۱۲ پاسخ

من از ۶ هفته تا ۱۳ هفته خونه مامانم بودم بخاطر هماتوم چاره ای نیست گلم تحمل کن منم خیلی سختم بود همش دراز و همش توخونه اما چ میشه کرد

عزیزم حست کاملا قابل درک هست. ولی به این فکر کن که الان مهم ترین چیز این بچه تون به سلامت ب دنیا بیاد و هم تو هم همسرت در آغوش بگیریدش. این روزا میگذره. هفته ت تقریبا پایینه یکم دیگه خوب میشی میری خونه خودت عزیزم.

هیچی خونه خودت نمیشه این نظریه منه

سلام عزیزم من دوماه امدم شهرستان شوهرمم تهرانه 🥺 یبار تو این دوماه دیدمش ولی چاره چیه
الان حال خودمون و جوجه مون مهمه چند ماه دیگ ب زندگی عادیمون برمیگردیم 🥰سخته دوری همسر ولی چاره چیه

خونه مامانت بمون تاحالت خوب بشه اگه توخونه خودت باشی ممکنه درکت نکنن وهمش روسرت هواربشن همسایمون همینطوری بودازبس میرفتن خونش ومجبوربودبلندشه دوتابچهاش نموندبراش کم کم زرنگ شدالان بچه سومشوداره کل بارداریشومیره خانه مادرش بعدزایمانش میادکسی مثل مادرخواهرخودادم دلسوزنیستن

من از اول خونه خودمم اینجام راحت ترم مامانم میاد سه جهار روز پیشم میمونه بعد میره هروقت بتونه میاد
کارای خونه هم با شوهرمه وقتی مامانم نیست

میره عزیزم من ان تی پایین بود انومالی رفته بود بالا

من ی ماه رفتم خونه مامانم بعد ی هفته اومدم خونه خودم دیدم ن خیلی بیجونم نمیتونم کار کنم مامانم اومد ده روز خونمون امروز رفت دیگه خونشون

من بچه ی اولم ۷ماه خونه ی مامانم خابیده بودم...شوهرمم اونجا میموند کلا چاره ای نبود لباسامون و اینا رو بردیم اونجا چندماه اونجا بودیم بعداز۷ماه اومدیم خونه.شوهرتم بگو بیا اونجا بمونه

من ای وی اف کردم کل تایم استراحت مطلقم ولی مامان ندارم 🥲
تو شهر غریب دور از خونواده هستم
شوهرمم شبکاره و از گشنگی میمیرم تا بخام پاشم ی تخم مرغی چیزی بخورم 😂
قدر بدون بابا شوهرتم بگو بیاد خونه مامانت اونجا تنها چ میکنه

من از هفته ششم به خاطر ویار شدید اومدم خونه مامانم. اولش سخته بعد عادت می‌کنی. چاره ای نیست باید این دوران بگذره با درک متقابل

من قبل عید رفتم یک ماه موندم ، سرویکسم کوتاه بود ، شوهرم که صبح ۴ میره سرکار شب دیر میاد ، همون یکی دو ساعتم که خونه بود میومد پیش من ، دیگه دیدم نمیتونم اومدم خونه خودم ، غذا برام میفرستادن و میومدن پیشم که حوصلم سر نره

سوال های مرتبط

مامان معجزه خدا جون مامان معجزه خدا جون هفته نوزدهم بارداری