۱۱ پاسخ

بنده محبوب خدا😂🥲🤌🏻

🤣🤣😂

من ساعت سه رفتم بیمارستان پ کیشه ابم پاره شده بود تا ساعت ۴ ونیم تا رسیدیم ب ده سانت ساعت ۸ ونیم صبح زایمان کردم

من خودم ازصب ساعت چهارتا فرداش ساعت 11صب درد کشیدم خیلی شدید هی شبو رفتم بیمارستان اومدم معاینه میکردن میگفت باز نشده نرم شده یهو میخاد باز بشه تا 41هفته وقت داری ب شرطی ک هر روز بیای نوار با اون دردم هردفعه رفتم فرستادن خونه شبو هی از این بیمارستان ب اون فقط دردم گرفتنی گریه میکردم رفتم بیمارستان موسوی پرستارگف دردت شدیده بیا برو تو امپول فشار بزنیم منم ترسیدم نرفتم ب شوهرم گفتم نمیخام پرستارم گف من کاری ندارم بری اتفاقی بیفته ازما نیس میگیم فرار کرد . اخرش شوهرم بیچاره گف برو بهمن سزارین بزور تحمل کردم تابرسم اتاق عمل بی حس کنن

ای وای من 🥲😂

یاد فیلم قهوه‌ایه پدری افتادم زن پسره مادرش اینجوری زائده بود

😂😂😂😂😂😂وای خیلی خوب بوده

خخخ دمش گرم بابا چ دل و جرئتی داشته بچه رو هعی فشار میداده داخل😂😂😂

یااااخدا چقدر هم سنش کم بودم من بودم از ترس و استرس میمردم

چ دل و جرعتی داشته ک دوباره بیچاره بچه رو می‌داده ت 🫠🫠🫠
بچه حالش خوب بود؟

جالب بود😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان پناه🍒 مامان پناه🍒 ۴ ماهگی
سلام امروز پناه روزمو ساخت 😂
صبح ساعت 6 چشام بسته بود تو خواب ناز بودم که شنیدم صدای آغو گفتن و غر زدن پناه از ته چاه میاد انگار 🤔
چون تازه 5 شیرش داده بودم خیالم راحت بود گشنه نیست 🙄
همین که چشامو باز کردم دیدم پناه غلط زده رو صورت افتاده داره تشکو میخوره و باهاش حرف میزنه 😐😐😐😐😐
یعنی اون لحظه هم ترسیده بودم که بچم از کی اینجوری تو این حالت بوده منه خیر ندیده نفهمیدم 😭😭😭
از طرفی خوشحال بودم که غلت زده😍
از طرفی خندم گرفته بود که چرااااا این غلط زده گریه نکرده من زودتر بفهمم به دادش برسم داشت خیلی منطقی با تشکی که تو صورتش بود صحبت میکرد و میخوردش 🤣🤣🤣🤣🤣
تازه دستشم مونده بود زیرش😶
سریع بلندش کردم تا چند دقیقه هنگ بودم به کنار 🤕داشتم همه جاشو برسی میکردم ببینم سالمه یا نه🤦🏾
دختر من همیشه یک شبه رشد میکنه 🤣🤣🤣
صبح بلند میشه یک حرکت جدید میزنه یه روز جغجغه میگیره دستش یه روز غلت میزنه یه روز قهقه میزنه انگاری شبا به روز رسانی میشه بچم🤣🤣🤣
مامان آریا مامان آریا ۵ ماهگی
سلام مامانای گل خوبین☆☆☆
اکروز خواهر شوهرم زایمان کرد صبح اگه بگم یساعت طول نکشید از دردش تا زایمانش باورتون میشع اصلا من و عمرم ایجور نددیم حتی مامت همراشم تعجب کرده بود ای دختر یه جیغ نکشیده بود بعد من خوذمو بگم از ساعت ۷صبح کیسه ابم تو ۳۷هفته پاره شد دردم شرو شد یه سانت شده بودم با امپول فشار اینقد جیغ زدم تا ۸شب خدا شاهده ایقد جیغ زدم زنک میزدم ماما هحرام میگفت تا ۴سانت نشی من نمیام منم ایقد تقلا کرده بودم سرمی که برام وصل کرده بودن از دستم کندم و پر رو. تختم خون شدمادر شوهرمم هی پول میداد پرستاراک بیاد رو سر من منم موذب بودم ماماحتی ببخشید گلاب ب روتون من مدفوع کرده بودم تو اون وضعیت میومد هی سرک میکشید تو اتاقم منم واقعا خیلی کثیف کاری کرده بودم گلاب ب روتون این از من حالا بریم سراصل مطلب ما امروز بازار بودیم مادرشوهرم زنگ زد ب شوهرم ک بیمارستان بیا دنبالم بیام خونه نمازمو بخونم مام رفتیم بعد سواار شد احوال خواهر شوهرو.بچش و.گرفتم گفت بخدا اصلا پرستارا تعجب کردن که چقد صبور بوده این دختر اصلا حیغ نزده تمیز زایمان کرده بعد من شیرخشکیه بچم شیرنداشتم اریا هم دهنش کوجولو بود سینم نمیگرفت بعد میگفت شیر خودشو میده و یه جوری میگفت ک حس میکردم داره ب من تیکه مینذازه من بشدت دچار پارگی هم شدم دوبار بخیه خوردم واقعا سخت بود برام حس میکنم امروز منظورش بمن بود ک دخترش تمیز زایمان کرده و نماز خونده اول بعد رفته بیمارستان خب من شرایطم فرق کرد یهویی شد کیسه ابم ۳۷-هفته پاره شد همش از دختر خودش تعریف میکرد بابا دیگه زاییده خب
مامان النا🐣 مامان النا🐣 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ۲
ساعت ۸و نیم که رو تختم دراز کشیده بودم و ۵ سانت هم بودم تا ساعت ۱۰ همینجور دردا رو تحمل میکردم اصلا جیغ و داد نکردم فقط نفس میکشیدم و ادعام میشد که قوی هستم و از پسش بر میام راستش من بدتر اینا تو ذهنم بود قبلش از لحاظ ذهنی خودمو واسه درد شدید اماده کرده بودم چون تجربیات مامانا رو تک به تک خونده بودم
جونم براتون بگه که پرستار اومد واسم امپول فشار زد همینجور دردام وحشتناک تر میشدن تااینکه رسیدم به ۸ سانت و اونجا فهمیدم که مامانا چی میگفتن چرا اینقد بد میگفتن راجبش و واقعا هم حق داشتن دردش از یک تا ده هزاااار بود 🤣 ولی ی فرصت کوتاهی بین دردا بود که من نفس میکشیدم گاز انتنوکس واسم اوردن یکم کمکم کرد دردامو رد کنم اون اواخر خیلی فایده نداشت ولی خیلی منو گیج کرده بود درحدی که بین دردا من غش میکردم باز با دردا بیدار میشدم خیلی افتضاح بود با هزار بدبختی ساعت ۱۲ شد و من فول شدم ی مامایی اومد و با سوزن دستشو گذاشت داخلم و کیسه ابم رو پاره کرد و بعد تنهام گذاشت من همینطور درد میکشیدم کلی اب ازم میومد همینجور پشت سرهم انقباض پشت انقباض دیگه جونی واسم نمونده بود زور بزنم خیلی الکی قبلش زور زده بود اشتباه من همینجا بود انرژیمو الکی صرف کردم بعد دکتر متخصص اومد اماده شد و زایمان من شروع شد