۸ پاسخ

بازم خداروشکر که این امکانات هست که اگر خدایی نکرده جنینی مشکل داشت بشه قبل از تولد تشخیص داد منم مثل شما بودم ولی تست cvs انجام دادم خداروشکر مشکلی نداشت ولی یکی از اقوام بعد تست متوجه شدن بچه مشکل داره و سقط کردن

فقط‌ سونو معمولی رفتم تو لارداری غربالگری نرفتم بچمم سالمه خداروشکر

روز زایمانم یه مریض بر اثر خونریزی تو بیمارستان ایست قلبی کرد تا احیای قلبی جلو چشمون انجام بشه مریض برگرده تمام بیمارستان گریه میکردن مریضا همه ترسیده بودن پرستار اون مریض از هوش رفت از ترسش خانوادش جلو چشمون خودشون تا دم مرگ کتک میزدن که اگه طوریش بشه به بچه هاش چی بگن و خاطره تلخ حاملگی و زایمان جلو چشمم رقم خورد

عزیزم من ازمایش غربالگری اول ندادم سونو گرافیمم برا ان تی خوب بود یعنی عالی بود دیگه برا سونو انومالی که رفتم گفتن بچه از نظر ظاهری کامل سالمه هیچ مشکلی نداره فقط رودش سفیده باید ببری دکتر ژنتیک نگاه که رفتم کلی چیا بهم گفت ترس برم داشته بود باز کلی ازمایش اینا برام نوشتن انجام دادم انقدر ترسیده بودم که یک هفته هیچی نخوردم فقط حرکت های بچم تو شکمم به اونا فکر میکردم بعد یک هفته مشخص شد هیچیش نیس بعدو من انقدر خودم زده بودم له خنگی که طول سرویکسم امده بود پایین روی ۱۵ که من دحانه رحمم تو۲۰ هفته باز شده بود احتنال سقط همون روز وجود داشت اورژانسی فرستادم بیمارستان بستری شدم دکتر برا عمل کردنم پیدا نشد زنگ دکترم زدم گفت شیفتم تو یه بیمارستان دیگه هست ایتجا اتاق عمل اماده میکنم از انجا با رضایت شخصی بیا اینجا عملت کنم من تا روزی که بچم دنیا بیاد با ریسک مرگش زندگی کردم و حتی توی اتاق عمل دخترم برای چند ثانیه گریه نکردو صداش در نیامد و من از ترسم فشارم افتاد داشتم از هوش میرفتم دخترم از فاصله خیلی دور بهم نشون دادن من چون تار میدیم تو اتاق عمل ندیدمش وقتی رفتم بخش اول گفتم بچم بهم بدین اخه ندیدم چه شکلیه

ب من سی هفتگی گفتن انسداد روده داره چی کشیدم تا وقت زایمانم برسه چقدر استرس و غصه خدالعنت کنه باعث بانیشو

خدا ذلیل مرگشون کنه چقدر ناراحت شدم

به من از اولین غربالگری خیییلی صریح میگفتن باید سقط شه 😊فرستادنم امنیوسنتز و فقط خدا میدونه ۹ماه بارداری ب من مادر چ ها گذشت …حالا دخترم سالمو سرحال بغلمه شکرخدا
اینجاست ک میگن تا خدا نخواد برگی از درخت نمیریزه
خدا ازشون نگذره

خداروشکر که به خیر گذشته خدا یه بچه صحیح و سالم بخشیده بهت

سوال های مرتبط

مامان پناه🍒 مامان پناه🍒 ۲ ماهگی
میگم همه تجربه زایمان گذاشتن منم دلم خواست بزارم 😁
با اینکه وسطاش تلخ شد برام اما الان با حضور دخترم کنارم خیلی زندگی به کامم شیرینه😋😍
خب جونم براتون بگه که 3 خرداد روز شنبه مثل همیشه گفتم که برم چکاب هفتگی البته دو شب بود که یه دردایی میومد سراغم اما درد زایمان نبود صبح رفتیم دکتر چک شدم همه چیز خوب بود تا بهم گفت باید ازت ان اس تی بگیرم بار اول گرفت گفت پاشو چیز شیرین بخور دوباره بیا منم جاتون خالی دو تا آبمیوه انبه و کیک خوردم رفتم برای بار دوم خوابیدم رو تخت استرس داشتم شدییییید بابت اتفاقات سال 1400 و پسر نازنینم خییییلی میترسیدم میترسیدم اینبارم خدا خدایی نکرده برام بد رقم بزنه. آنقدر استرس داشتم که ماما متوجه شد گفت خانم.... چرا آنقدر استرس همون لحظه زدم زیر گریه انگاری تو اون لحظه دلم میخواست یکی باشه بهش بگم درد دلمو خانم جعفری ماما مهربون دوست داشتنی که از اول بارداری منو ویزیت کرده بود خندید گفت نبینم اشکتو مطمعا باش خدا دوست داره برای بار دوم برات اتفاق نمیوفته انشالله رفت و منو با پناه که تو دلم حسابی خونه کرده بود و نفسم به نفسش بند بود تنها گذاشت اون لحظه شروع کردم با پناه صحبت کردن نفس عمیق کشیدم دلم نمیخواست استرس من رو ضربان قلب بچم تاثیر بزاره به چیز های خوب فکر کردم به گرفتن دستای نرمش بعد از تولد تو اتاق عمل به دیدن چهره اش که قراره شبیه کی بشه به تمام اتفاق هایی که دوست داشتم با پسرم سال 1400 تجربه کنم و نشد.....