۱۱ پاسخ

پارت ۵
اینو بگم چ کراش های خوشگلی تو اتاق عمل اومده بودن ببینن پام پشم داره چقد خجالت کشیدم از شانسم پشمام صاف صاف
خدا لعنتش کنه دکتر بی حسی سه تا بی حسی زد بی حس نشدم اخرم بیهوش کردن و شکمم عمودی برش زدن چون بچم دااشت خفه میشد و تو کانال زایمان بود
اینو گفتم ب هیج عنوان هیچی نخورید هیچی کم مونده بود بچم از دست بره

پارت ۴
اقا اینا دیدن با هر درد من ضربان قلب بچه یهو میشه ۷۰ ..۸۰
اینا فک کردن از گاز بی دردی قطع کردن دیدن نه از این نیس دکتر امد گف این بچه پی پی کرده سریع ببرینش اتاق عمل ۵ سانت شده بود اینقد درد داشتم زبونم لال شده بود واقعنم لال شده بودم یکی سوند میزد یکی لباس میپوشید یکی میذاشت رو ویلچر بدو بدو منو بردن اتاق عمل فک کنبن رو اتاق عملم زور میزدن اینو بگم بچه پهلوم گیر کرده بود نمیومد پایین چون بند نافش سه دور گردنش بود

پارت ۳
بهم دستگاه نوار قلب وصل بود یک ساعتی گذشت و گاز بی دردی بهم وصل کردن این وسط هعی میرفتم دستشویی دوش اب گرم بچها امپول فشار خیلی خیلی بده ادم خودت درد داشته باشی کجا امپول فشار بزنن کجا پرستارم دید خیلی درد دارم مادرم صدا کرد مامانم حالمو میدید و داشت سکتع میکرد اینقد خودمو میزدم موهام میکشیدم ک چی بگی با هر دردم ضربان قلب بچه افت میکرد دکتر بخش گفتم بیاد رو سرم کیسه ابم پارع کردن و نیم ساعت بد یک دکتر دیگ امد

پارت ۲
شوعرمم تو راه مسخره بازی در میاورده هعی اه و اوه میکرد بجا این من دلداری بدع میگف وای الان میری پارت میکنن الان چقد درد بکشی وای میخاد یه بچه بزنه ییرون میگفت و میخندید منم استرس تا بیمارستان فک کنم یه ۱۰۰ تایی انشقاق خوندم رسیدیم بیمارستان و معاینه کردن گفتن یک سانت و نیمی بستری کردن و امپول فشار منم گفتم بگیرم یه چرتی بزنم خستم دیدم نه داره دردا میاد سراغم

چه شوهر بی منطقی متاسفم براش خیلی حالت خوب بوده با حرفاش ته دلتم خالی کرده

وای عمودی چقد دردناک خدای من.. خداروشکر هردوتون سالمین عزیزم

خب شما چی خورده بودی

وای چه خاطره وحشتناکی
امیدوارم هر چه زودتر یادت بره🥲
خدا بچتو برات نگه داره

زعفران و گلاب و اینا خوبه اما زمانی که درد داشته باشی نه برای شروع درد اونم یه مقدار کم
من زمان درد داشتم خوردم دهانه رحمم سریعتر باز شد ولی خب زیاد خوردم ولی شانس باهام یار بود که بچه تا به دنیا اومد پی پی کرد نه تو شکمم😑😂

منک هیچی کاری نکردم سزارین میخواستم ۳۶ هفته کیسه آبم ترکید یهو 😐

من ک هیچ کاری نکردم
۳۵ هفته دهانه رحم باز شد

سوال های مرتبط

مامان آراز و دنیز
👧🏼👶🏻 مامان آراز و دنیز 👧🏼👶🏻 ۵ ماهگی
مامان یاشار مامان یاشار ۵ ماهگی
ی چیزی یگممممم من الان یادم افتاد تجربه زایمانمو ننوشتم😐😂😂
بیایید بنویسم براتون
شنبه ها شوهرم تعطیله شنبه بود یک دی ماه با شوهرم رفتیم بیرون ب مناسبت روز مادر رفتیم خونه مامانجونم خاله و دایی ها جمع بودیم همه شام اونجا بودیم مادرجونم گوشت قرمز پخته بود ب من ابشو داد گفت بخور گرمه دردات شروع میشه
38 هفته و 6 روزبودم و اصلا درد هم نداشتم تازه شیاف گل مغربی گرفته بودم همون شب تاپیک گزاشتم چجوری استفاده کنم ک اسلا ب استفادش نرسیدم😂
ساعت دوازده ظب رفتم تو اتاق لباس بپوشم ک بریم خونه یهو زیر دلم تیر کشید مادرجونم متوجه شد گفت چیظد گفتم هیچی نبود ی ریزه تیر کشید
بعد ک رفتم خونه کمر درد شدید داشتم نسبت ب بقیه دردام شدید تر بود تا ساعت سه بیدار بودیم ساعت سه خابیدم چهار و نیم با حس مدفوع از خواب بیدار شدم انقباضام شروع شده بود پنج دقیقه ای میرفتم دستشویی وقتی دیدم همش میرم دستشویی توالت فرنگیمم برداشتم😑😑گفتم همزمان با دستشویی اسکاتم نیزنم ورزش میکنم اما شما نکنین من بچمم ریز بود شانس اوردم تو دستشویی زایمان نکردم😂😂
بعد تا پنج و نیم تحمل کردم اما دردام داشت شدیدار میشد
پنج و نیم همسرم و بیدار کردم شوکههه شده بود گفت چیکار کنم بچه داره میاد از اینور میدویید اونور گفت برم طبقه پایین بیدارشون کنم گفتم نه حالا زوده بمون(مادرجونم گفته بود درداتو تو خونه بکش منم حرفش تو گوشم مونده بود تا لحظه اخر تو خونه بودم عسل نازنازو دختر شجاع قصه ظده بود اونشب😌😂
ادامه تاپیک بعد