انگار داری یه فیلم میبینی که زدنش رو دور تند🫠
داستان از گریه یه نوزاد حاوی مقدار زیادی پف شروع میشه
بینایی در حد صفر و تفکیک دنیای سیاه سفید
اما قدرت بویایی ۱۰۰۰ از ۱۰۰، از ۱۰ فرسخی بوی شیر و مادرش رو میشناسه

بزرگ میشه قد میکشه
اون دستای نازکش که انگار از پوست تهیه شده بود روش یخورده گوشت میاد
پاهاش چین میخورن🤌🏻🥲

کم کم میفهمه عه چه دستای باحالی دارم
چه جالب اختیارش با خودمه میتونم جفتش رو مشت کنم و هم زمان بکنم تو حلقم بعد عوق بزنم😃

عه دوتا پام دارم
میتونم باهاشون بکوبم کف تخت و حیوونای عروسکی آویزون، اون بالا از ترس بلرزه دربیان🙂‍↔️

با تعجب و کنجکاوی به همههه چیز دقت کنم و حتی یهو رکب بزنم و دست کنم تو بشقاب و برنج ها رو تو مشت نیم وجبی ام جا کنم 😁🤏🏻

چه عجیب مامان بابام یه چیزایی میکنن دهنشون که نه سفیده نه مایع اس!
اخه این جامد های خشک رو چطور قورت میدن🤔

خلاصه چون دست مامانم بنده از بس نذاشتم به کاراش برسه😬 این دفعه خودم درحالی که دمر شدم و دستم رو به سختی از زیر شکمم میکشم بیرون میگم ماهگردم مبارک 😌👌🏻

#زمزمه_مادرانه

🦋@halee_khob

تصویر
۱۱ پاسخ

عزیزم خیلی خوب شرح دادی احوالات کوچولوهارو تونستی مثل همین نوع از. نوشتارو برای حال مادرهام توصیف کن خیلی زیبا بود انشاله با سلامت مراحل طی کنن همه ی کوچولو ها

وااای عالی بود
میشه اسکرین بگیرم

عزیزممم 😍 خیلی زیبا بود

خیلی قشنگ بود💜

چقد قشنگ

عالی👍😘

چه توصیف زیبایی

😍😍😍😍😍😍🥹🥹🥹خیلی قشنگ
اشک جمع شد تو چشام
واقعااااا دنیای بچه ها عالیههه من ب جون میخرم دنیاشونو

جونم اخی چقدر قشنگ🥰

چه قشنگ و زیبا نوشتی🫠
ماهگردت مبارک عزیزم 😍

خیلی قشنگ بود

سوال های مرتبط

مامان برسام مامان برسام ۶ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان پارت 35#
رفتم که تو بخش پسرمو شیر بدم و بگم که من دیگه تو اتاق مادران میمونم حتی شب نصف شب اگر بچم شیر خواست خودمو صدا کنید که با سینه بهش شیر بدم دیگه با سرنگ ندین شوهرمم اومد فقط از پشت شیشه بچه رو دیدو رفت اصلا نگفت چیزی لازم داری نداری هیچی منم بچمو بغل کردم و شروع کردم به شیر دادن و باهاش حرف میزدم که دکتر بخش نوزادان واسه چک کردن نی نی ها اومد توی بخش شروع کرد دونه دونه به چک کردن منم حواسم به دکتر بود و چیزایی که راجب هر نی نی می‌گفت ته دل من خالی میشد و دعا میکردم که خدا بهشون سلامتی بده برگردم تو بغل مامان باباهاشون.. خلاصه رسید به نی نی من و از بغلم برداشت و شروع کرد معاینه گفتم دکتر اصلا چشماشو باز نمیکنه خیلی بی حاله چرا؟ دکتر پروندشو باز کرد یه نگاه انداخت گفت چون خون ریزی مغزی گرید یک داشته بهش یه داروهایی زدیم که الان بیحاله اما خوب میشه ... اینو گفت انگار کل اون ساختمون بیمارستان رو سرم آوار شد کل بدنم شروع کرد لرزیدن یه عرق سرد از کمرم سر میخورد پایین فقط نی نی رو دادم دست پرستارشو از بخش رفتم بیرون از استرس زیاد کف راه رو با (عرض معذرت) شروع کردم بالا آوردن رو زانو هام نشسته بودم بالا می آوردم و مشت میزد به کاشیایی کف بیمارستان همون لحظه دیدم مامانم از در اومد تو منو که دید دوید سمتم گفت چی شدی اما من فکر قفل کرده بود نمی‌تونستم چیزی بگم زیر بغلمو گرفت بلندم کرد بردم اتاق مادران رو تخت درازم کردو رفت یه پرستار آورد بالا سرم بهم سرم زدن فقط یادمه زیر لب میگفتم یا امام رضا یا امام رضا
مامان رستا مامان رستا ۶ ماهگی
خانما دخترم وقتی دنیا اومد 2450گرم بود دوماه اول شیر خودمو می دادم دخترم و با شیر خودم ماهی 800گرم اضافه می کرد متاسفانه بعد یه مدتی شیر خودم کم شد طوری که از هر سینه در حد یکی دوبار میتونم شیر بدم هر راهی رفتم برا زیاد شدنش از کپسول لاکتاول و پودر شیر افزا گرفته تا خوردن ماهی دلیل کم شدن شیرم نمی‌دونم مریضی بود یا زجر‌ و استرس هایی که این مدت کشیدم کم شده یا چیز دیگه خلاصه تو چهارماهگی دکتر گفت شیر خشک بده بهش وزنش اون موقع سه روز مونده به چهارماهگی چهار و صد بود متاسفانه از بخت کج و شانس بد ما خودم و دخترم مریض شدیم و رستا وزن کم کرده روز یکم عید پنج کیلو و نیم بودش خیلی کم وزن اضافه می کنه الان گمون نکنم شیش کیلو هم باشه تازه اگر هم باشه چون امروز رفته تو پنج ماه به نظر من کمه می‌خوام شروع کنم بهش کمکی و غذا بدم از چی شروع کنم خواهر شوهرم دیشب می گفت سرلاک من بچه اولمه نمی‌دونم روزی چقدر بدم تو رو خدا هرکسی تجربه ای داره می‌دونه چی بچه رو چاق تر می کنه به من بگه شاید یه مادر دیگه هم دید بدردش خورد با شیر خشک وزن اضافه می کرد ولی یه مدته نمی‌دونم به چه دلیل کم شیر میخوره