترم هم خیلی اذیتم می‌کنه یکم هم سر دوری از اون خوابم نمیبرع 🤕🤕 دارم میمیرم از بی خوابی...

تصویر
۲۷ پاسخ

وایی یادخودم افتادم سربچه اولم چیاکشیدم گشنگی درد تشنگی سنم کم بود بعداززایمان افسردگی گرفتم انشاالله به سلامتی زایمان کنی ونی نی قشنگت روبغل کنی بهشت زیرپای مادران هست😘

انشاءالله که هر وقت نینی اومد
سالم و سلامت بیاد
و با دل شاد برگردی خونه پیش دخترت

عزیزم من رو بچه اولم درد گرفتم ۳روز اتاق زایمان بودم به هیچ وجه نمیزاشتن گوشی همراهم نمیزاشتن فقط خودم بودم خودم جیغ داد خانومای باردار تا بردنم بخش ۳۰روزم بخش بودم دیوونه شده بودم از بس گریه میکردم بعد بچم به دنیا اومد ۴روزم بستری شد باز برا اون وایستادم ....کلا خیلی سختی کشیدم میگفتم غلط کنم بچه بیارم دیگه الآنم باردارم با خودم میگم وای که چقدر ما آدما پروییم فورا روزای سخت خوب یادمون می‌ره امیدوارم نینیتو سالم سلامت بغل بگیری از بیمارستان خلاص شی

عزیزم یاد خودم افتادم سر پسر اولم زایشگاه بستری شدم واقعا وحشتناک بود ولی بخش خوبه 😁انشالله زودتر مرخص بشی

اخی الهی خدا خودش کمک کنه☹️🥺❤️

عزیزمممم🫠، مادر قوی❤️
انشالله خدا کمک کنه بچه ات بیشتر بمونه و رشد کنه تو دلت و به سلامتی دنیا بیاد

تحمل کن عزیزم هر چقدرم که سخت باشه
ان‌شاءالله که زودتر به حالت نرمال و عادی برگردی و مرخص بشی 🤲
اما اگرم مجبور بودی بمونی بیمارستان تحمل کن اینجوری بهتره
میگذره ، به نی نی فکر کن که سالم بغل میگیری ان‌شاءالله 😍

ابجیم امروز ۲۱ روز زایمان کرده دقیقا همین بود ک شما گفتی ولی تا صبح هی معاینش کردن خیلی اذیت شد

وای عزیزم نگرانت بودم
پستت واسم نیومده بود اومدم ازت خبر بگیرم دیدم پست گذاشتی
چی شد اون آبی که ازت میرفته دیشب؟؟؟کیسه آب بود یا چیز دیگه؟؟
موقع زایمانت هست؟؟؟

من اگه سر هیچی داستان درست نکنم سر گشنگی نمیتونم تحمل کنم آتیش به پا میکنم😂😂 واقعا نمیتونم تحمل کنم گرسنگی رو

حتما نیاز ندونستن ناراحت نباش اونا کارشون بلدن

آمپول ریه زدی الان چند هفته ای

آمپول ریه زدن برات؟

سلام عزیزم داخل واتساپ گروه زدیم همه زایمانشون خرداده خوشحال میشم شماهم عضو بشین اینجا چون لینک باز نمیکنه .خواستید شمارتون بدید تا عضوتون کنم🌷

انشاالله سر وقت زایمان کنی...

سرکلاژی؟

عزیزم ان شاالله به وقتش زایمان کنی.

هفته ۳۴ دردتون گرف؟

عزیزم انقدر برات مهم نباشه که طبیعی زلیمان کنی الان سلامت بچه هگخیلی مهم تره مال اون ورزش هاست که انجام میدی شما باید استراحت کنی چون ریسک زایمان زودرس داری ورزشارو نکن

سرکلاژی؟

عزیزم میدونی من با آنفولانزا شدید و انقباض دو شب تو لیبل تو اتاق ایزوله بستری بودم .... دو شبم تو بخش پره ناتال اون شبایی که تو لیبل بودم مرگمو از خدا میخاستم

ان شاءالله ک به موقع زایمان کنی
یهویی اینجوری شدی؟کار خاصی کردی سنگینی چیزی بلند کردی؟

الهی 🥺
ان شالله بسلامتی به وقتش زایمان کنی گلم

منو تو هم درد هستیم منم بخاطر فشار بالا دیابت بستری شدم یه روزه دیگه دیروز ب شوهرم التماس میکردم منو ببر خونه گریه کردم دکتر نزاشتم دلم برا دخترم تنگ شده خیلی وزن بچت چند هی گلم

آخی عزیزم جقد اذیت شدی...خب بالاخره نگفتن چی شدی؟کیسه آبت پاره شده یا نشتی داره؟

عزیزم انشالله به وقت و به سلامتی زایمان کنی با بغل کردن کوچولوت ببری دختر نازتو ببینی

عزیزدلم🥺❤️

سوال های مرتبط

مامان 🩷 دو قلو ها 💙 مامان 🩷 دو قلو ها 💙 ۱ ماهگی
سلام خانوما منو انتقال دادن ب بخش
من دیروز رفته بودم بیمارستان کمالی برای چکاپ و نشون دادن سونوم ب دکتر هاشم نژاد بخاطر وزن بچه ها ک نظر اونم همین بود ک هفته ای دوبار ان اس تی بدم ک اونم رفتم دادم و گفتن انقباض داری و بستری بعد ک مشکل قلبم فهمیدن گفتن نه ما بستری نمکنیم برو بعد دگ معاینه هم کردن گفتن ی سانتی ک دگ همسرم اومد رضایت داد رفتیم میلاد تهران اونجام قبولم نکردن باز بخاطر قلبم ارجاع دادن ب شریعتی ک قبولم کردن خدایی نسبت ب دولتی بودنش عالیه رسیدگی پرستارا ماماها دکترا همه چی تا رسیدم پذیرش کردن و سریع ان اس تی کردن ک باز انقباض نشون داد دوباره فرستادنم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن باز نیستی اصلا🫤یعنی کمالی اشتباه کرده بود و الکی گفته بود دگ خلاصه بهم سرم سولفات وصل کردن و ی دوز دگ بتا زدن چون گفتن ی ماه از بتا قبلیت گذشته و باید بزنی دگ بعدش فوری دکتر قلب اومد بالاسرم همونجا تو زایشگاه و اکو نوار قلب کردن و همه چی رو خیلییییی خوب پیگیر بودن الانم چون دردم کم شد فرستادنم بخش ک اتاقی ک توشم دوتا تخت داره و سرویس هم داخلش یعنی واقعا توقع همچین بیمارستانی نداشتم من چون هی میگفتن دولتی اموزشی فلانه ولی واقعا خوبه
مامان دلانا،اِلارا مامان دلانا،اِلارا ۲ ماهگی
تجربه زایمان اول
قسمت دوم‌(زایمان طبیعی )
اومدن لباس دادنو بردنم تو اتاق زایمان ک ۴ تا تخت بود تخت بغلیم دختره زیرش کلا خونی بود یه لحظه ترسیدم ولی گفتم عادیه دیگ داره میزاد
اب اناناسمو باز کردمو یه لیوان خوردم
دراز کشیدم اومدن تو سرم امپول فشارو زدن
ساعت ۱۱ صبح بود
من هی تختای دیگه رو نگاه میکردم ک زجه میزدن و منتظر زجه های خودم بود ولی انگار ن‌انگار اومدن معاینه کردن دیدن خبری نیس باز امپول زدن ولی من شبیه یه ادم معمولی نشسته بودم ابمیوه هامو میخوردم😅
دکتر اومد اسمشو نمیدونستم  ماما بهش گفت  این قفله هیچی روش اثر نداره گفت بیاریدش براش سونده نمیدونم چی چی وصل کنم (یه چی مثل توپ کوچولو بود میزارن تو واژن تهشم یه کیسه وصله اون‌توپه هی بزرگ‌میشه که دهانه رحمو باز کنه بعد خودش پرت میشه بیرون)
خلاصه اومدن منو بردن اتاق خانم دکتر سوندو وصل کردو من باز برگشتم تو اتاق یکم گذشت یهو کل پاهای من داغ شد یه چی ازم دراومد 😆 من یه لحظه ....م به خودم گفتم این چی بود یهو دیدم کلا خونیم اون سونده در اومده
ساعت شد ۴ من دستمو گذاشته بودم زیر سرم بقیه رو نگا میکردم ک دکتر اومد گفت این چرا اومده سینما 🤣🤣🤣نیم ساعت گذشت من دردام شروع شد 😖 منم شروع کردم به زجه زدن اومدن معاینه کردن گفتن یک سانتو نیم 😐 هعی گفتم من دو روزی اینجام
ساعت ۵  اومدن کیسه ابمو پاره کردن من همونجوری ک از درد داشتم میمردم و گریه میکردم ماما گف بچه مدفوع کرده😐😐 منو میگی دردم  یه طرف اینم‌ یه طرف گریههههههه میکردماااااا گفتن حاضرش کنید بره اتاق عمل سزارین شه زود  اون سرمم قطع نکردن عوضیا که تو اون فاصله من دردام قطع شه همونجوری امپول فشار داش میرف
مامان ماهد🥰💙🫀 مامان ماهد🥰💙🫀 روزهای ابتدایی تولد
پارت 2 سز اورژانسی
وقتی گریه کرد صداشو شنیدم ب من نشونش ندادن بردن تو ان ای سیو چون وزنش 2400 بود و زود گریه نکرد گفتن حالش خوبه فقط چون یکم وزنش کمه میبریم اونجا وازش مراقبت میکنیم تا دکتر نوزادان فردا معاینه کنه و بهت تحویل میدیم منم ک بعد از ب دنیا اوردن بچم بهم امپول زدن تا فشارم بیاد پایین چون بعد بدنیا اوردنش من فشارم رفت رو 14 و با سرم اینا اوردن روی 12 ومن بردن تو بخش مراقبت ک هی بهم سرم وصل میکردن میومدن سر میزدن وقتی درد داشتم ی بار فقط تو سرم برام بی حسی زدن ک من یکمی اروم شدم بعد اون دوباره دردام میومد میرفت مث دل درد پریودی هی میگرفت ول میکرد بهشون میگفتم درد دارم فقط میگفت شیاف بذار ک من نمیتونستم تکون بخورم
بعد از چند ساعت گذشتن بهم گفت غذا بخور ژله و مایعات ک از بدنت بره کلا این دارو ها منم چون تحت تاثیر دارو ها بودم نتونستم برم پیش بچم چون حالم خوب نبود کسی هم جز منو همسرم راه نمیدان ک همسرم هم تو راه تهران شیراز بود ک برسه و من تا صبح یعنی روز پنچ شنبه بچمو ندیدم روز پنجشنبه ی ذره حالم خوب شد پاشدم رفتم قسمت نوزادان گفتم نوزاد من کدومه بهم نشون دادن همینکه نزدیکش شدم دیدم ی دستش کلا اتل بندی میگم چی شده دستشو میگه موقع عمل چون او خشکی بوده دستش شکسته میگم چجوری میگه طبیعیه 😭🥲زود خوب میشه نگران نباشین بچس زودتر خوب میشه
بعد همینکه من اومدم بیرون ب همسرم اطلاع دادم ک دست بچه رو شکستن موقع بدنیا اوردن همه گفتن مگه میشه اونم تو سزارین
شوهرم رفته بود دنبال شکایت ولی هرچی میگن میگه طبیعیه این چیزا تو زایمان چون میگه جاش تو خشکی بوده نتونستن درش بیارن اینجوری شده 😭
مامان دلانا،اِلارا مامان دلانا،اِلارا ۲ ماهگی