۱۴ پاسخ

جدیداً خیلی شنیدم بی حس نمیشدن وحس کردن وحین عمل بیهوششون کردن
منو سوراخ سوراخ کرد تا بتونه بی حس کنه از چندنفردیگه هم شنیدم تو بخش که به اوناهم چندبار سوزن زدن تا بی حس بشن
بنظر من هم بخاطر این سهمیه های پارتی که بلدنیستن دکترای خوب وکاربلد همه مهاجرت کردن ورفتن هم تحریم دارویی هستیم وداروهای خوب قوی مثل قبل نیست

همه اینا ک میگی و من تجربش کردم افتضاح بود

منم ۲ بار سزارین شدم به دکترم گفتم تو اتاق عمل بی هوش هستم ماساژ رحمی
من هر ۲ بار هم بی هوش شدم بی حسی از کمر دوست نداشتم به خاطر عوارض بعداز عمل

منکه طبیعی بودم چی بگم!!
با وجود اون دردادی وحشتناک دکتره خیر ندیده برداشت بدون بی حسی برش زد که تا مغز استخوونم سوخت بعدم که از خونریزی زیاد هموگلوبین خونم شده بود ۷ هی غش میکردم بیهوش میشدم خیر ندیده ها حالیشون نمیشد از چیه حال من از ظهر تا شب ۵۰ باری اومدن شکممو فشار دادن و بازم دکتره ی احمق اومده با وجود یه عالمه بخیه دستشو کرد تو معاینه کنه فک کن همزمان هم برد جلو هم پشت
من دیگه داشتم مثل بید میلرزیدم از زور ترس و درد
راضی نبودم نزدیکم بشن یکیشون هم
اخرش شب مشخص شد که من ۴ واحد افت هموگلوبین داشتم ازاونه هی بیهوش میشم
یه کیسه خون زدن بهم😣

منم اول بی‌حسی کمر چندتا امپول زدن بعد آخر سر یه ماسک گذاشتن رو بینیم دیگه هیچی نفهمیدم. احتمالا بی‌حس نشدم😥😥

مامانم می‌گفت می اومدن آبجیت را ماساژ میدادن اونم هوار میکشید وای مردم مامان کمکم کن .آخرش مامانم طاقت نیاورده بود با پرستار دعوا گرفته بود که حق نداری بچه مو اذیت کنی چندباره همش اومدی سر تخش شکمش را فشار دادی آخه این تازه بخیه خورده درد داره .دیگه بنده خدا پرستاره از ترسش نیومده بوده سراغ خواهرم .والا اون سال هردو زایمان کردیم اونو کلی فشار داده بودن من یه بیمارستان دیگه زایمان کردم منو اصلا ماساژ رحمی ندادن . شاید بستکی به مقدار خونریزی باید باشه.

منکه خیلی راضی بودم از زایمانم، زودم بی حس شدم چهار بار ماساژ رحمی دادن که همشو بی حس بودم فقط آخری یکم حسم برگشته بود که تا خواستم دردو بفهمم تموم شد 😅

یعنی دردو حس میکردی؟؟؟

این ماساژ رحمی چیه دیگه مد شده .من دوتا سز کردم نیومدن تو بخش ماساژ بدن منو .خدا را شکر به مشکل هم نخوردم . اگه سر این بیان سراغم خودم انگشت میزنم که هرچی شد پای خودم .این دیگه چه صیغه ای هست . میگن واسه اینه که خونریزی کم بشه یهو خونریزی شدید نکنی .

من خیلی از سزارینم راضی ام ولی هم زود بی حس شدم هیچی نفهمیدم هم خداروشکر دردام باشیاف کنترل میشد …

مرسی که یه فوبیا به فوبیاهامون اضافه کردی🫠🤌🏻

منم ریکاوری ماساژ دادن نگو ادرار دارم نذاشته رحمم برگرده سر جاش ، یه دردی گرفتم که نگو ، ریکاوری رو گذاشته بودم سرم ، نمی‌دونم چطور مردم چهار چهار تا مژارنغ🥲🥲🤣🤣🤣🤣🤣

منم خیلی ماساژ رحمی شدم وحشتناک بود

یه چیز بگم باورت نمیشه تا ۱۴ ساعت هر ۲۰ دقیقه نیم ساعت ماساژ رحمیم دادن نزدیک بود بمیرم🥺🥺

واییی خدااا فوبیاییی جدید..چطوری بی حس نشدی؟؟؟دردو حس کردی؟؟؟مگه قبلش چک نکردن بیحس شدی یانه

سوال های مرتبط

مامان جان کوچولو🩵 مامان جان کوچولو🩵 ۱ ماهگی
#تجربه_زایمان3
بعد یه پسره اومد داخل و منو از این تخت به اون تخت گذاشتن
بردن منو ریکاوری…بغل تخت یه پسره گذاشتن که اونم بینیشو عمل کرده بود
اونم از درد به خودش ناله میکرد که تو اون حین واقعا من سردرد گرفتم از نالش🥴
فقط میگفتم کی میان منو ببرن…بعد پرستار اومد اونجا هم منم ماساژ رحمی داد
نگم از این ماساژ رحمیه که چقددددر بهم حال دادم حس سبک بودن داد بخدا روحم ارضا شد اونلحظه…بعد منو بردن دم در اتاق عمل و شوهرم اومد داخل و از این تخت منو گذاشتن رو اون تخت و بردن منو بیرون فقط چشمام داشت دنبال بابام میگشت که ببینم گذاشتن بیاد داخل یا نه🥺اولش ندیدمش بعد داشتن میبردنم تو اسانسور ک یهو بابام اومد انقدری خوشحال شدم🥲تو اون حالت بی هوشیمم بازم چشمم دنبالش بود…خلاصه منو بردن بخش…پسرمو اوردن گذاشتن رو سینم شیر بخوره🥹یه حسی داشت که نگم🥲این حسه اصلا قابل گفتن نیست اینقدددد که خوبه😍
بعدش اومدن بازم منو ماساژ رحم دادن که اینجا واقعا دردم گرفت🫠خیلی درد کرد
گذشت دو ساعت که بازم اومدن ماساژ رحمی دادن که اینجا دیگه جونم درومد انقد داد زدم…دیدن خون ریزیم زیاده با فاصله دو دقیقه یه پرستار دیگه اومد بازم ماساژ رحمی داد که دیگه من میخواستم از درد بمیرم فقط😑خلاصه گذشت و تایم راه رفتنم رسید
مامان غوره مامان غوره ۱ ماهگی
تجربه سزارین در نیکان سپید قسمت دوم
خلاصه اون‌وقت شب آتلیه بیمارستان که تعطیل بود
دادذشم چندتا فیلم و عکس گرفت و جلو‌اتاق عمل منو‌تحویل دادن و خداحافظی کردیم
وقتی رفتیم داخل کل اتاق عمل ها تعطیل بودن و فقط من‌بودم‌واسه جراحی
سریع منو انتقال دادن رو‌تخت‌جراحی
دکتر بی حسی اومد توضیحات داد و کارش شروع کرد
اینم بگم بی حسی هم اصلاااا درد نداشت
سریع خوابوندن‌منو
دکترم اومد و یکم حرف زدیم
جو اتاق عمل‌خوب‌بود
جلوی منو‌پوشوندن و‌شروع کردن
کلااا ۵ دقیقه هم نشد صدا جیغای دخترم‌اومد
بعدشم بردن تمیزش کنن و‌دکترمم سریع بخیه زد
ساعت۱۲:۲۰ دقیقه شب من مادر شدم
تموم که شد انتقالم‌دادن ریکاوری
همسرم مامانم اینا‌اومدن بچه رو‌دیدن و یه نیم‌ساعتی ریکاوری بودم
چون اون‌تایم‌من‌فقط‌بودم‌سختگیری کمتر میکردن همسرم‌اومد‌یه سر پیشم
بعدشم ماساژ رحمی دادن و آوردن منو بخش
شوهرم گفته بود خصوصی میخایم ولی نداشتن دیگه یه دو تخته بهمون دادن که کسی نبود
شوهر و مامانمم موندن تو اتاق
اونجا یکم ماساژ رحمی دادن منو ولی بی حس بودم نفهمیدم
بعد دیگه دخترمم یه بار ریکاوری شیر خورد یه بار بخش و خوابید
دیگه صبح بهم گفتن چیز شیرین بخورم چندساعت بعدش سونداژم برداشتن و راه رفتم
یکم سخت بود ولی نه اونقدر که میترسیدم
پمپ درد هم داشتم شیاف هم میذاشتن واسم
دیگه اتاق خصوصی ظهر واسم خالی کردن رفتم خصوصی
کمپوت ایناهم خوردم شکمم کار کرد
دخترمم خوبه
و اینطوری شد که ۳۷ و ۲ روز نی نی ما اومد
پرستاراش خوبن ولی مدام باید پیگیری کنی
من از اینکه اورژانسی شدم و آتلیه نداشتن خیلی ناراحت شدم
ایشالله همگی به سلامت فارغ بشید
درکل اون همه ترسی که داشتم کشک بود🥰🥰
مامان کیان مامان کیان روزهای ابتدایی تولد
پارت ۴:
نمیدونم چطوری توصیف کنم ی حس عجیبیه ک حاضرم هزار بار دیگه به اون لحظه برگردم عالی ترین حس بود 🥺
اومدن صورت پسرمو چسبوندم به صورتم و من بوسش میکردم و قربون صدقش میرفتم چقد داغ بود صورتش🥲
ببینین من ساعت ۱۰ و۲۰ دقیقه وارد اتاق عمل شدم ۱۰ ونیم بچم بدنیا اومد یعنی هرچی از تبحر و دست سبک دکتر عزیزم بگم کم گفتم 🤌
بعد پسرم و بردن و دکترم شکممو بخیه زد و فرستادنم ریکاوری
اونجا نیم ساعت بیشتر نموندم خداروشکر حالم اوکی بود فقط یکم میلرزیدم خیلی کم
ساعت ۱۲ من اومدم توی بخش و یکم بعد بچمو اوردن کنارم عین ماه بود
اثر بی حسی من خیلی زود رفت و من پامو تکون میدادم یعنی اینکه گفتن تو بی حسی تا چندین ساعت حس نداری برای من دروغ بود
هرچند ک دردام با شیاف قابل کنترل بود
فقط نگم از اون لحظه ای ک اومدن شکممو فشار دادن یبار تو ریکاوری یبارم توی بخش ک من هردوبار رو حس میکردم و درد داشتم اون ماساژ رحمی توی بخش منو کشت یعنی جیغ میکشیدم خونم با ی شدت زیاد ازم میریخت ،درسته به نفع خودمونه این ماساژ ولی مرگو جلو چشام دیدم