۱۳ پاسخ

چقد لذت بردم ازخوندن روزمرگی ساده و پر از عشقی که با بچه هات داشتی عزیزم 😍
زندگی همین لحظه هاس .. همیشه شاد باشید ❤️

جو جولو بو جولو اگه بیداره ببوسش جای من😊

ای نازی خدا برات نگهشون داره

اخ لباسشو نگاه😍مثل خودش جوجولو بوجولوعه
ماشاالله لا حول و لا قوه الا بالله

ماشاءالله به صبر و انرژی شما
خداحفظتون کنه

عزیزممممم
خدا حفظ ش کنه نارنگی خانم شما رو

ای جااانم
انشاالله شاهد قدمای بزرگش باشی تو موفقیتای زندگی❤️

چقدر هم عالی ❤️❤️👍🏻👍🏻
اتفاقا مهراد هم یه چند دقیقه بدون کمک وایمیسته بعد دست میزنه میشینه 😍😍🧿🧿خدایا هزاران بار شکرت.
نارنگی خانوم رو قربون بشم من 😘😘🧿

ای جانم خداحفظش کنه 😍 همیشه دلتون شاد باشه عزیزم

خدا حفظشون کنه عاقبت بخیر باشن

الهی ماشالاه چ نازه

عزیزم خده حفظشون کنه

عزیییزم خدا برات حفظشون کنه🥰☺️

سوال های مرتبط

مامان علی اکبر و آجیا مامان علی اکبر و آجیا ۱۳ ماهگی
اذان صبح که بیدار شدم ، گلوم بدجوری می سوخت.آب نمک زنجبیل قرقره کردم ، استنشاق انجام دادم،بعد نماز شربت عسل درست کردم خوردم ، دیفین هیدرامین قرقره کردم ، گلاب بروتون انقد سرفه می کردم هی بالا میاوردم.تا هفت همینجور مشغول بودم ، بعد خوابم برد.هشت و نیم نارنگی خانوم بیدار باش زد و جوجه ها رو بیدار کرد😶
دیگه منم پاشدم براشون صبونه آماده کرد و تا عصر یسره دویدم،از عصری نارنگی خانومم ابریزش بینی گرفت و افتاد به لج.نه غذا خورد نه شیر نه اب تاااااا همین الان که یکم نون خالی خورد با کلی اب ، بعدشم یکم شیر و درنهایت خوابید.
واقعا روز پر چالشی بود برام.
سر شب تب کردم و سر سفره شام به حدی بی‌حال شدم از تب که فقط یه لقمه کوچولو غذا خوردم و دراز کشیدم کنار سفره.نازدارخانوم پرید یه دستمال نمدار کرد گذاشت رو پیشونیم ، باهم دوتایی سفره رو جمع کردن رختخواب رو پهن کردن.گلپسری جعبه داروها رو اورد تا دارو بخورم.وقتی داشتم پوشک نی نی رو عوض می کردم دیدم یه سینی اورده همه داروهای من و نارنگی رو با یه لیوان آب گذاشته بالا سرم،یه دستمالم کشیده روش.
اول ابجیش رو خوابوند بعد اومد مارنگی رو یکم گرفت اروم کرد و خندوند و دو نفری بهش نون و آب دادیم بعدم خودش خوابید.گوشیمو آلارم گذاشته هر دو ساعت بیدار شه تبم رو چک کنه🥺🥹
امشب واقعا به هردوتاشون افتخار کردم.
کیف کردم از مدیریتشون.
خدا همه دسته گلها رو عاقبت بخیر کنه 🙏🏻🌹💞🥰
خدایا شکرت بابت وجودشون 💖💖💖