۱۱ پاسخ

مجبوری رفت و امد کنی با ادمای گاو نفهم؟ به بچت احترام بذار

منم پسرم از برف شادی میترسه شوهرم به برادشوهرم گفت اونم هربار میبینتش میگه برف شادی بزنم بهش توپیدم لال شد دیگه

اون دیگ خیلی بیشعورن دختر منم شدیدا تروسیه وقتی از یه صدایی بترسه با بازی اینقدر براش تکرار میکنم که دیگ اون صدا عادی بشه براش نع این که هی بترسونمش

یکی دو قاشق نمک بزار زیر بالشتش
فرداش موقع اذان ک هوا داره تاریک میشه بچه رو ببر ورودی هال دم در بنشون
یه تابه بزار گررررم شه نمکو با اب قاطی کن بیار بالا سرش بریز تو تابه
از اون چیزی ک میترسیده هم شکلش میوفته هم ترسش میره

اصلا این کارو نکن از نقطه ضعف‌های بچت مراقبت نکن نزار بقیه ازش سوع استفاده کنن
دفعه بعد خیلی جدی بهشون بگو که لطفا با اعصاب بچه من بازی نکنید

یه قاشق چایخوری نمک بذار زیر سرش صبح اونو با آب قاطی کن یهو بریز تو تابه داغ شکل اون چه که ترسیده رو هم میاره وترس بچه هم می‌ره دیگه نمیترسه حتما اینکارو بکن یه اسفندم دود کن

من جای تو بودم پارشون میکردم
مگه عروسک کوکیه که از ترسیدنش خوششون بیاد🤬😡

این عادت توو ما شمالیا زیاده
انقدر بدم میاد خدایی
نقطه ضعف آدمو سوژه میکنن ،می‌خندن
توو صورت بچه دست میزنن
میگن چشماش پروک میزنه،میترسه
بذار ترسش بریزه _پسره ترسو بارش نیار
گفتم توو صورت شمام دست بزنن چشمات میپره
این بچه ک کوچیکه ...

چقد نفهمن..بچه رو برمیداشتی می‌برد تو اتاق..چ کاریه با اعصاب بچه بازی کردن

وای گناه داره طفلک
جدی بگو نکنن بچه اینجوری بدتر استرسی میکنن

خب ترسشو بردار یه دونه تخم مرغ بالاسرش بشکون بنداز بیرون

سوال های مرتبط

مامان نیلا💝 مامان نیلا💝 ۱۶ ماهگی
چقدر زمان زود میگذره باورم نمیشه نیلاشده یک سالش
پارسال مثل امشب و این ساعت دردم گرفت و بستری شدم بیمارستان دکترم گفت صبح میام زایمانت میکنم🥺😍
من خیلییییی از زایمان میترسیدم خیلی استرس داشتم بقدری که سرم دادن دستم تا بریم طبقه بالا تودستم میلرزید مامانم و شوهرم از ترس من میترسیدن مامانم میگفت این الان سکته میکنه از ترس بدنم یخ کرده بود تا صبح نخوابیدم از خوشحالی و استرس و ترس ولی بیشتر از ترس😅🤣🤣🤣
صبح ۹دکترم اومد و بااینکه ۳۸هفته و ۴روز بود امپول ریه زد و گفت امادش کنید برای اتاق عمل واییی من دیگه قلبم نمیدونست چجوری بزنه سفید شدم مثل روح یخ کرده بودم کل بدنم میلرزید دکتر بی حسی میگفت چرا انقدر لرزش داره بدنت گفتم خیلی میترسم دارم سکته میکنم بخدا پرستار ضربان قلب و فشارمو گرفت دیدن بلهههه اوضاع خرابه دکتر گفت یه ارامبخش بهش بزنید نیم ساعت بخوابه 😂😂😂 خیلیییییی حال داد بیدار شدم دیدم بچمو گذاشتن رو صورتم هیچی از زایمان نفهمیدم نه سن زدن نه تکون دادن شکم هیچی
ببخشید حرفام زیاد شد امشب یه حس و حالی دارم گفتم اینجوری یکم خودمو تخلیه کنم🥰🥰🥰