۱۰ پاسخ

بهش بگو کارهای زشت نکنه اگه کسی گفت بیا اینجا کارت دارم نرو بهش بگو بدون اجازه من جای نری اگه هم رفتی یا کسی گفت بیا اول بمن بگو بعد برو یا اگر کسی حرفی ناپسندی زد بهش بگو بگه ب مامانم میگم

باید یاد بدی ناحیه خصوصی هست
فرق خصوصی با بقیه جاها رو براش توضیح بده
بهش یاد بده کسی جز شما نباید اون نواحی رو ببینه و لمس کنه
هرچی شد بهتون بگه همون لحظه
واکنش بد هم نشون نده

باید یادش بدی و همش بهش بگی
جای خصوصی رو با لباس،زیر میپوشونیم
باسن و دو دو ل و سینه جای خصوصیه و کسی نباید دست بزنه و جز مامان و بابا کسی نباید ببینه
اگه کسی دست زو به مامان یا بابا میگی و جیغ میزنی میگی نکن و میای پیش مامان یا بابا
تا لباس،بموشه بازم توضیح بده و بگو زودباش جای خصوصیتو کسی نباید ببینه
و با همبازیش هم کنترلش کن و حتی جلوی اون به جفتشون توضیح بده

از اون بچه دورش کن
شما موظفی از اون دورش کنی به هر نحوی که میتونی
به جای اینکه ذهن بچه خودتو به هم بریزی فکر چاره باش به مامانش هم خبر بده ممکنه بچه چیزی دیده باشه نیاز به مشاوره داشته باشه

بگو نباید بزاری کسی ب اندام خصوصیت دست بزنه نباید کسی جز منو بابا و دکتر اندام خصوصیت رو ببینه و اگه کسی خواست ببینه بیا ب مامان بگو

بهش یاد دادم که کجای بدنش خصوصی و هیچکس اجازه نداره ببینه یا دست بزنه و هر موقع کسی خواست ببینه زود بیاد بهم بگه

یه سری شعر و آهنگ کودکانه تازگی تو اینستا خیلی دیدم در مورد اندام های جنسی و مراقبت جنسی هست با شعر و آهنگ یاد میده تو گوگل سرچ کن با اونا یاد بده بهش

تو این سن طبیعیه فقط حساس نشید و یه داستان بسازید با داستان توضیح بدید که از خودش و بدنش مراقبت کنه و نذاره کسی شلوارش دست بزنه

توی این سن؟!!!😳😳😳
مگر بچه سه ساله اینها متوجه میشه که بهش بگی

😂😂😂چرا من از حرصم خندم میگیره

سوال های مرتبط

مامان شازده کوچولو💎 مامان شازده کوچولو💎 ۹ ماهگی
داستان حقیقی یکی از شما
سارا
پارت ۲۹

پلیس اومد و نسبت ما رو پرسید که گفتم پرستارشم.
به طالبی زنگ زدم، دعوام کرد...
بدش اومد، گفت چرا بدون اجازه من بردیدش دکتر؟
گفتم خب چیکار میکردم؟ صبر میکردم بچه بمیره؟ گفت اره!!!!
اونجا بود که فهمیدم این میخواسته بچه یه چیزیش بشه، بندازه گردن ما.
خودشم خلاص شه از دست بچه!!!
خلاصه اون بیمارستان قبولش نکردن و سریع انتقالش دادن تهران.
چون ما ساکن کاشان بودیم،مامانم همراه بچه رفت.طفل معصوم با اکسیژن نفس میکشید.
اونجا هم دکترها امیدی به موندن بچه نداشتن.
هرچی زنگ میزدم به مامانم که ترو خدا عکسش رو بفرست ببینمش، قبول نمیکرد.
میدونست دلش رو ندارم.
هرچی التماس میکردم بزار منم بیام پیشش میگفت خواهر و برادرت رو به کی بسپارم بعدم بیای که جون دادن بچه رو با چشمت ببینی؟ نمیزاشت که نمیزاشت...
دیگه به بدبختی از طالبی شماره زنش رو گرفتم.
زنگ زدم بهش، حال بچشو توضیح دادم،بهش گفتم داره میمیره تروخدا لجبازیتون رو بزار کنار و بیا دیدن بچه ت.
فقط گریه میکرد میگفت نمیتونم.
بعد توضیح داد که از یه قوم لر هستن.اختیارش دست پدر و برادرهاشه.
اونا هم چون هیز بازیای طالبی رو دیدن گفتن الا و بلا باید طلاقت رو بگیری اونم بدون بچه ت‌.
دیگه شماره زن طالبی رو دادم به مامانم.
کلی مامانم باهاش حرف زد، عکس و فیلم بچه رو فرستاد.اما میگفت اختیارش دست داداشهاش هستش.