۹ پاسخ

این یذره تقصیر آدمهایی ک میگن سقط گناه نکن فلان خب حالا طرف ی اشتباهی کرد چمیدونم کاندوم پاره شد هر چی باردار شد ولی نزدیگیش وضع مالیش خوب نی چرا نگهداره

به نظرم اون مادری که می ذاره می‌ره حتی بخاطر مشکلات بزرگ فقط خودشو نجات میده .بچه چی پس؟
چقدر این روزا میبینیم بچه هایی که میمونن متاسفانه زیر دست نامادری.چقدر ویزای تلخ میشنویم که تجاوز میشه بهشون.کتکایی که میخورن
اگه یه روز زندگی اونقدر سخت شد که مادری خواست بره حتما جوری بره که بتونه بچه شو هم نجات بده.نه فقط خودشو

دقیقا حرفتون درسته وقتی میبینند شوهرشون همه جوره ساپورتشون میکنه تصمیم به چند فرزندی بکنند مثلا زنداداش من برادرم با معتادیش پدرشو دراورد ولی مادرم مثل کوه پشتش بود هیچی براش کم نذاشت ما خودمون بهش گفتیم بردار برو طلاقتم بگیر راحت شو مگه چقدر زندگی میکنی رفت دوتا بچه هاشو با خودش برده وداره تلاش میکنه که اونارو روبراه کنه ماهم کمکشیم نمیذاریم دست تنها باشه ولی تمام مهریشو بخشید فقط حصانت دوتاشونو گرفت که به هیچ عنوان حضانت با برادرم نباشه الانم دوساله مثل کوه پشت بچه هاشه هزار تا منت رو سرشه ولی یه خانمیم میشناسم دخترش فقط سه سالشه شوهرش گذاشت رفت دانشگاه درس بخونه بینیشم عمل کرد خونه ۱۱۰ متریم بنامش زد ولی در نهایت بی عقلی خانمه حق طلاقم گرفت ودخترشم داد به پدرش وطلاق گرفت به همین راحتی فقط مشکلش این بود چرا همسرش بهش گفته اجازه نمیدم با دوستان پسر تو دانشگاه بیرون بری یکیم مثل زنداداش من انقدر زجر کشید انقدر با برادرم رفت دنبال کمپ وکلاس تا ادم بشه ونشد

خواهر منم اینجوریه ولشون کرده متاسفانه دنباله طلاق
خیلی ناراحتم برای دخترای گلش ولی دستم ب جایی بند نیست همیشه تو دلم نفرینش میکنم که زندگیش جوری نبود بچه های معصومش ول کنه و بره دنبال عشق بازی

واقعا چجور میتونن؟
من از وقتی مادر شدم همه ی ترسم اینه یه روز بمیرم بچم بدون من تو این دنیا میخواد چیکار کنه

اتفاقا وقتی مشکلات بزرگ هست یعنی بچه و روانش و آینده ش در خطره چرا باید ولش کرد به امان خدا😢

تو شهرمون یه مادری شوهرش بد بوده معتاد بوده و دست بزن داشته میزاره میره قهر یه شب پدر یکی از دختراش رو میزاره وسط فرش و فرش و لوله میکنه انقدر به فرش لگد میزنه وقتی باز میکنه بچه مرده بود البته بچه نبود ۱۵ سالش بود بنده خدا چقدر همه مردم ناراحت شدن بابا اصلا حکم بهش نخورد فقط بعدش زنه جدا شد بقیه بچه ها روهم با خداش برد
خدا بیامرز اسمش آرزو سادات بود با یه عالمه آرزو رفت تو قبر

چقد دلم گرفت با پیامت
چقد ما زنا بدبختیم
الان من خودم دوتا بچه دارم
اختیار بچه هامو ندارم
شوهرم ب منی ک مادرشونم اعتماد نداره ولی با خیال راحت بچه هامو دست خانواده خودش میسپاره حتی داداش کوچیکش
خب تقصیره من چیه
میگه تو برو من خودم بچه هامو بزرگ میکنم
میگه مامانم بیشتر از تو مراقبه
درصورتیکه من هیچی برا بچم کم نمیزارم
میگه هرجا میری تنها برو بچه هارو نبر

منم بااین چیز واقعا مشکل دارم که بچهارو ول کنن وبرن
ولی تو زندگی هیچکس نیستیم
نمیدونیم چی کشیده اون مادر تو این همه سال که یهو ول کرد ورفت

سوال های مرتبط

مامان رادمهر.رادوین مامان رادمهر.رادوین ۲ سالگی
بچه داری ما این شکلیه که صبحا از ساعت شیش من بیدارم رادوین بیدار میشه بعد ساعت هفتو نیم تا هشت رادمهر بیدار میشه دیگه کان باید جون بکنم کاربکنم اشپزی و هزار تاکار همراه با بچه داری و کارای بچه ها تا ظهر که بچه ها میخوابن ساعت یک بعد بابد کلی ظرف و لباس بشورم یا خونه و اتاق رو‌جمع کنم یا راه رو‌تمیز کنم بعد که بیدار شدن دیگه بچه ها ی ورژن جدسد میشن بداخلاق و‌شیطون تر حالا من باید مدیریت کنم عصرونه بدم مدیریت کنم دیگه از ساعت پنج شروع میکنم به آماده کردنشون ساعت شیش میریم بیرون تا هشت شب لعد بیام ناهارشون بدم که باید ناهار هم همون ظهر ی جوری آماده کنم که اینا گشنه نباشم دیگه از ساعت هشتونیم تا نه شب رادوین میخوابه ساعت نهونیم تا ده راذمهر و‌من میمونم و باز کلی ظرف نشسته و بهم ریختگی خونه و لباسای کثیفی که از بیرون اومدن و غذاخوردن و‌من دیگه نمیتونم کاری بکنم دیگه ساعت ده خاموشی زده میشه بعضی شبا ظرفا کمتر باشن میشورم و بعضی شبا که زیاد باشن نه دیگه خودم هم ساعتای یازده میوفتم دیگه باز روز از نو روزی از نو .معمولا هم کارام جمعه ها رو هم میشه فقط جمعه ها جارو میزنم و طی میکشم فقط راهروو اشدزخونه هفته ای دوبار و باید سرویسارو هم هرجمعه بشورم . خدا عصرا فقط با بچه ها خیلی سختمه بریم بیرون دیگه راحت میشم از دست کاراشون
مامان رادمهر.رادوین مامان رادمهر.رادوین ۲ سالگی
سلام مامانا من بچمو وقتی میبرم خونه مامانم داداشم و برادرم راحت جلوی بچم سیگار میکشن تا اینکه چندروز اونجا بودم دیدم پسرم ته سیگار پیدا کرده و داره میخوره و میکنه توی دهنش تا ی چیزی میگم میگن که بزرگ میشه دست بقیه میبینه .باور کنید از عیدی نرفتم تا اینکه چندروز پیش رفتم و چندروز موندم چون راه خونمون دوره و ی شوهرم هم سرکاره ‌. به نظرتون چیکار کنم با این رفتارا برم یا نه درضمن اینکه خانوادم هم اصلا به من احترامی قائل نیستن میترسم این رفتار رو یاد بچه هام بدن و اوناهم باهام همین رفتار داشته باشن به نظرتون الکی وسواس دارم یا همینجوری میشن درآینده .اصلا نمیدونم چیکار کنم برم خونه پدرم یا نه یا قطع رابطه کنم موندم خانوادم اصلا خانواده خوبی نیستن کلن نمیگن بچه ماله یکی دیگه هست خودشون صاحب بچه میشن نمیگن برای رفتن به جایی باید از مادرش اجازه بگیره باید برای خوردن ی خوراکی از مادرش اجازه بکیره همه جور خوراکی میدن میخوره غذا هم نمیخپره ی سره هم سوار موتور میبرنش بیرون تا هم میگم میگن بزرگ که شد نمیشه بکنیش توی شیشه منم میگم خوب الان عادت نکنه به این کارا بزرگی هم عادت نمیکنه داغونم داغون حایی رو ندارم برم اینجا هم موندم برم یا نه مثلا برادرم و پدرم به خودشون اجازه میدن سر اینکه بچم کفشاشو اشتباه بپوشه یا کار بدی کنه محکم دعواش کنن که بچم گریه کنه سخت میگیرن کلن الان از عیدی نرفتم الان که اومدم خونه رادمهر کلی عادت اشتباه یاد گرفته نمیدونم چیکار کنم چی غلطه چی درست چون بچم خیلی اونجا هست میترسم عادتای اشتباه ازشون یاد بگیره مثلا فوش هم یادش میدن .اصلا کلن خودشون صاحب بچه میدونن الان هم نرم خودشون میان اینجا رادمهر رو ببرن اما تا الان اجازه ندادم چون میدونم خیلی رفتارای بدی دارن با بچه