نمیدونم دقت کردیک یا ن اما گاهی وجود ی ادم میتونه بهت ارامش بدی و وجود ی نفر میتونه ارامشتو ازت بگیرهه

من از قوی بودن خستهه شدم اگ سریع گریم میگیره همش ب خاطر اون بعض هاییه ک سر هر مسیله ای قورت دادم و دم نزدم 🥲🥲🥲🥲

بخدا ی راهکاار بگبن من از مادرشوهر و پدرشوهرم متنفرم 🥺🥺🥺
خودمو ک اذیت کردن بماند ک الان حتی خودشو پیش پسرم مامان صدا میزنه مثلا میگه جی مامان چی میخای مامان و من خیلی حالم بد میشه و میگم مامان جون چی میگ
اما انگار ن انگار چیزی حالیشون نی پدرشوهرمم ک خودشو بابا صدا میزنه

خستههه شدممم از اینکه بچمم ب کسی ک یه روز باعث بانی این بود ک شبو سرمو رو بالشت خیس بزارم و بخوابم الان بچم اونو مامان صدا کنه

بچه های عمه من چون با مادرشوهرش زندگی میکنن به اونم میگفتن مامانو خیلی بیشتر از عمم بهش وابسته بودن ولی الان که بزرگ شدن بهش میگن مامان جون و هیچ حسابشم نمیذارن

عزیزم تو به پسرت یاد بده اون چیزی که تو میخوای رو بگه مطمئن باش همون رو یاد میگیره

عقده دارن این جور ادما
من پدر شوهرم تقریبا خوبه ولی مادر شوهرم حالم ازش بهم میخوره
تو فکر کن میگه پسرم از سرکار میاد نزار بره پیش باباش شبا هم زود بخوابونش بزار پسرمو اذیت نکن منم هی میگم باش و کار خودمو میکنم

مادر شوهر من اونقدر دوس داره پسرم من به اسم صدا بزنه هروقت پسرم به من میگه مامان اون از درون می سوزه

دختر من مادر شوهرمو اصلا نمیشناسه از این بابت خیلی خوشحالم رو ابر ا هستم😂😂
هر چقد میگم مامان جون کو به من نگاه میکنه اما مامان بابای خودمو همون مامان بابا میدونه... اما پدر شوهرمو باباجون میشناسه

منم متنفرررم ازشون

شاید حساس شدی
مامان بابا و مادرشوهر پدرشوهر منم میگن
البته از روی لج من از مهرشونه
ولی من چون دوست دارم جایگاه شوهرم برای دخترم فرق داشته باشه همیشه تاکید میکنم بهش