تجربه زایمان اول
این قسمت (ماجراهای بستری 😂)
من تا ۹ ماهگی به اینکه میخوام سزارین شم یا طبیعی اصلا فکر نمیکردم استرسشم نداشتم چون‌میگفتم اول اخر یکیش باید بشه دیگه .... که هفته های اخر گفتم طبیعی ... دیگه دکترمم تو بیمارستانی ک‌میخواستم برم نبود گفت روزی که دردت گرفت برو بستریت میکنن ....
هیچی دیگه ما وایسادیم دردمون بگیره هی برو پیاده روی هی دوش بگیر زعفرون بخور اینو بخور اونو بخور ولی از درد خبری نشد شبه تاریخ زایمانی ک‌ انتی داده بود من داشتم تو پارک ورق بازی میکردم🤣🥴 شد ۴۰ هفته تمام ارایش کردم موهامو صاف کردم ساکمو برداشتم با مامانمو شوهرم رفتیم بیمارستان 😏 گفتن خانم درد نداری خدافظ
اومدم خونه باز فردا صبش ارایش کردم موهامو صاف کردم وسیله هامو برداشتم .... و دوباره گفتن خدافظ من دیگه خسته شده بود ۴۰ هفته ۵ روزم بود که رفتم باز بیمارستان یه دکتره.... اومد معاینم کنه که یه دردی منو گرف مردم گف برو nst سه ساعت از من nst گرفتن هی‌گفتن خوب نگرفته دستگاه شد ساعت ۱ گفتن nst مشکل داره برو سونو اورژانسی منم به خاطر معاینه افتاده بودم خونریزی شدید از درد نمیتونستم راه برم قدم برمیداشتم جیغ میکشیدم اونام ک  گفتن نوارش مشکل داره من گریون رفتم سراغ همسرم ک بچه مشکل داره .... حالا در به در دنبال سونوگرافی همه جا بستس موندیم پشت در تا یه جا باز کنه ساعت شد ۵ تا دکتره اومد منو سونو کرد گفت خانم همه چیت عالیه واسه چی نگرانت کردن
(ادامه پایین)

۱۲ پاسخ

چه خوبه تحربه هاتو بهمون میگی واقعا مرسی

چقد ادمو اذیت میکنن
اگه شوهر من بود بیمارستانو رو سرشون خراب میکرد

خوب بعدش

من سزارین رو انتخاب کردم چون شوهرم اجازه نداد که درد بکشم
و غیر قانونی سزارین شدم

ادامشو بذاد

چه جالب 😃منتظرم مابقی شو بزاری

حالا چی شد زایمان کردی یا نه😂

چیشد گلم. سزارین شدی یا طبیعی ؟؟؟؟

چقد اذیتت کردن . از همه بد تر اون معاینه هاس

من فقط سزارین رو انتخاب کردم به خاطر اینکه زود تر به دنیا میاد😐

چه صبری داشتی به خدا

منو میگی ینییییییی سگ‌شدمااااااا سالم رفتم بیمارستان مجروح برگشتم ..... هی بیمارستان میگفتم بابا منو  بستری کنید من ۴۱ هفتمم داره تموم میشه ولی ن دهانه رحمم‌باز بود ن‌حتی کوچیک ترین انقباض داشتم‌.... خلاصه من دو روزم واس معاینه خونریزی داشتم
۴۱ هفته تمام بودم ک رفتم بیمارستان از اونجایی ک‌ن امید داشتم ن‌چیزی ن‌ ارایش کردم ن‌موهامو درست کردم کیف بچه رم نبردم 🤣🤣

رفتم بیمارستان  یه ماما بود ک‌گفتم ۴۱ هفتمم تموم شد فیلم بود زایمان کرده بود منو بخوابونید
ماما یهو گف چرا تا الان بسترییییی نشدی ؟؟؟؟؟
قیافه من 😒😒😒😒
گفتم من دوهفتس دارم میرم میام  از همکارات بپرس چرا بستری نکردن
گفت به همسرت بگو بیاد امضا بده مدارک بده برو بستری شو
😑😑😑
رفتم پیش همسرم گف بریم
گفتم ن دیگ باید بمونیم🤣🤣
دیگه کارای بیمارستانو کردیم مامانمم اومدو منو بستری کردن ....

سوال های مرتبط

مامان نخودچی مامان نخودچی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان اول
قسمت دوم‌(زایمان طبیعی )
اومدن لباس دادنو بردنم تو اتاق زایمان ک ۴ تا تخت بود تخت بغلیم دختره زیرش کلا خونی بود یه لحظه ترسیدم ولی گفتم عادیه دیگ داره میزاد
اب اناناسمو باز کردمو یه لیوان خوردم
دراز کشیدم اومدن تو سرم امپول فشارو زدن
ساعت ۱۱ صبح بود
من هی تختای دیگه رو نگاه میکردم ک زجه میزدن و منتظر زجه های خودم بود ولی انگار ن‌انگار اومدن معاینه کردن دیدن خبری نیس باز امپول زدن ولی من شبیه یه ادم معمولی نشسته بودم ابمیوه هامو میخوردم😅
دکتر اومد اسمشو نمیدونستم  ماما بهش گفت  این قفله هیچی روش اثر نداره گفت بیاریدش براش سونده نمیدونم چی چی وصل کنم (یه چی مثل توپ کوچولو بود میزارن تو واژن تهشم یه کیسه وصله اون‌توپه هی بزرگ‌میشه که دهانه رحمو باز کنه بعد خودش پرت میشه بیرون)
خلاصه اومدن منو بردن اتاق خانم دکتر سوندو وصل کردو من باز برگشتم تو اتاق یکم گذشت یهو کل پاهای من داغ شد یه چی ازم دراومد 😆 من یه لحظه ....م به خودم گفتم این چی بود یهو دیدم کلا خونیم اون سونده در اومده
ساعت شد ۴ من دستمو گذاشته بودم زیر سرم بقیه رو نگا میکردم ک دکتر اومد گفت این چرا اومده سینما 🤣🤣🤣نیم ساعت گذشت من دردام شروع شد 😖 منم شروع کردم به زجه زدن اومدن معاینه کردن گفتن یک سانتو نیم 😐 هعی گفتم من دو روزی اینجام
ساعت ۵  اومدن کیسه ابمو پاره کردن من همونجوری ک از درد داشتم میمردم و گریه میکردم ماما گف بچه مدفوع کرده😐😐 منو میگی دردم  یه طرف اینم‌ یه طرف گریههههههه میکردماااااا گفتن حاضرش کنید بره اتاق عمل سزارین شه زود  اون سرمم قطع نکردن عوضیا که تو اون فاصله من دردام قطع شه همونجوری امپول فشار داش میرف
مامان جوجو مامان جوجو هفته سی‌وششم بارداری
بچها منم میخاستم روند زایمان اولم و دومی رو بگم برا تجربه ینفر دیدم نوشته بود جالب شد برام بنظرم همه بنویسن بهتر♥️
پارت1:من 37 هفته و 3 روز بودم دکترمم گفته بود زایمانت طبیعی خودمم انتخابم طبیعی بود از هفته 36 ماما همراه گرفتم ورزش بهم گفت انجام میدادم هرشب نیم ساعت پیاده روی میکردم کپشول گل مغربی میزاشتم تو واژنم رابطه بدون جلوگیری داشتم بهم گفت هررموقع دردت گرفت رفتی نزار معاینت کنن بگو من ماما همراه دارم فلانی خودش میاد بعد بهم زنگ بزن خودم میرسونم بهت دیگه یروز که 37 هفته و 3 روزم بود از خواب بیدار شدم از خانه بهداشت بهم زنگ زدن بیا مراقب داری رفتم گفتن خیلی ورم کردی فشارت هم 14 نامه دادن برو بیمارستان نوار قلب بگیرن ازت
اومدم خونه رفتم حمام همه کارام انجام دادم رفتم خونه مامانم نهار خوردم رفتم بیمارستان اصلا دردی نداشتم ولی صورتم خیلی یهویی پف کرد اونجا نوار قلب گرفتن گفتن درد نشون میده انقباض داری فشارتم بالا باید بستری بشی نمیشه مرخصت کنیم خدایی نکرده فشارت میره بالاتر خطر ناک
یه ماما اومد برای اولین بار معاینم کرد گفت دهانه رحمت بستس
یکی دیگه اومد گفت یسانت
یکی دیگه اومد معاینه کرد گفت عذر میخوام با انگشتش دهانه رحمم دوسانت باز کرد که دردش برام زیاد نبود یعنی دست خودم گاز گرفتم قابل تحمل بود نمیدونم بخاطر اینکه رابطه داشتم یانه
مامان نهال مامان نهال ۱ ماهگی
پارت دوم زایمان زودرس اول #

وقتی دیدم ترشحاتم خونی هست رفتم بیمارستان ثامن ماما اومد بالا سرم گفت چیزی نیس طبیعیه فقط یک امپول پرولوتن ۲۵۰ داد گفت اینو بزن خوب میشی ساعت ۹ صبح بود . همون روز تعطیلی بود تا امپولو پیدا کردم ساعت ۱۰ شب شد و دردام بیشتر شده بود . دوباره رفتم بیمارستان ثامن که امپول رو بزنم گفتم دادم گم میشه گفت اگه گم شد که خوب اگه نشد بری بیمارستان دولتی چون دستگاه دارن . اومدم خونه دیدم دردام داره بیشتر میشه تا ۲ شب تحمل کردم دیدم دیگه نمیشه رفتیم بیمارستان امام رضا اونجام تا بستریم کردن همش میگفتن بچه ها زنده نمیمونن . خوب بلاخره ساعت ۳ شب متو بردن بخش زایشگاه بهم سرم زدن دردام گم شد دقیق ۲۴ هفته و ۵ روزم بود . دکتر گفت اگه بتونیم دردت رو کم کنیم که یک هفته دوام بیاری بری تو ماه ۷ بازم خوبه . خوب بلاخره دردام گم شد ولی دهانه رحمم باز شده بود دیگه . خوابم برد همه چی خوب بود تا فردا ساعت ۵ بعداز ظهر که اخرین بار دستشوییم گرفت بهم لگن گذاشتن . دیدم یه چیزی مثل توپ تو واژنم هست دکتر رو صدا کردم معاینه کرد گفت اووووه یک بچت اومده بیرون تو واژنت
مامان بارمان👼🏻 مامان بارمان👼🏻 ۱ ماهگی
اینم از ورود جنجالی ما ب ماه نهم
از صب حرکات پسرچه کم بود ترسیدم
شب طرفای 8بستنی خوردم همون لحظه تکون خورد
اما بعدش دیگه حرکتی نداشت تا 1شب
1شب یه شکلات خوردم تا نیم ساعت فقط 1حرکت داشت ک باید 5، 6تا میداشت
بعد نصف لیوان نوشابه خوردم دوباره صبر کردم هیچی ب هیچی
گفتم برم nst بگیرم بیمارستان امام زمان ک نزدیکمون بود
رفتم گفت ما دکتر نداریم نمیگیرم برو یه جا دیگه
رفتم بیمارستان مادران تهران اونجا گفت ما سونوگرافی نداریم nst هم انجام بدم تو باید بعدش سونو انجام بدی ( مثلا بیمارستان مخصوص باردار ها هستش یه سونوگرافی نداشتن ک شبونه کسی ب مشکل خورد مراجعه کنه)
رفتم نیکان غرب اونجا nst دادم همه چیز خوب بود پسر شیطونم حرکت داشت اما من متوجه نمیشدم، سونوگرافی بررسی بارداری و بیوفیزیکال انجام دادم همه چیز خوب بود😐فقط میخواست مث همیشه هزینه بزنه رو دستمون ک نوش جونش( هزینه شد 2میلیون 400تومن)
بنده خدا شوهرم تو راه دو سه بار عملا داشت خوابش میبرد 24ساعت بود نخوابیده بود شانس اوردم سالم رسیدیم خونه
مامان نخودچی مامان نخودچی روزهای ابتدایی تولد