۵ پاسخ

علائم اوتیسم و بیبی دیجیتال خیلی شبیه به هم هستن بیبی دیجیتال ها بچه هایی هستن که خیلی وابسته تبلت و گوشی و تی وی هستن و درمانش راحت تر از اوتیسم هست
انشاالله هیچ بچه ای گرفتار هر دو نوعش نشه

واییی تنم یطوری شد خیلی میترسم

از همون موقع ک واکسن زیاد شد🫠

وای خدای من چرا اینقدر زیاد شده.استرسش میکشه آدمو...من سالها بخاطر همین ترسا بچه نیاوردم
ولی آخرش دلمو زدم به دریا...خدا به هممون کمک کنه

ای بابا😑😑 واقعا این اوتیسم از چی میاد ؟!

سوال های مرتبط

مامان سه‌تاجوجه‌طلایی مامان سه‌تاجوجه‌طلایی ۱۰ ماهگی
امشب خونه ی مادرشوهرم بودیم. یهو شوهرم گفت پول تو حسابت هست فردا ساعت دوازده یادت نره برای دانیال نوبت دکتر بگیری. مادرشوهرم شنید گفت نوبت برای چی. منم گفتم به خاطر کج گذاشتن پاش بردم دکتر و عکس گرفتن گفتن از تو لگن پاش چرخش داره ببرین ارتوپد نوبت جراحی بده براتون. این خانوم از وقتی فهمید تا موقع برگشتمون پونصد بار گفت دکتر نبرین ها. گناه داره بچه مو جراحی نکنید ها.باباشم بچه بود پاش همینجوری بود. عیبی نداره مهم نیست .اصلا دکتر نبرین
جالبه که شوهرم به خاطر کج بودن پاش هم خیلی بد راه میره پاشو به لبه ی داخلی میزاره. جوری که کفی کفشاشم کج میشه. هم دائم کمر درده
منم حرصی شدم گفتم والا من مثل شما دل ندارم بچه ام تا اخر عمر کج راه بره و کمر درد بکشه و دائم منو نفرین کنه که چرا به فکرم نبودین.
تو راه هم که میومدیم دائم شوهرم میگفت اگه به فکر من میبودن این همه سال اذیت نمیشدم فقط منو مسخره میکردن که خاک تو سرت پاتو درست بزار یه بار دکتر نبردن. حالا برا بچه ام هم نظر میدن
مامان بهراد مامان بهراد ۹ ماهگی
میخواستم در مورد بیماری روزئولا که این روزا تو بچه ها شایع شده بگم
چند روزی بود پسرم همش آبریزش بینی داشت بی‌حال بود اصلا از یه پسر آروم تبدیل شده بود به یه بچه بیقرار..منم میگفتم سرما خورده یا بخاطر دندونش هست پیشگیری کردم و بهش قطره پلارژین و شربت سرماخوردگی میدادم کلا از اشتها هم افتاده بود هیچی نمی‌خورد..یه روز به شدت تب کرد تا 38درجه رفت تا سه روز تب داشت شب و روز...منم پاشویه میکردم و باقطره پاراکید که چهارساعتی بهش میدادم تبش رو کنترل میکردم و مدام چک میکردم بهش مایعات زیاد میدادم تا میخواست بهش آب میدادم حتی آب لیمو شیرین و پرتقال هم می‌گرفتم با قطره چکون تو دهنش میریختم بعد از سه روز دیدم تبش قطع شدیهو دیدم گردن و صورتش دونه های ریز زد و بعد کل بدنش هم دونه زد اطرافیان گفتن سرخک گرفته گفتم خوب سرخک که دارویی نداره .شوهرم که از ماموریت اومد گفت پاشو بچه رو ببریم دکتر چرا زودتر نبردی وقتی رفتیم مطب دکتر گفت دیگه چرا آوردی خدا رو شکر این فردا خوب میشه دوران نقاهتش رو گذرونده اگفتم یعنی چی اقای دکتر گفت سرخک نیست یه ویروس جدید بنام روزئولا که کودکان درگیرش میشن علامت‌هاش هم همینه اون‌سه روز تب هم بیشترین علامت خطرناکشه که خودت با دارو کنترل کردی درمانش هم همون کنترل تب با قطره استامینوفن پاشویه و دادن قطره پلارژین این دونه های قرمز هم خودش تا فردا ازبین می‌ره...کم کم بچه آروم میشه گفتم این جا بگم که اگه خدایی نکرده بچه ای دچار این بیماری شد فقط تب بچه رو چک کنید و تا میتونید بهش مایعات بدید که آب بدنش کم نشه
اینم یه تجربه از این بیماری که متوجه شدم هر تبی برای دندون نیست
انشالله که همه بچه ها عاقبت بخیر بشن و تنشون سلامت باشه
مامان نیهان جون مامان نیهان جون ۱۱ ماهگی
💥پارت دوازدهم💥
شروع زندگی مشترک با کسی که هیچ علاقه ای بهش نداشتم برام خیلی سخت بود سخت‌تر این بود که یه کوچه با خونمون فاصله داشتم و اجازه نداشتم برم خونشون مادر شوهرم یه زن افسرده ای بود که سال ۸۴ پسرش فوت شده بود سال۸۵ از همسرش طلاق گرفته بود سال ۸۶ هم من عروس شده بودم زنده خیلی گریه میکرد یه لحظه که تنها میشد با صدای بلند گریه میکرد الاهی دورش بگردم فدای دلش بشم که چه درد بزرگی رو تحمل میکرد و من درکش نمی‌کردم. نمیتونست تو خونه بشینه هر روز می‌رفت خونه دوستش اونجا سرش گرم میشد همه چی یادشمیرفت عصر میومد خونه شام می‌خوردیم بعداز شامم دوستش با دختران میومدم دورهمی. که مادر شوهرم احساس تنهایی نکنه خدا مرگ فرزند رو قسمت هیچ کس حتی دشمن آدمم نکنه واقعا سخته مدتی گزشت من حالت تهوع داشتم به خواهر شوهرم گفتم رفت تست گرفت بله من باردار بودم بارداری من باعث خوشحالی مادر شوهرم شد و اون تقریبا از اون حال و هوا دراومد روزها و ماه ها گزشت و شد ماه آخره من منم داشتم به زایمان نزدیکتر میشدم یه شب که تابستون بود همه تو حیاط خوابیده بودن منو مادر شوهرم مثل همیشه توی اتاق خوابیده بودیم. دیدم درام داره شروع میشه بیدارش کردم گفتم درد دارم گفت وقته زایمانه. ولی تحمل کن وقت بگزرون بعد بریم بیمارستان از الان بریم هر کس میاد معاینه می‌کنه. دردت میاد. صبح شد دیگه من تحملم تموم شد همه رو بیدار کردیم منو بردن بیمارستان. پسرم به دنیا اومد پسری که مرده زندگیمه تکیه گاه منه رفیق منه آنقدر خوشحال بودم از به دنیا آمدنش احساس میکردم این یه نفر فقط و فقط برای من آفریده شده الان همون آقا پسره ۱۶سالشه نفسم به نفسای اون بنده
مامان مهسان♥️ مامان مهسان♥️ ۱۰ ماهگی
سلام مامانا یه راهنمایی میخواستم....
لطفا قضاوت نکنید....
من سال۱۴۰۲ازدواج کردم...۱۴۰۴/۲/۲۷میشه دوسال....
با شوهرم تو تلگرام آشنا شدم.جداشده بود یه پسر ۵ساله داشت یک ماه بعد اومد خواستگاری مادرم و برادرام مخالف بودن میگفتن بچه داره ولی من شوهرمو دوست داشتم گفتم بچشم گناه داره بزرگ میکتم مادرش وقتی ۲سالش بود جداشده رفته....
اوایل خوب بود یه مشکلی بود مادره هرماه شکایت میکرد بچه رو ببینه بچه نمیرفت الانم هروقت میریم دادگاه نمیره.....
این بچه شب ادراری داشت نمیدونستم بعدا فهمیدم اوایل میگفتم دزست میشه ولب بدتر شد همه فرشا تخت نجس میشد....
تا وقتی دخترمو باردارشدم مادرم سیسمونی گرفت شوهرم گیر داد رو تخت بچه بخوابه منم چاره نداشتم گفتم عیب نداره یه مدت شبا واسه لینکه جیش نزنه شبی ۴بار میبردم دستشویی.... تا اینکه رو تخت دخترم که دوروز بود آورده بودن جیش زد منم عصبی شدم یه سیلی زدم تقریبا ۶سالش داشت تموم میشد....شوهرم فهمید کلس دعوا کردیم برگشت گفت اگه محمد جواد یه روز بره پیش مادرش زندگی ماهم تمومه پایه زندگی ما محمد جواده این بچه خم بال و پر گرفت الان ۷سالشه مدرسه میزه هنوزم شب ادراری داره... ۳مله پیش با شوهرم بحث شدید کردیم از طرفی هم سر یه موضوع از دوستم شکایت کردم بودم شوهرم یه برگه سفید آورد گفت امضا و اثر انگشت بزن من میرم دفتر خدمات متن شکایت مینویسم تو با بچه سختت میشه نیا....
مامان ماهلین🌙👼🏻🩷 مامان ماهلین🌙👼🏻🩷 ۱۰ ماهگی
سلام مامانا
میخواستم اتفاقی که چند شب گذشته افتاد و براتون تعریف کنم
چند شب پیش خونه پدر شوهرم دعوت بودیم و دوتا از خواهرشوهرامم بودن با شوهر و بچه هاشون ،ماعلین بلافاصله که عمه هاشو میدید به طور خیلی شدید گریه میکرد و بعد که میبردمش داخل اتاق آروم میشد و باری میکرد اگر اونا میامدن تو اتاق باز گریه میکرد تا برن بیرون
این دفعه دومی هست که تومهمونی این اتفاق میوفته و ماهلین با دیدن همه هاشو آنقدر شدید گریه می‌کنه
هم خودشون ناراحت میشدم هم مادرشوهرم
هی می‌آمد می‌گفت بیارش بیرون از اتاق تا بازی کنه منم گفتم گریه می‌کنه ۱,۲بار باهمسرم فرستادند بیرون باز گریه کرد آوردش داخل اتاق ساکت شد
کلا از وقتی ماهلین به دنیا آمده شاید ۸,۹بار دیدتشون
نمی‌دونم دلیل این همه بی‌قراری چیه
برای شامم آمردمش سر سفره ولی جایی که اونا رو زیاد جلو چشمش نباشن نشوندم اما باز صداش میکردم انگار خوششون می‌آمد بچم گریه کنه
بنظرتون دلیل این کار و رفتار ماهلین چیه ؟؟؟
خواهرای خودمم زیاد نمی‌بینه اما بعد دیدتشون گریه نمیکنه