۱۴ پاسخ

عزیزم اگه نمیخواد نیار مردا همینجوریش از کمک کردن فرار میکنن وای به اینکه میگی نمیخواد بچه داری سخته اگه شوهرتم پشتت نباشه سختتر

شوهر منم اوایل مخالف بود..بعد خودم هی کلیپ نی نی ها رو براش میفرستادم ..هی خودم ادای نی نی کوچولو ها رو در میاوردم براش ..بعد بابام که رفت مکه از اونجا برام هدیه لباس نوزادی آورده بود بهم گفت وقتشه برام نوه بیارین و اینکه هی دوستاش بهش میگفتن بابا شدی نشدی ؟؟

ی مدت ک بگذره دوسداره دیگه.بذار چهارتا بهش بگن پس بابا نشدی پس کی دیگه دیرشد فلان شد خودش فکر میفته

چ جالب واس من که از همون اول ک عقد کردیم هی میگفت عروسیم ک کردیم لحظه شماری میکرد بچه دارشیم ب حرف منم گوش نمی‌داد😂😂😂

منم همین مشکل و دارم 🥺

نه وضعیت مالی ماهم تعریفی نداره ولی شوهرم خیلی اذیت می‌کنه

شوهر منم خیلی روموضوع بچه دار شدن مصمم بود تاحرفشو میزدم که بچه بیاریم به هیچ وجه قبول نمیکرد نه اینکه اصلا نخوادا میگفت فعلا وقتش نیست واقعا کلافه شده بودم دیگه دلم بچه میخواست از یطرفم تنبلی تخمدان داشتم نمیتونستم هی معطل کنم چون دکتر بهم گفته بود هرچقدر دیرتر اقدام کنی برات بدتره خلاصه یه شب شوهرم خیلی یهویی گفت اگه میخوای دکتر بری برو که بعدش اقدام کنیم برای بارداری واای منو میگی انقدر خوشحال شدم که حد نداشت فک میکردم خیلی سریع باردار میشم اما هنوز که هنوزه بعد چندماه فعلا که خبری نیست🥲

من هم کلا بیخیال شدم

ای خواهر من 2سال خونه دارم یکسال اول که نمیخاست بعد از پارسال که راضی شد اقدام کردیم 2باردار شدم ولی هردو دفعه سقط شد مشکل از همسرمه حالا برای درمانش داره دیونه می‌کنه

بهش بگو من ازدواج کردم واسه یه ثمر نه عشق حال واسه عشق حال باشه زیاده ازدواج کردم تشکیل خانواده بدم پدر مادرم پدر مادر خودش خوشحال باشه بگو اگه مشکل داری بگو مشکل دارم نه اینکه بگو بچه نمیخام فوری میگه میخام من به شوهرم اینو گفتم😂

همسر منم اوایل دوست نداشت. ولی از وقتی فهمیدیم هردو مشکلات باروری داریم و پیگیرش شدیم مهر بچه افتاد به دلش. نگران نباش درست میشه کم کم

منم شوهرم هی بهونه میورد نشستم باهاش مشکلمو حل کردم غذا و خواب و رفت و امدو الان کنار اومده

شوهر منم میگه بچه میخوام
ولی موقع اقدام نمیاد بهونه میاره

خواهر منم این چهارساله درگیر این مسئله ‌ست شوهرش بچه نمیخاد با اینکه سنشون بالاس
۲۹ .۳۳

سوال های مرتبط

mahi mahi قصد بارداری
میگم خانما
دلم میخواد دردودل کنم
دورو اطرافم همش میشنوم دوستام باردارن
اونایی که قبل من ازدواج کردن
واونایی که حتی خیلی بعد من ازدواج کردن
ناخودآگاه حس غبطه خوردن بهم میده
ته دلم دوست داشتم منم با اونا باردار میبودم
ولی خب
اینو میدونم نباید اصرار بیجا کنم
خدا خودش بهتر میدونه
ولی مغزم اینو قبول داره
اما باز دلم اروم نیست😭😭😭
از الان به هزار تا چیز فکر میکنم میگم نکنه خدای نکرده بچه دار بشم بچم مریض بشه و......
هی خدا
کاش اینقدر بنده خوبی بودم با خیال راحتو اطمینان میگفتم خدایا هروقت خودت بخوای
حس بدی دارم😭
حس میکنم بنده بدیم که دارم اصرار میکنم
یا خودمو با بقبه مقایسه میکنم😭
تازه ۳ماه اقدامم
دوسال نیم هم هست که ازدواج کردم
ولی از اونجایی که بچه خیلی دوست داشتم
با خودم میگم من الان باید تو فکر دومی میبودم نه تازه اولی
اون رفیقمم که میگفت بچه دار سدن برام زوده ۵ ماهه بارداره

حس میکنم این طفکراتم ناشکریه
چیکار کنم😭😭
دعا کنین دلم اروم شه
خدا هر وقت صلاح میدونه بده😭