تجربه زایمان اول
قسمت دوم‌(زایمان طبیعی )
اومدن لباس دادنو بردنم تو اتاق زایمان ک ۴ تا تخت بود تخت بغلیم دختره زیرش کلا خونی بود یه لحظه ترسیدم ولی گفتم عادیه دیگ داره میزاد
اب اناناسمو باز کردمو یه لیوان خوردم
دراز کشیدم اومدن تو سرم امپول فشارو زدن
ساعت ۱۱ صبح بود
من هی تختای دیگه رو نگاه میکردم ک زجه میزدن و منتظر زجه های خودم بود ولی انگار ن‌انگار اومدن معاینه کردن دیدن خبری نیس باز امپول زدن ولی من شبیه یه ادم معمولی نشسته بودم ابمیوه هامو میخوردم😅
دکتر اومد اسمشو نمیدونستم  ماما بهش گفت  این قفله هیچی روش اثر نداره گفت بیاریدش براش سونده نمیدونم چی چی وصل کنم (یه چی مثل توپ کوچولو بود میزارن تو واژن تهشم یه کیسه وصله اون‌توپه هی بزرگ‌میشه که دهانه رحمو باز کنه بعد خودش پرت میشه بیرون)
خلاصه اومدن منو بردن اتاق خانم دکتر سوندو وصل کردو من باز برگشتم تو اتاق یکم گذشت یهو کل پاهای من داغ شد یه چی ازم دراومد 😆 من یه لحظه ....م به خودم گفتم این چی بود یهو دیدم کلا خونیم اون سونده در اومده
ساعت شد ۴ من دستمو گذاشته بودم زیر سرم بقیه رو نگا میکردم ک دکتر اومد گفت این چرا اومده سینما 🤣🤣🤣نیم ساعت گذشت من دردام شروع شد 😖 منم شروع کردم به زجه زدن اومدن معاینه کردن گفتن یک سانتو نیم 😐 هعی گفتم من دو روزی اینجام
ساعت ۵  اومدن کیسه ابمو پاره کردن من همونجوری ک از درد داشتم میمردم و گریه میکردم ماما گف بچه مدفوع کرده😐😐 منو میگی دردم  یه طرف اینم‌ یه طرف گریههههههه میکردماااااا گفتن حاضرش کنید بره اتاق عمل سزارین شه زود  اون سرمم قطع نکردن عوضیا که تو اون فاصله من دردام قطع شه همونجوری امپول فشار داش میرف

۱۷ پاسخ

تو همه بیمارستانا همینه تا نکشنت نمیفرستن زایمان طبیعی

دقیقا شرایط منو داشتی منم دومین باردارم اول عذاب زایمان طبیعی رو بهم دادن بعد گفتن بچه مدفوع کرده باید فوری سزارین شه ،منم رضایت نمیدادم بهشون میگفتم اگه قرار بود سزارین کنید چرا به انقد عذاب طبیعی دادین بعد یه دکتر امد بالا سرم بهم گفت میل خودته تا چند ساعت دیگه اگه سزارین نشی خودتو وبچت هر دو می‌میرید وقتی این حرفو بهم زد یهو دلم لرزید وبه دخترم آوا که فقط سه سالو ونیمش بود فکر کردم وترسیدم و راضی شدم برای سزارین

دکترت کی بود عزیزم؟کدوم بیمارستان زایمان کردی؟

خدایا خودت کمکمون کن هممون راحت زایمان کنیم 🥲🥲🥲🥲

یا خدا چی کشیدییی،۴۱ هفته آخرم سزارین اونم اینجوری

مگه زایمان کردی؟؟؟؟

واای چقدر بد

ای بابا چقدر اینطوری سخته

عزیزم کدوم بیمارستان رفتی😥

شت😂نمیدونم بخندم یا گریه کنم😭😂خب بقیه شو بگوووو

چقد بد….

از همون اول سزارین میکردن،دیگه اینهمه اذیتت کردن ،الهیی

یاخدا من مثل چی میترسم از زایمان🥺

چند هفته زایمان کردین

واای چقد سخت هم درد طبیعی کشیدین هم سزارین

چه بیشعواری بودن

واییببیی

سوال های مرتبط

مامان نخودچی مامان نخودچی روزهای ابتدایی تولد
مامان نهال مامان نهال ۱ ماهگی
پارت دوم زایمان زودرس اول #

وقتی دیدم ترشحاتم خونی هست رفتم بیمارستان ثامن ماما اومد بالا سرم گفت چیزی نیس طبیعیه فقط یک امپول پرولوتن ۲۵۰ داد گفت اینو بزن خوب میشی ساعت ۹ صبح بود . همون روز تعطیلی بود تا امپولو پیدا کردم ساعت ۱۰ شب شد و دردام بیشتر شده بود . دوباره رفتم بیمارستان ثامن که امپول رو بزنم گفتم دادم گم میشه گفت اگه گم شد که خوب اگه نشد بری بیمارستان دولتی چون دستگاه دارن . اومدم خونه دیدم دردام داره بیشتر میشه تا ۲ شب تحمل کردم دیدم دیگه نمیشه رفتیم بیمارستان امام رضا اونجام تا بستریم کردن همش میگفتن بچه ها زنده نمیمونن . خوب بلاخره ساعت ۳ شب متو بردن بخش زایشگاه بهم سرم زدن دردام گم شد دقیق ۲۴ هفته و ۵ روزم بود . دکتر گفت اگه بتونیم دردت رو کم کنیم که یک هفته دوام بیاری بری تو ماه ۷ بازم خوبه . خوب بلاخره دردام گم شد ولی دهانه رحمم باز شده بود دیگه . خوابم برد همه چی خوب بود تا فردا ساعت ۵ بعداز ظهر که اخرین بار دستشوییم گرفت بهم لگن گذاشتن . دیدم یه چیزی مثل توپ تو واژنم هست دکتر رو صدا کردم معاینه کرد گفت اووووه یک بچت اومده بیرون تو واژنت
مامان نخودچی مامان نخودچی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان اول
این قسمت (ماجراهای بستری 😂)
من تا ۹ ماهگی به اینکه میخوام سزارین شم یا طبیعی اصلا فکر نمیکردم استرسشم نداشتم چون‌میگفتم اول اخر یکیش باید بشه دیگه .... که هفته های اخر گفتم طبیعی ... دیگه دکترمم تو بیمارستانی ک‌میخواستم برم نبود گفت روزی که دردت گرفت برو بستریت میکنن ....
هیچی دیگه ما وایسادیم دردمون بگیره هی برو پیاده روی هی دوش بگیر زعفرون بخور اینو بخور اونو بخور ولی از درد خبری نشد شبه تاریخ زایمانی ک‌ انتی داده بود من داشتم تو پارک ورق بازی میکردم🤣🥴 شد ۴۰ هفته تمام ارایش کردم موهامو صاف کردم ساکمو برداشتم با مامانمو شوهرم رفتیم بیمارستان 😏 گفتن خانم درد نداری خدافظ
اومدم خونه باز فردا صبش ارایش کردم موهامو صاف کردم وسیله هامو برداشتم .... و دوباره گفتن خدافظ من دیگه خسته شده بود ۴۰ هفته ۵ روزم بود که رفتم باز بیمارستان یه دکتره.... اومد معاینم کنه که یه دردی منو گرف مردم گف برو nst سه ساعت از من nst گرفتن هی‌گفتن خوب نگرفته دستگاه شد ساعت ۱ گفتن nst مشکل داره برو سونو اورژانسی منم به خاطر معاینه افتاده بودم خونریزی شدید از درد نمیتونستم راه برم قدم برمیداشتم جیغ میکشیدم اونام ک  گفتن نوارش مشکل داره من گریون رفتم سراغ همسرم ک بچه مشکل داره .... حالا در به در دنبال سونوگرافی همه جا بستس موندیم پشت در تا یه جا باز کنه ساعت شد ۵ تا دکتره اومد منو سونو کرد گفت خانم همه چیت عالیه واسه چی نگرانت کردن
(ادامه پایین)
مامان جوجو مامان جوجو هفته سی‌وششم بارداری
پارت 2: خلاصه سه نفر معاینم کردن منم بی تجربه اصلا نگفتم چخبرتونه همه حمله کردین بستری شدم رفتم داخل یه اتاقی که تخت زایمان طبیعی داشت همسرم اومد زایشگاه گفتم توروخدا منن مرخص کن ببر خونه من اصلا درد ندارم اینام همه معاینم کردن رو این تخت هم نمیشه خوابید کمرم درد گرفت اصلا میبینم این اتاق وحشت میکنم همسرم اومد داخل گفت میخام خانومم مرخص کنم درد نداره گفتن اگ نصف شب دردش گرفت ما پذیرش نمیکنیم دیگه اونم ترسید گفت بمون نمیبرمت خونه
من خوابیدم تا صبح یه دکتر اومد گفت فشارت هنور 14 هنوزم درد نشون میده نوارت هیچکاری نمیشع بکنیم تا عصر دردت نگرفت فشار بهت میزنن شیفت اون دکتر تموم شد
یه دکتر دیگه اومد منم کلافه شده بودم بدون درد تو یه اتاق ترسناک
دیگه دکتر جدید که اومد معاینه کرد گفت اون دوسانتی هم که گزارش دادین بازه بسته شده لگنشم فوقولاده تنگ سنش کمه نمیتونه طبیعی امادش کنید من میبرمش اتاق عمل ساعت 12 بود
لباس اوردن برام منم خیلییی خوشحال 😂😂 ساعت 1 ینفر اومد با سوند دیگه اونجا بود که فهمیدم کارم تموم
یه شلنگ خیلییی زخیم اورد به من وصل کرد انقدر زخیم بود مجاری ادرارم پاره شد و از سوزش ادرار داشتم میمردم
نمیتونستم یه قدم راه برم
ادرارم از کنار شلنگ یسره میریخت رو پاهام قطره قطره
تا 4 من تحملش کردم به سختی
گفتن بیا بشین رو ویلچر تا ببریمت اتاق عمل گفتم راه میام اصلا نمیشد بشینم ب سختی رفتم تا دمه اتاق عمل
مامان بچه اولم آرتین مامان بچه اولم آرتین روزهای ابتدایی تولد
پارت هشتم زایمان سزارین.طبیعی


کردن گفتن ۲سانت هست باز درد داشتم اومدن مایعنه کردن گفتم ۲سانت هست ولی دهانه رحمت نرم شوده نازک رفتن یهوع دردام شدید شود جیغ زدم اومدن سروم وصل کردن نوارقلب بچه رو کندن بعد گفتن ب شونه باش بعد گفتم دستشویی دارم رفتم ادرار داشتم با مدفوع ببخشید اینقدر واضح توضیح دادم بعد اومد راه رفتم بعد خم راست شودم بشین پاشو دردام بیشترشود رفتم رو تخت جیغ میزدم ببرین سزارین کنین من طبیعی نمیتونم واقعا اینقدر جیغ میزدم ک صدام تا طبقه بالا رفته بود ک هرکی منو میدید می‌گفت صدات تا ناکجاآباد می‌آمد ولی خدای کار ندارم مامای زایشگاه با اون ۳نفری ک گفتم اینقدر خوش اخلاق مهربون بودن هی میومدن منو راهنمایی میکردن خلاصه یه قرص گزاشتن واژنم بعد همونا بهم گفتن ببین چون سنت کمه ب صلاحت نیست سوزن فشار بزنیم چون عوارض داره خلاصه  بعد دردام هر ۵دقیقه ای می‌گرفت ۳بار ۵دقیقه بود ۳بار ۴دقیقه ۳بار ۳دقیقت ۳بار ۲دقیقه منم یهوه دردا گرفت ول کن نشود جیغ میزدم
مامان آوینا.آریا🌈 مامان آوینا.آریا🌈 ۲ ماهگی
سلام صبحتون بخیر . من دیشب ساعت یک ترشح موکوسی دیدم و بعد انقباض های هر هشت دقیقه داشتم . بردنم یه بخش به اسم لیبر اونجا اتاق اتاق بود ک خانوما زایمان میکردن . و یجور شبیه مراقبت ویژه بود چون اکسیژن وصل کردن بهم و تا ساعت پنج زیر دستگاه ها بودم . و با سروم و دارو انقباضم شد هر ۴۵ دیقه دیگ شیش صبح باز آوردنم بخش ... اینجا خیلی بهتره حداقل اجازه ی گوشی میدن . دوسه نفر هم اتاقی دارم و همه چیز بهتره اونجا تو ی اتاق پدرم در اومد بدون گوشی یا ی لباس ک همه جاش بازه اوفتادع بودم داشت اشکم در میومد 🫡🫡 دیگ گفتم دردم هم بگیره عمرا نمیگم که باز منو بیارن اینجا 🤣 تا دم زایمان نمیگممممم... اتاق بغلی ها هم همه در حال جیغ زدن بودن و فول میشدن و گریه ی نی نی 🥲🥲 منم پا ب پای اینا گریع میکردم 🥺🥺 خلاصه حسابی هم گرسنه بودم .چون وسیله هیچی نیاوردم جز ی شارژر و یه پک ک خودشون دادن . تا ساعت ملاقات ک بگم همسرم بیاره ... دلتنگی برای دخترم هم خیلی اذیتم می‌کنه یکم هم سر دوری از اون خوابم نمیبرع 🤕🤕 دارم میمیرم از بی خوابی...