امش یکی از بهترین و سخت ترین شبای زندگیم بود ی حس بین غم و شادی داشتم ... شادی بخاطر اینک ولیمه دخترم بود کلی مهمون بخاطر دخترم داشتم ... سختیش جای دو نفر ب شدت خالی حس میکردم یکیش پدربزرگم ک فوت شد برای همچین شبی لباس گرفته بود قبل ب دنیا اومدن هلن ک متاسفانه بطور نگهانی یک ماه قبل ب دنیا اومدن هلن فوت کرد و چقدر دوست داشت هلن ببینه ... دومین نفر مادربزرگ همسرم بود بخاطر سالمند بودنش نمیتونست توی جشن شرکت کنه و اذیت میشد اونم چون همسرمو ب سدت دوست داره دخترمم دوست داره واقعا امشب شب متفاوتی بود برام
خدارو شکر میکنم بخاطر وجود هلن بارها با خودم میگم اگه هلن نبود من نمیتونستم با فوت پدربزرگم کنار بیام الان میفهمم چرا با وجود تبلی تخمدان ک داشتم دکترا ۵ سال از اول عقدمون میگفتن اقدام کنی برای بارداری طول میکشه ولی خداروشکر تو همون ماه اول باردار شدم ...

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط