۱۳ پاسخ

عزیزم پسر منم اینجوری بود
یه ازمایش بده اول اگه همه چی نرماله بیخیال باش یبار صداش بزن اگه نخورد سفره رو جمع کن تا شام چیزی نده
بگو میخواستی غذا بخوری .. من گفتم دیگه عذا نداریم
میاد میشینه میخوره گشنه‌ش بشه
زیاد واکنش نشون بدی بدتر میشه

من ک هیچوقت واسه غذا نخوردن دعواش نمیکنم انقد اشتهاش کم و وزنش کمه که دیروز فقط ۱ وعده غذا خورد ولی وقتایی ک لج میکنه تو خیابون جیغ میزنه دعواش میکنم ول کن بزرگ بشه خودش هم میخوره

اون بچه هارو دیدی به ماهم نشون بده
الکی عذاب وجدانم نگیر،نمیشه که وقت مردن ،آخم نگیم

مامان دلسا ۱۶ کیلو ماشالله واسه سن دختر شما که خیلی خوبه!! مگه دکتر گفته وزنش کمه؟!

ولله که تو تنها نیستی،منم همینم ۴ساله غذا رو باید دنبالش باشم تا بخوره

من صبح ساعت ۶اینقدردادزدم نمیخوابید بعدش غصه خوردم ولی ماهم آدم هستیم کم میاریم

پیش میاد آدمیزاده اشکال نداره

پیش میاد عیب نداره
دنبالش ندو دیگ

اصلا خودتو ناراحت نکن منم همین بساطو دارم باهاش یه قاشق میخوره یا بدو بدو یا بپر بپر یا میگه نمیخوام سیر شدم اخه بچه گنجشک هم از توبیشتر میخوره این یه قاشق کجاتو گرفت که سیر شدی

دخترمنم همینه بالاخره ماهم یه صبری داریم بخصوص بچه های الانکه بشدت لجبازن و لوسن اصلا خودتو ناراحت نکن

وای دختر من بدتر بیچاره کرده منو کلا در روز شاید به زور یه وعده بخوره الانم مطمئنم ویتامیناش کمه ریزش مو گرفته دکتر ویتامینم داده نمیخوره

عزیزم صبور باش بزرگ میشه خوب میشه بچه شما بی میل وکم غذاست چه میشه کرد؟!چاره کار دعوا کردن یا حرص خوردن نیست
بچه منم همینه.....از صبح بیدار میشه تا شب هیچی نمیخوره خیلی دیگه از گرسنگی غش وضعف کنه نهایتا میگه مامان نون خالی بده.....براش غذاهای رنگی تو ظرف درست میکنم خوراکی میچینم انگار نه انگار نگاهم نمیکنه.....
منم دیگه ولش کردم میگم بزار هرجور مایله آخه چه کاری از دستم برمیاد؟ واقعا خودش بزرگ بشه خوب میشه چون من خودمم همینطوری بودم غذا نمیخوردم حالا دیگه ماشالله معدمون انتها نداره

خودتو ناراحت نکن پیش میاد دیگه قرار نیست همیشه باب میل بچه ها باشیم که

سوال های مرتبط

مامان دلسا😍 مامان دلسا😍 ۴ سالگی
من خیییییلی خستم از بچه داری
دخترم اصلاااااا و ابدا حرف گوش نمیده، اصلا توضیح حالیش نمیشه
اصلا از حرفش کوتاه نمیاد
جزء به جزء زندگیمون هرمرحله اش شده یه مصیبت. غذا خوردن، دست شستن، لباس پوشیدن، دستشویی رفتن و ....
بخدا دیگه کم اوردم‌ واقعا نمیتونم از پسش بر بیام هیچ جوره
فقط تو همین هفته دوتا دعوای اساسی کردیم باهم. یکیش همین یک ساعت پیش بود.
خیلی دوست داره ببرمش خونه مامانم. از مهد برگشتنی گفت بریم گفتم باشه. قبل رفتن باهاش حرف زدم که مامان حرفمو گوش بده وگرنه مجبور میشیم برگردیم. رفتیم بالا انگار با یه موجود دیگه طرفم. منم بعد کلی داد و بیداد برداشتم اوردمش خونه. گریه کنان اومد
حالا از همه بدتر مامانمه که میکشیدش میگفت ولش کن تو بچه داری بلد نیستی برو خونتون این پیش من مبمونه😔😔😔😔 انگار من دشمنشم
بخدا داغونم. اصلا بچه داری اونی نبود که تصور میکردم. بمیرمم دیگه بچه نمیارم
بخدا از همه بدتر اینه که اصلا توضیح حالیش نمیشه. گوش نمیده اصن ببینه چی میگی
حالا الان هم ناراحتم که این چه مدل بچه داریه، هم از عذاب وجدان دارم میمیرم که چه مامان به درد نخور و بدیم، هم هزار حس بد دیگه😭😭😭