۸ پاسخ

یکم دیر نیست واسه این نگرانی😂😂😂 نه عزیزم سونو آخر اصلا واسه سن بارداری دقیق نیست دقیق ترین سونو همون سونو غربالگریه یا همون آن تی که ۱۲ هفته انجام میشه و سن دقیق بارداری با اون حساب میشه

بیخیال هرچی بوده تموم شده دیگه😂

خب دوست داشتی تا کی بمونه اون تو😂

دیگه تموم شده گفتنش فایده نداره عزیزم😊

خوب سزارین شدی که بهتره

خوب سزارین شدی که بهتره

نه تو ب تایم سزارین کردی
اون سونو های آخر اندازه بچه رو نشون میده ک اندازه ۳۸ هفته بوده
در ضمن اگر بچه ت بالای ۳ کیلو بوده از اینکه سز کردی خوشحال باش
طبیعی های بالای ۳ کیلو واقعا مادر اذیت میشه و مشکلاتی پیش میاد مثل افتادگی رحم یا حتی خدایی نکرده بچه آسیب میبینه حین زایمان
ولی زیر ۳ کیلو ها معمولا راحت تره طبیعی هم مادر اذیت نمیشه هم کودک

ا سال و نیم بعد یادت افتاده خواهر ؟؟؟
خدا نی نیتو نگه داره

سوال های مرتبط

مامان جوجه مامان جوجه ۱۷ ماهگی
بعد از حدود یه سالو نیم از زایمانم چرا نمیتونم خاطره روی زایمان فراموش کنم😭هعی صدای اون پرستارا تو. ذهنم میچرخه نصف شبی باز یاد اون روز کذایی افتادم اعصابم خورده😔

شاید بگین مگه چیشده من قرار بود طبیعی زایمان کنم ۱۰ساعت تو زایشگاه بودم اما دهانه رحمم از دوسانت بیشتر باز نشد و اینکه بعد از ده ساعت متوجه شدن پسرم بریچه کلا نمی‌شده طبیعی بیاد
بااینکه من تحت نظر ماما بودم خیلی هم اصرار کردم اون آخرا ی سونو برم اما نزاشت گفت نیازی نمیبنم ۳۱هفته بچه سفالیک بود. وزنش خوب
خلاصه. راهی اتاق عمل شدم بچه م بدنیا اومد بعد از چنددقیقه گفتن بچه مشکل اسکلتی داره و مشکلات ظاهری حتی. گفتن بچه ت فلجه ینی دنیا رو سرم خراب شد😭
الان پسرم ماشالله سالم ن مشکلی داره نه هیچی

همش میگم نکنه اونا فک کردن من میدونستم بچه بریچه و رفتم ده ساعت علافشون کردم خواستن ازم انتقام بگیرن که بهترین روز زندگی مو اینجوری خراب کردن

الان یهو دفترچه زرد پسرمو دیدم که نمره اپگار شو نوشتن۹از ۱۰ ینی وضعیت عالی

همش میگم چراا چرااا ااخع اینجوری کردن باهام هیچوقت ازشون نمیگذرم😔
مامان سید حسین مامان سید حسین ۱ سالگی
مامانا اینو بخونین ببینین شما جای من بودین چه رفتاری میکردین؟
من شاغلم ۳ روز در هفته میزم سر کار ۴ روز دیگه خونه ام بعد اون ۳ روز که میرم سر کار ۲ روزشو بچه رو میزارم خونه مادرشوهرم ۱ روزشم خونه مامانم بعد ۱ ماه پیش اسباب کشی داشتم مامانم اومده بود کمکم مادرشوهرم بچه مو گذاشته بودم خونش نگه میداشت تقریبا ۱ هفته درست و حسابی پسرم پیشم نبود حالا گذشت و گذشت چند روز پیش رفتم خونه دختر خاله مادرشوهرم که باهاش تقریبا نزدیک و صمیمی هستن بعد اون روانشناسه من راجب اوتیسم و اینا صحبت کردم که نگرانم پسرم داشته باشه اونم گفت نه من رفتارشو میبینم عادیه ولی این بده که بچه همش اینور اونوره😐حالا منو بگی تعجب کردم یهو اینو گفت بعد منم گفتم خیلی اینور اونور نیست فقط روزایی که سر کارمه و چند وقت پیش که اسباب کشی داشتم که نمیتونستم نگهش دارم
بعد یه جوری حرف میزد که انگار بچه من همش پیشم نیست بعد میگفت بچه رو بهضی شبا پیش خودت بخوابون خونه خودتون باشه 🫠حالا هی من میگفتم بابا بچه من بیشتر پبش خودمه هی یه جوری رفتار میکرد که نه 🫤بعد یهو دخترش برگشت گفت آره چند روز پیش که جاریت اینجا بود گفت حسین خونه شو نمیشناسه فک میکنه خونه بابا بزرگش خونشونه😑که حالا بعدا مشخص شد جاری من نگفته و خود اونا گفتن . حالا دیشبم مادرشوهرم دعوتشون کرده بود یهو شوهر همون دختر خاله گفت که خوب شد بچه رو امروز نگه داشتین مادرشوهرت مهمونی داشته🤦🏻‍♀️یعنی انقدر حرص کردم که نگو 🥴این همه آدم که ۶ روز هفته کار میکنن یعنی آدم باید اینجوری باهاشون برخورد کنه و قضاوت کنه😓
مامان 🌸زهرا خانوم🌸 مامان 🌸زهرا خانوم🌸 ۱ سالگی
من کلا فوبیای بیمارستان و دکتر و این چیزا دارم اصن انقد بهم انرژی منفی میده که کلی استرس میگیرم و جدا از اون ترسه، وقتی مریض شم تا بتونم خودمو با داروهای گیاهی و طب سنتی معالجه میکنم و جواب گرفتم خداروشکر با همسرم هم تو این قضیه تفاهم داریم😐😁
از قبل بارداریم هم ترس زایمان داشتم به لطف خاطرات عجق وجق و وحششتناااااکی که از اینو اون میشنیدم از محیط سرد بیمارستان رفتار بد پرسنل و معاینه و ....ماجراهای خودشون.
من خیلی دوست داشتم زایمانم به روال "طبیعی" باشه
میگفتم میخوام ببینم دردی که ازش انقد بد میگن چجوریه😂
خلاصه تااینکه
توسط چندتا کانال با زایمان در منزل اشنا شدم
تجربه هاشونو میخوندم مطالب و نکاتی که میذاشتن و خیلی علاقمند شدم که منم تو خونه زایمان کنم اما خب میترسیدم و ریسکش بالا بود و مطمئن بودم که شاید با مخالفت بقیه روبرو بشم.

من تا ۲۴ هفته فقط یه سونوی جنسیت رفتم😎 اونم بخاطر سیسمونی! و بعدش یه دکتر زنان که انقد بد باهام برخورد کرد که چرا آزمایشات و سونوها رو انجام ندادم چرا دیر اومدم چرا انقد بی تفاوت و مادر بی قیدی هستم😔 که چشام پر اشک از مطبش اومدم بیرون، حالا جالب اینکه سونو و وضعیت جنین و خودم از نظرش خوب و نرمال بود!
چون اعتقاد داشتم که خلقت خدا بی عیب و نقصه و اونی که بهم بچه داده خودش پشت و پناه فرزندم هست و دوست نداشتم جنین کوچولومو با اشعه های دستگاه ها و سونو و غربالگری هاشون دستکاری کنن و بعضا منو با خطای پزشکی خودشون بترسونن
خلاصه بدون هیچ شکی رفتم جلو
دامه تایپیک بعد👈