۳ پاسخ

شبیه فیلمای ترسناک شد خخ😁😁😁

اینا همینجورین
منم یه روز صبح اینجوری شد پشمام ریخت

از چیزای برقی نترس همینجوریه یهو روشن میشن ...

سوال های مرتبط

مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۷ ماهگی
قصه کودکانه امشب👼🌜
یه روز آفتابی ☀️، یه دختر کوچولو به اسم “آوا” تصمیم گرفت بره پیک نیک. آوا یه سبد بزرگ پر از خوراکی‌های خوشمزه برداشت 🍎🍓🍌🍪 و به سمت پارک به راه افتاد.
توی پارک، آوا یه درخت بزرگ 🌳 دید که یه تاب خوشگل بهش آویزون بود. آوا خیلی خوشحال شد و سریع رفت سوار تاب شد. 👧🏻
همینطور که داشت تاب می‌خورد، یه سنجاب کوچولو 🐿️ رو دید که داشت دنبال یه فندق می‌گشت. آوا یه دونه از بیسکوییت‌های سبدش رو به سنجاب داد.🍪
سنجاب خیلی خوشحال شد و بیسکوییت رو با خودش برد. آوا دوباره شروع کرد به تاب خوردن. یهو یه پروانه زیبا 🦋 اومد و دور سر آوا چرخید.
آوا خندید و به پروانه گفت: “چه پرهای قشنگی داری!” پروانه هم انگار فهمید و بیشتر دور آوا چرخید. آوا از سبدش یه توت فرنگی 🍓 برداشت و خورد.
یه دفعه بارون شروع شد! 🌧️ آوا خیلی ناراحت شد، چون فکر کرد پیک نیکش خراب شده. اما بعد یه رنگین کمون زیبا 🌈 توی آسمون ظاهر شد.
آوا با دیدن رنگین کمون خیلی هیجان‌زده شد و تمام ناراحتیش رو فراموش کرد. اون فهمید که حتی توی روزهای بارونی هم میشه چیزهای قشنگی پیدا کرد.😊
آوا وسایلش رو جمع کرد و به سمت خونه رفت. توی راه، به این فکر می‌کرد که چقدر روز خوبی داشته و چقدر خوشبخته که می‌تونه از چیزهای کوچیک زندگی لذت ببره. 💖
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۷ ماهگی
روزی روزگاری، یه نی‌نی کوچولو 👶 بود که تو یه سرزمین خیلی قشنگ زندگی می‌کرد. این سرزمین پر بود از گل‌های رنگارنگ 🌸🌼🌷 و درخت‌های بلند 🌳🌲🌴. نی‌نی کوچولو یه عروسک خرسی 🧸 داشت که خیلی دوستش داشت.
یه روز، نی‌نی کوچولو با عروسک خرسی رفت توی یه پارک خیلی بزرگ. تو پارک، یه تاب 🪅 خوشگل بود. نی‌نی کوچولو سوار تاب شد و شروع کرد به تاب خوردن. وقتی داشت تاب می‌خورد، یه پرنده کوچولو 🐦 اومد و کنارش نشست. پرنده کوچولو شروع کرد به خوندن یه آهنگ خیلی قشنگ 🎶🎵🎼. نی‌نی کوچولو خیلی خوشحال شد و شروع کرد به خندیدن 😄😃😀.
بعد از اینکه تاب بازی تموم شد، نی‌نی کوچولو و عروسک خرسی رفتن پیش یه حوضچه کوچولو ⛲. تو حوضچه، یه ماهی قرمز 🐠 بود که داشت شنا می‌کرد. نی‌نی کوچولو به ماهی قرمز نگاه کرد و یه بوس کوچولو 💋 فرستاد براش. ماهی قرمز هم یه دم تکون داد و یه حباب کوچولو 🫧 درست کرد.
وقتی که هوا داشت تاریک می‌شد 🌃، نی‌نی کوچولو و عروسک خرسی به خونه 🏠 برگشتن. نی‌نی کوچولو خیلی خسته بود. مامانش 👩‍👧‍👦 نی‌نی کوچولو رو برد توی تختش 🛌 و یه لالایی آروم 🎵 براش خوند. نی‌نی کوچولو خیلی زود خوابش برد 😴. تو خواب، دوباره پرنده کوچولو و ماهی قرمز رو دید و باهاشون بازی کرد.