۱۳ پاسخ

چون عمش شادتره و بیشتر باهاش بازی میکنه...علتش همینه شک نکن...
ولی ب مروز زمان ک سنش بره بالا متوجه میشع جایگاه مادر کجاست
نگران نباش
دختر منم همینطور بود همش میچسبید ب مادرشوهرم و عمش و من دلم میگرفت...
ولی کم کم ک بزرگتر شد الان دوسال نیمشه دیدم هم الکی حساس بودم هم بیشتر سمت منه

نگو اینجوری بچس
منم پسرم بغل دایی و عموش ک می‌ره دیگه منو یادش می‌ره ولی مامان گفتم از دهنش نمیوفته
برادر زادم حواسش نبود یکبار بهم گفت مامان زنداداشم دعواش کرد ک یکبار دیگه تکرار کنی دندوناتو. میشکنم همش دو سال چهارماهس😮😑
من هیچ وقت حس بد نگرفتم از اینکه پسرم عمه عمو هاشو دوست داره
دوست داره بیشتر باهاشون وقت بگذرونه
هر کسی یجوریه گلم

عزیزم دختر منم همینجوری مقصر عمه ها هستن با محبت بی جاشون

خب بچس چیزی نمیفهمه😑😐چرا سخت میگیری فکر کردم بزرگه

😐😐😐

وقتی میره بغل کسی جلوشون نگو بیا بغل من. اینجوری این حس که میگی بقیه متوجه شدن منو هیچی حساب میکنه رو نداری.
۱۶ ماه خیلیییی بچس. بچه ی خواهر منم تا زن عموشو میبینه میره بغل اون.حتی موقع شام میره بغل زن عموش میشینه میگه تو به من غذا بده.حرص خوردن نداره.
جلو بقیه حساسیت از خودت نشون نده.بعدم اینقدر که تو خونه و شبانه روز پیش تو هست،دیگه بسه دیگه.بقیه رو میبینه میخواد پیش اونا هم بره.

بچس چیزی نمیفهمه خب سعی کن از کسایی ک خوشت نمیان یکم دورش کنی من از خانواده شوهرم خوشم نمیاد بچه ک ب دنیا بیاد ببشتر سمت خانواده خودم میبرمش چون مادرش از خانواده پدرش خیر ندیده جز عذاب اونم نمیزارم مث مت باشه

حساس شدی
بچه کسی رو بیشتر دوست که باهاش بازی کنه حتمن عمه اش باهاش بازی می کنه وگرنه ذاتن همه ی بچه عاشق مادرشون هستن

عاقا بیخیال بچه س 😃سخت نگیر🥰

مگه میشه بیشتر دوست داشته باشه

بچه هست خواهر این حرفا چیه😂 اونم عمه‌شه دیگع به هر حال کاری نمیشه کرد.. بزرگ میشه درست میشه فعلا غم این چیزا رو نخپر

این فکرو نکنید🥲مگه میشه مامانش دوست نداشته باشههه

بخاطر هورموناته حس حسادت بیش از حد اکمده سراغت

سوال های مرتبط

مامان bachka مامان bachka ۳ ماهگی
واقعا دیگه خیلیی خیلی سخت شده اینروزا
شبا خواب کلا تعطیله
درد درارم
احساس کوفتگی سدید
اشتهام کم شده
حوصله هیچی ندارم
بعضی روزا کلی غم دارم نمیدونم چرا دلیلی براش ندارم
میترسم ، ترسم از اینه که قراره چجوری پیش بره

انزیم کبدم یه کوچولو بالا رفته بود این دو سه ماه اخر و پوست صورت و بدنم داغون شده حتی به نقطه خالی ندارم 😭 دوس ندارم‌خودمو تو ایینه ببینم
کلا خیلی همه چی شخت شدههه
روزام عین برق و باد داره میگذره
حس میکنم اماده نیستم برا مامان سدن
انگار بعد ۹ ماه تازه واقعا باور کردم‌دارم مامان میشمم


یه جور عجیبیم قاطی کردم وقتی خونواده شوهرم زیاد بهش توجه میکنن و میگن عشق ماست و بچه خودمونه و ال و بل ماه هم سهم دارم
بغلش میکنیم
دوسش داریم یا هر چیییی ل
قاطی میکنممم
دوس ندارم مال کسی باشه
دوس ندارم غیر من کسیو دوس داشنه باشه

کلا دیونه شدمم
از یه طرف میترسم شیر نداشته باشم

این قرصو گرفتم و از امشب شروع کردم به خوردن
که تا دو شنبه ایشالله شیر داشته باشم 😭😭🫠
خدایااا
اونقد فکرام قاطی پاتیه حتی نمیتونم روی یه موضوع تمرکز کنم
😔😔